مینا علیزاده در فروردین ماه ۱۳۳۶ در جنوب تهران چشم بدنیا گشود. او پس از اتمام تحصیلات در دانشسرای تربیت معلم، بعنوان آموزگار ادبیات مشغول به کار شد.
در گرماگرم انقلاب ضدسلطنتی بهمراه همسرش به هواداری از سازمان مجاهدین خلق پرداخت. در تظاهرات معروف ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و با داشتن دو فرزند خردسال دستگیر شد و بمدت حدودا دو سال را در زندانهای قزلحصار و اوین در اسارت به سر برد. در این مدت مینا و بسیاری از همبندان وی، برای همراهی و حمایت از هواداران فعال و کادرهای مجاهدین، هویت واقعی خود را فاش نمیکردند. حتی زمانیکه خانوادهاش به زندانها مراجعه میکردند، و ماموران اسم او را صدا میزدند، او پاسخی نمیداد. او میگفت من در این شرایط بچه ها را تنها نمیگذارم. بهمین دلیل و با اینکه دژخیمان موفق به یافتن مدرکی علیه وی نشده بودند، مینا خود را از آزادی زودهنگام محروم کرد.
کچویی رئیس زندان اوین به او گفته بود: شنیدیم که بچه داری، بیا تعهد بده و آزاد شو. و یا لاجوردی جلاد به او طعنه می زد: تو آخه چرا دو تا بچهات رو رها کردی و از اینجا سردرآوردی؟
در زندان با وجود سن کمش بدلیل رسیدگی و توجه به همبندانش، او را مادر مینا صدا میزدند.
در سالهای بعد از آزادی از زندان نیز همچنان تحت نظر و فشار بود و ناچار به جابجایی مداوم محل زندگی میشد. او با قلب مهربانش علیرغم فشارهای رژیم و شرایط سخت جابجایی، بهر نحوی از نیازمندان محل و جامعه دستگیری میکرد.
بعدها پس از خروج از ایران بهمراه خانواده توانست خود را به سازمان مجاهدین وصل کند و از آن پس در هر برنامه و فعالیتی که میتوانست در شهرها و کشورها و قارههای مختلف فعالانه شرکت میجست.
ناراحتیها و بیماریهایی ناشی از مشقات سالیان گذشته و نیز محنت ستم رفته بر مردم میهنمان و خلقهای دیگر و تحمل داغ عزیزان از راه دور و در تبعید، قلب نوع دوست او را تضعیف کرد و در نهایت آنرا از حرکت بازداشت.
مینا در سحرگاه ۲۳ مهر ۱۴۰۴ در در دوبلین – ایرلند در میان خانواده و بستگانش چشم از جهان فروبست و به دیدار عزیزان، یاران و همرزمانش شتافت.
فقدان خواهر بزرگوارمان مینا علیزاده را به مجاهدین و اشرف نشانان و یاران مقاومت و خانواده های گرامی سیفی و علیزاده عمیقا تسلیت می گوییم .