سخنرانی مریم رجوی در کنفرانس اسلام ضد بنیادگرایی ومدافع حاکمیت مردم درهمبستگی با اشرف

سخنرانی مریم رجوی  در کنفرانس اسلام ضد بنیادگرایی ومدافع حاکمیت مردم درهمبستگی با اشرف

پاریس -  موزه لوور

13شهریور1389

بسْم اللّه الرَّحْمَن الرَّحیم

شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذیَ أُنزلَ فیه الْقُرْآنُ هُدًی لّلنَّاس وَبَیّنَاتٍ مّنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَان

 

حضار محترم،

خواهران و برادران،

دعا می‌کنم که نماز‌ها، روز‌ه‌ها و عبادت‌های خالصانه شما نزد خدای بزرگ پذیرفته شده باشد.

رمضان ماه تقوا، ماه ارتقای گوهر انسانی و ماه نزدیک کردن دلها و ماه برادری است، که گمشدة جوامع امروزی است.

در دیدگاه اسلام حقیقی، رمضان ماه رهایی است، رمضان در جهت همان هدفی است که پیامبر برای آن برانگیخته شد؛ برای گشودن زنجیر‌ها از دست و پای انسان.

در نقطه مقابل، نزد‌ بنیادگرایان، به ویژه رژیم حاکم بر ایران، رمضان ماه تشدید سرکوب است، و روزه‌داری، وسیله ریاکاری و به بند کشیدن هرچه بیشتر مردم. و ماه سرکوبگریها و فریبهایی است که تحت نام اسلام صورت می‌گیرد اما برای حفظ یک قدرت شیطانی است که دیگر به پایان کار خود رسیده است.

دراین لحظات پر خیر و برکت، جمع محترم شما برای من فرصتی ارزشمند است تا از سوی میلیونها هموطنم که در قیام تابستان گذشته به پاخاستند، از ستم عظیمی صحبت کنم که حکومت سفاک آخوندها تحت عنوان «ولایت فقیه» بر خلق من و بر دین و آیین من روا داشته اند.

امیدوارم این صحبت کوتاه، ندایی  باشد از فریاد بلند دادخواهی میلونها ایرانی که در قیام تابستان گذشته، شعار پرمعنای «مرگ براصل ولایت فقیه» را سردادند.

شعاری که رمز ادامه قیامها و فریاد مشترک مردمی است که به خاطر شدت خفقان، درتظاهرات شبانه برپشت بامها همصدا می‌شوند تا سرکوب خیزشها و اعدام زندانیان سیاسی را محکوم کنند.

چرا شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» به رمز قیام درایران تبدیل شده است؟

خانم مریم رجوی در پاسخ به این سوال گفت: به خاطر اینکه سی ودوسال پیش وقتی خمینی وارد ایران شد، اولین و مهمترین خیانتش به مردم ایران و انقلابیون ایران با  داعیه «ولایت فقیه» صورت گرفت .

خمینی تا در پاریس بود می گفت: من یک طلبه هستم و به قم خواهم رفت  و حکومت را به اهلش واگذار خواهم کرد. اما درعمل نه تنها قدرت را قبضه کرد بلکه پیش نویس قانون اساسی جدید ایران را به دورانداخت و از تشکیل مجلس مؤسسان که رسما وعده داده بود، خودداری کرد و  به جایش در مجلس  خبرگان، و به دست آخوندهای سرسپرده خودش، قانون اساسی ولایت فقیه را تحمیل کرد.

 مجاهدین، بزرگترین نیروی مسلمان سازمانیافته ایران، رسماً اعلام کردند که به این قانون اساسی به خاطراصل ولایت فقیه رأی نمی‌دهند و حاکمیت را از آن مردم و رای مردم می دانند.

این، بزرگترین گناه مجاهدین از نظر خمینی و علت اصلی سرکوب وکشتار آنها تا همین امروز است.

امروز،  بعد از یک تجربه خونین و فاجعه بار سی ساله، بحث من به رد کردن یک بدعت باطل و بی بنیاد محدود نمی‌شود.

می خواهم تاکید کنم که امروز برای مردم ایران، برای قیام کنندگان ایرانی « ولایت فقیه» یعنی «خودکامگی سی ساله خمینی وخامنه ای»!

جهان دید که مردم ایران و دانشجویان وجوانان ایران تصاویر خمینی وخامنه ای را در دانشگاه تهران و در دیگر صحنه های قیام به آتش کشیدند و به زیر پا انداختند ولگد مال کردند.

بله، «ولایت فقیه» یعنی ستم بزرگ وسیاهی که سی سال است ذخایر سرشار طبیعی میهنم را درکام جنگ وسرکوب و سیاستهای مخرب، به تباهی کشانده، دانشمندان و متخصصان ایران را آوارکرده و باعث شده که بیش از هشتاد درصد از جمعیت ایران، بر روی دریایی از نفت، درزیر خط فقر باشند و بسیاری از آنها مجبور باشند کلیه هایشان را بفروشند تا خرج فرزندان واجاره بهای منازلشان را بپردازند.

چرا شعار مرگ براصل ولایت فقیه  به رمز قیام درایران تبدیل شده؟

خانم مریم رجوی افزود: به خاطر اینکه «ولایت فقیه»، سرمنشأ و سنگ بنای ستم سیاه و سی ساله‌یی است که هر روزش برای مردم ایران با سرکوب و شکنجه و کشتار آگاه ترین و فداکارترین فرزندان مردم ایران و به‌خصوص مؤمن ترین دختران و پسران مسلمان و مجاهد مردم ایران همراه بوده است.

اخیراً درگردهمایی بزرگ تاورنی از برادرم سید احمد غزالی شنیدم که خطاب به رهبران کشورهای عربی واسلامی با دردمندی گفت:  بدانید که هیچ حکومتی درجهان به اندازه رژیم ایران وبه سنگدلی رژیم ایران مسلمان نکشته است.

بله، «ولایت فقیه» یعنی استبداد لجام گسیخته یی که در قرن بیست ویکم، فرزندان مردم ایران را فقط به خاطرشرکت در تظاهرات و خواندن نشریه مجاهدین یا دیدار خانوادگی از اشرف، متهم به «محاربه باخدا» می‌کند و اعدام میکند و دستگیرشدگان قیام را در شکنجه گاه مخفی کهریزک مورد تجاوز قرار می‌دهد و به قتل می رساند.

«ولایت فقیه» یعنی تروریسم دولتی پرشقاوتی که درقرن بیست و یکم فتوای کشتار مخفی و قتلهای زنجیره‌یی  برای نویسندگان و روشنفکران و کشیشان شریف و بی گناه مسیحی، مانند اسقف شهید هوسپیان مهر، صادرمی کند و پاسخگوی هیچ مرجعی نیست.

«ولایت فقیه» یعنی صدور فتوای نسل کشی و قتل عام سی هزار زندانی سیاسی که بسیاری از آنها دوران محکومیتشان تمام شده بود و منتظر آزادی بودند و به دستور مکتوب خمینی، در ورای تمام ترتیبات دستگاه قضایی رژیم، در زندانهای تهران و دیگر شهرهای ایران به دار آویخته شدند. خامنه ای و تمامی سران و مقامات کنونی رژیم در این جنایت بزرگ دست داشتند و هیچ گاه هیچ عدد و رقمی هم ازاین نسل کشی ندادند.

ولایت فقیه یعنی صدور بنیادگرایی و فرو بردن کشورهای منطقه در گرداب تروریزم و خونریزی و ولایت فقیه یعنی برنامه شوم تولید بمب اتمی که امروز جهان را به خطر انداخته است.

 

بله، «ولایت فقیه»، یعنی دجالیت بزرگی که تمام این خونریزیها و تمام این فساد و تباهی را تحت نام دین و با تخریب چهره دیانت اسلام مرتکب میشود.

مگر اسلام دین رحمت و رهایی نیست؟

مگر قرآن درباره پیامبراسلام نمی گوید:« وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إلَّا رَحْمَةً لّلْعَالَمینَ »[1]؟

مگر سوره های قرآن با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع نمی‌شود؟

مگر اسلام و قران دیانت «وشاورهم فی الامر»[2] نیست؟

 مگر اسلام دیانت بردباری و گذشت نیست؟ مگر قران دروصف مومنان و مسلمانان نمی گوید:« الَّذینَ یَسْتَمعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئکَ الَّذینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَاب »[3] ؟

 به راستی کدام وجدان انسانی و کدام مسلمانی دلسوز و معتقدیست که ازاین همه ظلم وتحریف درحق اسلام و قرآن دلش نسوزد و برای افشای این ریاکاران و کذابان فریاد نزند و به مجاهدت برنخیزد؟

 وَمنَ النَّاس مَن یُعْجبُکَ قَوْلُهُ فی الْحَیَاة الدُّنْیَا وَیُشْهدُ اللّهَ عَلَی مَا فی قَلْبه وَهُوَ أَلَدُّ الْخصَام

وَإذَا تَوَلَّی سَعَی فی الأَرْض لیُفْسدَ فیهَا وَیُهْلکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ یُحبُّ الفَسَادَ[4]

بله، رژیم ولایت فقیه بدترین دشمن خدا واسلام و« أَلَدُّ الْخصَام » است و  خدای قران واسلام، از این فساد و دجالیت بیزار است.

حقیقت مهم دیگری که می خواهم توجهات حضار محترم وخواهران وبرادران و همه کسانی که صدای من را میشنوند به آن جلب کنم این است که آفت «ولایت فقیه» به تبهکاری درایران اکتفا نمی کند، بلکه بقای خودش را در صدور مصیبت وفاجعه می بیند.

 «ولایت فقیه» میخواهد به بمب اتمی هم مسلح شود تا همچنان که تجربه نشان داده و بسیاری از صاحب نظران و مقامات کشورهای عربی واسلامی هم می گویند، قبل ازهر جای دیگر، کشورهای عرب و مسلمان منطقه وهمسایگان ایران را تهدیدکند.

پس اگر امشب، این افطار ماه مبارک را برای سخن گفتن با شما در بارة این شرارت ضد اسلامی وضد ایرانی وضد انسانی مغتنم شمرده ام، فقط به خاطر دختران و پسران رنجدیده و شکنجه و اعدام شده در میهنم ایران نیست.

بگذارید به فرزندان و خواهران و برادرانمان از افغانستان تا اندونزی و از عراق تا فلسطین و لبنان و الجزایر  و تمامی کشورها و جوامع اسلامی بیندیشیم که به اشکال مختلف هدف تبهکاری ودجالیت و بحرانسازی وتروریسم صادر شده از سوی رژیم ولایت فقیه قرار دارند.

من فکرمی کنم اگر شرارت و بحرانسازی و تفرقه اندازی و تروریسم رژیم ولایت فقیه ازمیان برود واگرایران به کانون دموکراسی و صلح تبدیل شود، هم ملت ایران وهم سایر ملل مسلمان، از نعمات خدادادی و منابع ثروت طبیعی و نیروی متخصص وکارامد انسانی کافی برخوردارند و میتوانند جهان دیگری بسازند.

من معتقدم که مهمترین تقوای سیاسی واجتماعی و بهترین دفاع ازحرمت اسلام و حقوق ملتها وجوامع مسلمان، مقابله با دجالگری وظلم ولایت فقیه حاکم برایران است.

اجازه بدهید در اینجا در حدی که وقت اجازه می‌دهد، به روح و جوهره اصلی ولایت فقیه که غصب حق حاکمیت مردم است بپردازم. و متقابلاً این را نشان بدهم که در اسلام اصیل، حاکمیت مهمترین حقی است که به مردم تعلق دارد.

در این بحث می خواهیم ببینیم مبنای مشروعیت از نظر اسلام چیست؟ تکلیف رأی مردم و قانون گذاری چیست؟ و آیا اجبار در دین و نفی انتخاب آزادانه مردم در اسلام قابل توجیه است؟

 

ولایت فقیه

خانم مریم رجوی در ادامه گفت: بیش از سه دهه حاکمیت سیاه ولایت فقیه در ایران، یک تعریف واضح عملی از آن به دست داده است. یک سیستم ضدبشری و بسیار فریبکار که برای حفظ قدرت از اسلام بیشترین سوء استفاده را می‌کند، همه جنایتهایش را به اسم اسلام مرتکب می‌شود و تمام موازین انسانی و قانونی و ملی و بین‌المللی را پایمال می‌کند.

رژیمی که بدترین دشمن اسلام و قرآن است و مسلمات دینی را آنچنان مورد تجاوز قرار داده که امروز دیگر ضداسلامی بودن ولایت فقیه برای همگان یک امر مسلم و شناخته شده است.

ولایت فقیه، که هم در میان فقهای اهل تشیع و هم  اهل سنت نظریه‌یی منزوی است، در دهه های اخیر برای اولین بار توسط خمینی مطرح شد. این نظریه، قبل از روی کار آمدن دیکتاتوری مذهبی در ایران، با مخالفت تقریباً عموم فقهای شیعه مواجه بود؛ اگرچه بعد از قدرت گرفتن خمینی و به مقتضای قدرت پیروانی پیدا کرد.  

اگر «ولایت» را با مسامحه معادل «حاکمیت» ترجمه کنیم، این نظریه می‌گوید حاکمیت حق مسلمی است که خداوند به آخوند تفویض کرده است. بر این اساس، در قانون اساسی رژیم تمام اختیارات حکومت شامل قوای مقننه، مجریه و قضاییه، نیروهای مسلح، پلیس و نیز بزرگترین بنیادهای اقتصادی کشور را در کف ولی فقیه گذاشتند. اما خمینی به این همه راضی نبود و می‌گفت:« این که در قانون اساسی است، بعضی از شئون ولایت فقیه است نه همه شئون آن» 

بعداً هنگامی که همان قانون اساسی را بازنویسی کردند، عنوان ولایت فقیه را به ولایت مطلقه تغییر دادند.

آذری قمی یکی از نظریه پردازان ولایت فقیه در سال 1988 نوشت: "ولایت فقیه ولایتی است مطلقه، تشریعی و قانونی.

ولایت بر دنیاست و آنچه در دنیاست ـ اعم از موجودات زمینی و آسمانی و جمادات و نباتات و حیوانات و آنچه که به نحوی به زندگی جمعی و انفرادی انسانها ارتباط دارد، و همه شئون انسان و متعلقات و داراییهای او را شامل می‌گردد».

آخوندهای دین فروش که خود را نماینده خدا در روی زمین محسوب کرده کم‌ترین مشروعیتی برای رأی مردم قائل نیستند و وانمود می‌کنند که مشروعیت‌‌شان را از وحی می‌گیرند.

آخوندها مردم را شایسته وضع قوانین نمی‌دانند. یک بار خمینی به اعضای شورای نگهبان خود گفته بود: « اگر صد میلیون آدم، اگر تمام مردم دنیا یک طرف بودند و شما دیدید که همه آنها حرفی می‏زنند که بر خلاف حکم قرآن است، بایستید و حرف خدا را بزنید و لو اینکه تمام بر شما بشورند».[5] این گفتة خامنه‌ای ولی فقیه رژیم، مشهور است که «اکثریت مردم چه حقی دارند که قانون اساسی را امضا و لازم الاجرا کنند».

برای نظام ولایت فقیه و آخوندهای حاکم بر ایران تنها یک اصل مقدس وجود دارد؛ حفظ حاکمیت و بس. به همین منظور، هر جنایت هولناک یا هر تبهکاری و تزویری را برای خود مجاز میدانند.

خمینی در سال 1988 در نامه به خامنه ای رییس جمهور وقت خودش نوشت : "ولی فقیه می‌تواند قراردادهای شرعی که خود با مردم بسته است در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند و می‌تواند هر امری را چه عبادی و یا غیرعبادی باشد که جریان آن مخالف مصالح اسلام است از آن جلوگیری کند. حکومت شعبه‌ای از ولایت مطلقه فقیه و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است».

همانطور که می بینید دعوا نه بر سر اسلام است نه بر سر عبادتها و حرام و حلال.

بلکه فقط یک قدرت‌طلبی جنون آسا در میان است.

چنین است که حکام ایران قتل عام و اعدام 120 هزار زندانی سیاسی ، قتلهای زنجیره‌یی روشنفکران و نویسندگان، تجاوز سیستماتیک در زندان‌ها، گروگان‌گیری و انفجار در خانه خدا را توجیه شرعی می کنند. سال گذشته د‌ر مناظره‌های تلویزیونی مقامهای ارشد رژیم حکومت خود را امپراتوری دروغ توصیف می‌کردند.

 

حاکمیت مردم

خانم مریم رجوی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: اما درست رو در روی عملکرد آخوندهای دین فروش، حق حاکمیت مسلم ترین و بالاترین حقی است که اسلام برای مردم به رسمیت شناخته و به حقوقی که منبعث از آن است عمیقاً احترام می‌گذارد.

فلسفه خاتمیت پیغمبر اسلام، حاوی یک پیام جاودانه است. پیشرفت بشری به نقطه یی رسیده است که بشریت می تواند و باید هدایت و رهبری خود را در چارچوب جهان بینی و اصولی که اسلام و قران ارائه کرده است به دست بگیرد. این فلسفه در تناقض آشکار با همه جعلیاتی است که خمینی و پیروان و همزادان عقیدتی و سیاسی اش در دیگر شاخه های اسلام تحت عنوان ولایت فقیه یا حکومت اسلامی مدعی آن هستند و دعوی قیمومیت بر صغیر و کبیر را دارند.

قران به صراحت میگوید، خداوند بنی نوع آدم را جانشین خود در روی زمین قرار داد و حضرت علی امام اول شیعیان می‌گوید یکی از هدفهای بعثت پیامبران این است که گنجینه عقلهای انسانها را آشکار کند[6] و در حالی‌که رسالت ولایت فقیه این است که بنی نوع آدم را خوار نموده و گنجینه عقلهای بشری را نابود کند.

در قران بارها تصریح شده است که هدف بعثت پیامبران تزکیه و تعلیم بشر بوده است.[7] هدف آنها برداشتن غل و زنجیر از دست و پای انسان است[8]  و در سورة قصص تصریح شده، خدا برآن است که محرومان و ضعیف داشته شدگان را وارث و حاکم و پیشوا در روی زمین قرار دهد. از این فلسفه متعالی چگونه می تواند حاکمیت جهل و فساد ولایت فقیه استخراج شود؟

همانطور که ملاحظه می‌کنید حاکمیت مردم یکی از حقوق غیر قابل تردید در اسلام است. حقی غیر قابل سلب که مشروط و محدود نیست. به اعتقاد مسلمانان حقیقی، ارادة خدا در پهنة اجتماعی، دراساس و به‌طور تاریخی از طریق حاکمیت مردم به‌ظهور می‌رسد.

 

آزادی انتخاب

در دیدگاه اسلام و قرآن، آگاهی و آزادی خصوصیتهای ویژه انسان را تشکیل می‌دهد. انسان تحت اجبار نیست و توان جبرشکنی دارد.

چنان که در قرآن آمده، خدا روح خود را به انسان دمید[9]. یعنی انسان خداگونه و جانشین خدا بر روی زمین شد. باز هم به گفته قرآن، خدا به ملائکه دستور داد در برابر انسان سجده کنند. یعنی انسان نیروهای طبیعت را تحت سلطه خود قرار داده است

بنابراین، انسان شناسی قرآن بر انتخاب آزادانه انسان بنا شده است. و انتخاب و رأی او عمیقاً مورد احترام اسلام است. چنان که در سوره حجرات آمده همة انسانها، از هر جنس، نژاد و ملیت برابرند و  میان پیروان ادیان مختلف تبعیضی وجود ندارد. بر این اساس آرای یکایک آحاد جامعه دارای ارزش همسان است و اسلام آنرا محترم می‌شمارد.

در صدر اسلام نیز، حضرت محمد بارها امکان نظر دادن و انتخاب مستقیم آحاد مردم را فراهم می‌کرد. به این منظور سنت بیعت را هنگام اتخاذ تصمیمهای مهم یا بستن پیمانهای ‌ بزرگ به کار می‌گرفت. از مشهورترین این بیعتها بیعتُ النسا، بیعت رضوان و بیعت غدیر است. این سنتی است که اگرچه با رأی گیری و انتخابات که در یکی دو قرن اخیر رواج پیدا کرده،  متفاوت است اما در شرایط سیاسی، اجتماعی 14 قرن پیش بسا مردم‌سالارنه بوده است.

حضرت علی نیز‌ به‌رغم تقرب ویژه اش به رسول خدا و درک اصیلش از اسلام و صلاحیتها و شایستگیهای شخصی اش برای هدایت جامعه آن روزگار که همه صحابه رسول خدا در آن توافق داشتند، در سال 35 هجری همانطور که خودش گفت تنها زمانی زمام امور را به‌دست گرفت که جمهور مردم به‌مدت یک هفته بر آن اصرار می ورزیدند و الا به هیچ‌وجه حاضر نبود که خلافت را بپذیرد.

احکامی را هم که بنیادگرایان به‌خصوص در ایران تحت عنوان قوانین اسلامی بر مردم تحمیل می‌کنند و مشحون از نابرابری، زن ستیزی، تبعیض دینی و نقض حقوق بشر است هیچ ربطی به اسلام ندارد.

بله باید تأکید کنم نه سنگسار ربطی به اسلام و قرآن دارد، نه تجاوز به زندانیان زن و مرد و نه دست و پا بریدن.

 این احکام اساس جعلیاتی است که در خلال چند قرن گذشته برای توجیه منافع مستبدان وقت فراهم شده است. در بهترین حالت احکام جامدی است که ملایان بدون در نظر گرفتن دینامیزم قرآن و اسلام می‌خواهند آن را به همان صورتی که 14 قرن پیش بوده اجرا کنند.

عهد نامه علی بن ابیطالب خطاب به مالک اشتر وقتی که او را به عنوان فرماندار خود در مصر منصوب کرد، بخوبی نشان میدهد، آخوندهای جنایتکاری که در ایران امروز خود را به او منصوب می‌کنند تا چه اندازه دروغگو و دجال هستند.

 

قانونگذاری مردم

خانم رجوی اضافه کرد: قوانینی را که بنیادگرایان تحت نام اسلام بر زندگی اجتماعی و سیاسی مردم حاکم می‌کنند و تبعیت مطلق از آن را الزامی می‌دانند، هیچ ربطی به اسلام ندارد. قرآن در موارد محدودی به بیان احکام پرداخته که آنها هم در عین این که ناظر به مرحلة معین تاریخی است، نسبت ‌به آن دوران یک جهش به جلو و راهگشای مناسبات ترقیخواهانه‌تری بوده است.

قرآن اساساً به تبیین جهان و فلسفه و مسیر تکاملی و مضمون رهایی‌بخش حرکت تاریخ و مسئولیت انسان برای نیل به آزادی و برابری و ساختن جامعه‌یی پرداخته است که در آن ارزشهای انسانی بالاترین اولویت را دارد. اما تنظیم مناسبات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی به‌خود انسان واگذار شده تا با الهام از همان ارزشها و متناسب با هر مرحله از تاریخ به آن دست بزند.

 

نفی استبداد

محترم شمردن حاکمیت مردم در اسلام،  هرگونه استبداد و خودکامگی را رد می‌کند.

پیامبر اسلام به رغم ارتباط با وحی، تصمیمهای مهم را بدون مشورت با دیگران انجام نمی‌داد. حتی در مواردی رأی دیگران را بر نظر خود مقدم می‌دانست.

در سوره آل عمران به حضرت محمد گفته شده: «بر اثر بخشایش خدا تو با مردم مهربان گشتی و اگر تندخو سخت دل بودی از گردت پراکنده می شدند، پس اگر به تو بدی کنند از آنان درگذر و برایشان آمرزش خواه، و در کارها با ایشان مشورت کن.[10]

ملاحظه می‌کنید که قرآن مشورت کردن را نه با دوستان و موافقان بلکه با مخالفان و با کسانی توصیه می‌کند که نسبت به پیامبر بدی کرده‌اند.

در قرآن سوره‌یی شوری نام‌گذاری شده و درآن گفته شده: « وَالَّذینَ اسْتَجَابُوا لرَبّهمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَممَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفقُونَ» [11]

از سوی دیگر در قرآن هر گونه اجبار در عقیده مردود شمرده شده است از جمله در آیه شریفه «لاإکراه فی الدین[12] و یا در آیه شریفه«فبشّر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه»[13] بر آزادی اندیشه تأکید شده است.

در سوره یونس گفته شده: اگر پروردگارت می‌خواست تمام اهل زمین ایمان می‌آوردند، پس آیا تو می‌خواهی مردم را وادار کنی که به اکراه مؤمن شوند.[14]

 

گواهی تاریخ

در طول دهه ها و سده های گذشته بسیاری از رجال دین که حاضر نبودند، دین خود را در خدمت دستگاههای حکومتی قرار دهند، بر این حقایق تاکید کرده اند. آیت الله نائینی یکی از بزرگ‌ترین مراجع شیعه در ابتدای قرن گذشته درمقابل کسانی که تلاش میکردند برای استبداد سیاه سلطنتی توجیه دینی بتراشند، در سال 1909 کتابی پیرامون ضرورت بنیانگذاری یک رژیم پارلمانی و مردود شناختن رژیم‌های استبدادی نوشت و در آن بر پایه استدلالهای منطقی و هم‌چنین با استناد به آیه‌های قرآن و احادیث و استدلالهای فقه شیعه نشان داد که :

ـ در اسلام حکومت استبدادی مردود شناخته میشود.

ـ آزادی و مساوات در اسلام محترم شمرده می‌شود.

ـ و این که حکومتی بر پایه قانون و پارلمان بهترین حکومت ممکن در زمان حاضر است.

نائینی در این کتاب استبداد تحت نام دین را با قاطعیت محکوم کرده و می‌نویسد:«علمای استبدادگر راهزنان دین مبین وگمراه کنندگان ضعفا می‌باشند». و « از میان برداشتن شجره خبیثه استبداد سیاسی و کشوری بسی آسانتر از ریشه‌کن کردن استبداد دینی است».

آیت الله طالقانی روح راستین انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران، چند روز قبل از درگذشتش، و در حالی که  خمینی، شش ماه بعد از انقلاب، شروع به نابودی آزادیهای سیاسی کرده بود، در سخنرانی معروف خود در بهشت زهرا گفت: استبداد دینی بدترین نوع استبداد است.[15] او گفت: تحمیل کردن به نام دین، خطرناک‌ترین تحمیلات است و دعوت اسلام به رحمت و آزادی است.

دراین باره رهبرمقاومت مسعود رجوی گفته است: «دعوای اصلی مردم ایران با رژیم خمینی از روز اول بر سر این بوده و هست که حاکمیت ملت و رأی مردم، یا ولایت‌فقیه و حاکمیت آخوندی؟ این روح و جوهر و عصاره مبارزه ما و ملت ما در 30 سال گذشته است. مبارزه ای که 120 هزار شهید به خاطر آن داده ایم».

در بحبوحه انقلاب ضدسلطنتی در سال 1979 خمینی به طرق مختلف و از جمله به وسیلة پسرش احمد این پیام را به مجاهدین و شخص مسعود رساند که اگر شما ولایت فقیه و رهبری امام را بپذیرید همه درهای حکومت و همه پستهای حکومتی به روی شما باز خواهد بود.

خمینی به خوبی می‌دانست که مجاهدین با محبوبیت و اعتباری که از مبارزه علیه شاه و اعتقادشان به اسلام کسب کرده‌اند،می‌توانند بهترین کمک کار او باشند. اما جواب مجاهدین که خمینی را سخت بر آشفت این بود که ما حاضر به همکاری با ایشان هستیم، اما به یک شرط که ملاک فیمابین ما انتخابات آزاد و رای مردم باشد.

اما خمینی نپذیرفت و سرکوب و کشتار و استبداد را در پیش گرفت. و اثبات شد که مرزبندی در قبال او چقدر حق و ضروری است.

پس درود می‌فرستیم به مسعود که از 32 سال پیش رمز مقاومت و عزت مجاهدین و جنبش مقاومت مردم را در مرزبندی قاطع و بدون سازش با ولایت فقیه اعلام کرد. او ولایت فقیه را شرک خوانده است و تاکید میکند که در مرزبندی با شرک ولایت فقیه است که رمضان، مبارک میشود.

در یک سال اخیر، مردم ایران بارها با شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» علیه ملاها قیام کرده‌اند. شعاری که مهمترین حقیقت این دوران را بیان می‌کند که ضرورت سرنگونی این رژیم ضدتاریخی است.

سران باند مغلوب رژیم که سال گذشته در اعتراض به تقلب در انتخابات تا مدتی با قیامها همراهی می‌کردند، نسبت به قانون اساسی ولایت فقیه اظهار وفاداری می‌کنند و پیوسته تکرار می‌کنند که خواستار حفظ نظام کنونی‌ هستند و تلاش می کنند با اراده عمومی مردم و جوانان به پاخاسته ایران برای تغییر این رژیم مقابله کنند.

آنها در عین حال خود را مدافع اسلام معرفی می‌کنند. در حالی که وفاداری نسبت به این رژیم ضدبشری بر ضد ارزشهای اسلام است که به طرد مستبدان و هلاک‌کنندگان حرث و نسل فرا می‌خواند.

تکرار میکنم: حاکمیت حق ملت است. هر کس هم که طرفدار آزادی و دموکراسی است و هر کس به اسلام اصیل معتقد است ضرورتاً باید طرفدار سرنگونی رژیم ولایت‌فقیه و دور‌انداختن قانون اساسی ولایت‌فقیه و مدافع حق حاکمیت مردم ایران باشد.

 

مجاهدان اشرف

حضار محترم،

اسلام دموکراتیک که جنبش محوری این مقاومت یعنی مجاهدین به آن معتقد است، فقط یک تئوری نیست. این جنبش اعتقاد خود به اسلام دموکراتیک را در یک مبارزه سخت و طولانی با فاشیسم دینی حاکم بر ایران بارز کرده است؛ مبارزه‌یی با فداکاری بسیار.

در نتیجه توانسته است بنیادگرایی و اسلام خمینی را در پهنه اجتماعی و فرهنگی به شکست بکشاند.

از این رو، مجاهدین آنتی تز این رژیم محسوب می‌شوند. و به این دلیل است که در تمام سه دهه گذشته هدف اصلی سرکوب قرار داشته‌اند.

در سال 1988 که خمینی 30 هزار زندانی سیاسی را قتل عام کرد، هدف اصلی او پاکسازی کسانی بود که پیرو همین اندیشه بودند.

حمله‌ها و توطئه‌های بی‌وقفه ملایان به اشرف نیز به همین دلیل است..

در هفت سال گذشته ملایان بارها برای انهدام اشرف تلاش کرده‌اند. از جمله حمله نیروهای عراقی به اشرف در 28 ژوئیه 2009 که به سفارش خامنه‌ای انجام شد. حمله‌یی با یازده شهید و 500 مجروح.

و اکنون اشرف ، 18 ماه است که تحت یک محاصره ظالمانه قرار دارد.

اشرف، درمقابل همه این فشارها پایداری کرده است.این پایداری خود گواه ریشه داری اجتماعی و ظرفیت سیاسی اشرف است. به نظر من مهمترین فضیلت مجاهدان اشرف در این است که نیروی پیشتاز مبارزه با ولایت فقیه هستند و در مقابل هرگونه تسلیم و سازش در مقابل ولایت فقیه ، شعار هیهات منالذله سر میدهند. و به همین دلیل است که اشرفیان هدف فشارهای جنون آسای رژیم ولایت فقیه هستند.

در مقابل این حملات، مردم عراق وسیعاً به حمایت از ساکنان اشرف برخاسته‌اند و حمایت از ایستادگی اشرف را بخشی از مقاومت خود در برابر نفوذ ویرانگر ملایان در عراق می‌دانند. 5میلیون و 200هزار عراقی در سال 2006 و 3 میلیون شیعه این کشور در سال 2008 در بیانیه‌های خود تاکید کرده اند، اشرف یک سد سدید فرهنگی و مذهبی و اجتماعی در برابر پیشروی پدیده شوم بنیادگرایی دینی است که از تهران تحت اشغال ملایان سرچشمه می‌گیرد و همه منطقه و جهان اسلام بویژه عراق برادر را هدف قرار داده است.

بگذارید من در اینجا بنام مردم و مقاومت ایران، از سازمان ملل، از دولت‌ها، از مردم جهان و به خصوص از مسلمانان بخواهم برای شکستن محاصره اشرف تلاش کنند.

 به طور مشخص از سازمان ملل متحد می‌خواهم با باز تاکید بر این‌که ساکنان اشرف افراد حفاظت شده تحت کنوانسیون چهارم ژنو هستند، هر گونه جابه‌جایی اجباری آنان در درون عراق و اعمال خشونت علیه آنان را ممنوع اعلام کند و تیم ناظر در اشرف مستقر سازند. از ایالات متحده می‌خواهم در چارچوب تعهدات بین المللی و به‌خاطر توافقنامه یی که با همه افراد اشرف امضا کرده است، حفاظت ساکنان اشرف و تیم نظارت یونامی را تضمین کنند. و از همه جهان می‌خواهم آنها را به انجام این وظیفه ترغیب کنند. از خواهران و برادران مسلمان و عربمان در هر کجا که هستند، می‌خواهم به یاری خواهران و برادران مسلمانشان در اشرف بشتابند.

دفاع از اشرف، بخش ضروری از کارزار مقابله با بنیادگرایی وحشی و افسار گسیخته است که تمامی منطقه و جهان را تهدید می‌کند.

از همه شما سپاسگزاری می‌کنم و در آستانه عید فطر دعا می‌کنم که خدای بزرگ مردم ایران را که برای آزادی به‌پاخاسته‌اند، پیروز کند و صلح و دوستی را در تمام جهان برقرار کند.

 

رَبَّنا اَتْممْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفرْ لَنَا إنَّکَ عَلَی کُلّ شَیْءٍ قَدیرٌ

متشکرم

 

 


[1] ـ سوره انبیا آیه 107

[2] ـ  آل عمران آیه 159

[3] ـ آیه 17 سوره زمره

[4] ـ سوره بقره آیات 204 و 205

[5] ـ صحیفه نور، ج‏13،ص‏53

[6] ـ نهج‌البلاغه، خطبه اول: بعث فیهم رسله و واتر إلیهم أنبیاءه، لیستأدوهم میثاق فطرته، و یذکروهم منسی نعمته، و یحتجوا علیهم بالتبلیغ، و یثیروا لهم دفائن العقول؛ «خدا، رسولان خویش را در میان مردم برانگیخت و پیامبرانش را پی‏درپی به سوی مردم فرستاد، تا پیمان فطرتش را از انسان‏ها بازگیرند و نعمت فراموش‏شده را به یاد آنان آورند و با تبلیغ بر آنها احتجاج کنند و گنجینه‏های عقول را آشکار کنند

[7] ـ سوره آل عمران آیه 164 :  لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤمنینَ إذْ بَعَثَ فیهمْ رَسُولاً مّنْ أَنفُسهمْ یَتْلُو عَلَیْهمْ آیَاته وَیُزَکّیهمْ وَیُعَلّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحکْمَةَ وَإن کَانُواْ من قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُّبینٍ

[8] ـ سوره اعراف 157: الذین یتبعون الرسول النبی الأمی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراة والإنجیل یأمرهم بالمعروف وینهاهم عن المنکر ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث ویضع عنهم إصرهم والأغلال التی کانت علیهم

[9] ـ و نفخت فیه من روحی. ص آیه 72ا

[10] ـ فَبمَا رَحْمَةٍ مّنَ اللّه لنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْب لاَنفَضُّواْ منْ حَوْلکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفرْ لَهُمْ وَشَاورْهُمْ فی الأَمْر فَإذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّه إنَّ اللّهَ یُحبُّ الْمُتَوَکّلینَ {آل عمران/159}

[11] ـ سوره شوری آیه 38

[12] ـ 156 سوره بقره

[13] ـ آیه 17 سوره زمره

[14] ـ سوره یونس آیه 99

[15] ـ ” تحمیل کردن به نام دین خطرناک‌ترین تحمیلات است، یعنی آنچه از خدا نیست، از جانب حق نیست، آن‌ها را به اسم خدا به دست‌ و پای مردم ببندند، حق اعتراض به کسی ندهند، حق انتقاد ندهند، حق فعالیت آزاد به مسلمان‌ها و مردم ندهند… دعوت اسلام به رحمت و آزادی است… باید از همان قدم اول پرچم رحمت را باز کنیم… …. علی فرمود هرکس استبداد کند، هلاک می‌شود… بروید دنبال کارتان، بگذارید این مردم مسئولیت پیدا کنند…خود رایی و خودخواهی را کنار بگذارید، تحمیل عقیده را کنار بگذارید، استبداد زیر پرده دین را کنار بزنید…”
طالقانی در نماز جمعه 17 شهریور1358