حمید نصیری ـ برای میلاد سازمان مجاهدین خلق، گوهر همیشه تابان خلق قهرمان ایران

حمید نصیری   ـ برای میلاد سازمان مجاهدین خلق، گوهر همیشه تابان خلق قهرمان ایران      

      

گوهر رعنا

 

 

 

شب آمد و شب ماند

زمان مغموم

تعریف دلتنگی بلند بود و تنهایی

و نان شب,

مرهون افتخار بندگی اجباری.

 

 دردا !

که سکوت مزمن موروثی

شرمی بر نمی انگیخت

و شگفتا!

در هراس  از تاج بسری که

غَلت تند گوی برفیش دره سقوط را می پیمود

 از سایه های خود می گریختند

 

شب آمد و شب ماند

خنده ها نهان

چهره ها مقبوض

چشم ها گریان

نه دهانی شایسته سخن گفتن بود

نه قلبی گنجایش دوست داشتن

سینه ها خالی از رنگ شادما نه ای

و گوشها در انتظار نغمه ای

که ترسیم پلٌه کان زندگی می کرد.

 

شب شکست و شب پرید

از سه نام و سه فکر و سه رویاً

در حشمت آسمان

برقی درخشید و رعدی در کشید

که صخامت شب در آستانش فرو ریخت

چندانکه,

پلی شد میان روح آب و دندان آتش

و دریا به زیر پای پسران طغیان برآمد

تاگوهری به ساز حماسة توفان رعنا شود

و جغرافیای دریا را ترسیم دیگر کند

 

از سه نام و سه فکر و سه رویأ

شب شکست و شب پرید

من, مثل پدرم

برادر کوچکترم, مثل من

در جنبش بازویی شکفتیم

و خواهرم, نیمه گمشده اش را بازیافت

من,

 تو,

                   او,

ما شدیم

گوهر رعنا شدیم.