کوروش بزرگ، حدود ۲۵۰۰ سال پیش با فتح بابل و صدور منشور معروف خود، نخستین فرمان تاریخی درباره آزادی انسان، بردباری دینی و احترام به ملتها را صادر کرد. نام او در تاریخ ایران و جهان با عدالت، خرد و انساندوستی گره خورده است. خاندانش از اَنشان در پارس برخاست و با درایت و سیاست، پایهگذار حکومتی شد که بر مدار قانون، احترام به فرهنگها و خرد جمعی استوار بود..
کوروش نه با شمشیر، بلکه با احترام به باورهای ملتهای مغلوب بر دلها حکومت کرد. فرمان او از آزادی بردگان، احترام به آیینها و زبان ملتها سخن میگفت؛ اندیشهای که در قرن ششم پیش از میلاد، در هیچ گوشهای از جهان سابقه نداشت.
کوروش برای ایرانیان نه فقط فرمانروای دادگستری  در گذشته، بلکه یادآور آرمانی است که هنوز در آینده زنده است: ایران آزاد، عادل و بیستم.
اما فرزند شاه ستمگر در بیستوچهارم اکتبر، با همان روش شناختهشده مصادره دستاوردهای مقاومت و مجاهدین، اینبار نیز از فرصت سالروز کوروش بزرگ و نام و نشان او استفاده کرد تا یکبار دیگر شانس خود را برای رویای تاجگذاری بیازماید.
فرزند آخرین شاه سرنگونشده ایران، در تورنتو با چند چهرهی تکراری ـ که برخی را پیشتر در کنار حاکمان رژیم آخوندی نیز دیدهایم ـ گرد هم آمد و در قالب برنامهای به اصطلاح بزرگداشت کوروش، او را «کوروش زمان» خواندند؛ ادعایی که نهتنها از نظر تاریخی مضحک است بلکه از نظر سیاسی نیز تلاشی است برای سواستفاده از منش و روش کوروش، که هیچ نزدیکی و همسانی با پسر یک دیکتاتور سرنگونشده ندارد.
او که امروز آشکارا از بسیجیها و پاسداران بهعنوان تکیهگاه خود سخن میگوید (همان نیروهایی که دستشان به خون مردم ایران آلوده است) چگونه میتواند دم از نجات ایران بزند؟
در کتیبه معروف کوروش آمده است:
«من فرمان دادم هیچکس از مردم را بهخاطر آیینش نیازارند، ویرانههایشان را بازسازی کنند و خانههایشان را به آنان بازگردانند...»
اما در دوران رضاخان قزاق و پسرش، اقلیتهای دینی، قومی و سیاسی زیر شکنجه و سرکوب قرار گرفتند؛ از سرکوب خونین نهضت جنگل و قیام کلنل پسیان، تا خفه کردن صدای آزادیخواهان و مطبوعات مستقل.
هر دو حکومت، هموطنان کرد، عرب، بلوچ و ترکمن را بهجای احترام، با گلوله پاسخ دادند.
اکنون پسر همان دیکتاتور، هنوز به جایی نرسیده، در دفترچه بیچارگی، از تشکیل نیرویی برای سرکوب سخن می گوید؛ واقعیت این است که وی هیچ نسبتی با کوروش بزرگ ندارد، نه از نظر خون نه از نظر منش  و نه رفتار
پدر بزرگ او محصول مستقیم کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ بود؛ ماموری که با چکمه بیگانگان بر دوش ملت ایران سوار شد و با سرنیزه، خفقان را به نام نظم تحمیل کرد.
او نه از تبار کوروش، که از تبار قزاق و سرنیزه بود؛ کسی که روشنفکران را به زندان انداخت، روح آزادی را در زنجیر کشید و از ایران یک پادگان ساخت.
فرزندش، محمدرضا شاه، همان مسیر را با چهرهای تاریکتر ادامه داد؛ با ساواک، شکنجه، سانسور و وابستگی کامل به غرب، حکومت پهلوی را به نماد فساد و استبداد بدل کرد.
و رضا پهلوی، وارث همان ویرانه است. وارث نظامی که خون ستارخان، کوچکخان، مصدق، حنیف و هزاران مبارز آزادیخواه را بر زمین ریخت و سرانجام در بهمن ۵۷، با قیام سراسری مردم ایران، به زبالهدان تاریخ پرتاب گردید.
از آن روز تا امروز، هرچه کوشیدند تا خاکستر سلطنت را با دمیدن بر نام کوروش زنده کنند، جز دود فریب و بوی تعفن گذشته از آن برنخاست.
فرزند شاه ستمگر میکوشد کوروش را مصادره کند تا بر زخم بیریشگی و فقدان مشروعیت خود مرهم بگذارد. همانگونه که احمدینژاد و رییسی جلاد نیز در سازمان ملل، با نمایشی مضحک از منشور کوروش سخن گفتند، بیآنکه کسی آن را جدی بگیرد.
حتی پدرش، در اوج قدرت و سرکوب، با برپایی جشنهای پرهزینه و بیمحتوای ۲۵۰۰ ساله، نتوانست از کوروش مشروعیت بخرد؛ مردم ایران نهتنها پشیزی برای آن هیاهو ارزش قایل نشدند، بلکه هفت سال بعد چنان او را سرنگون کردند که نه از تاج نشان ماند و نه از تاجبهسر.
خاندانی که با کودتای انگلیسی زاده شد و با اراده مردم ایران دفن شد، هرگز نمیتواند خود را وارث کوروش بزرگ بداند.
ملت ایران بهخوبی میداند که میان کوروش، نماد انسانیت و آزادگی و ستمگران و کودتاچیان، فرسنگها فاصله وجود دارد.
کوروش بزرگ متعلق به همه آزادگان جهان است، نه ابزار تبلیغاتی سلطنتطلبان بیریشه و فرصتطلبان سیاسی.
ادامه راه کوروش ستارخان است که گفت: «من میخواهم مشروطه برای همه باشد، نه تاج و تخت برای یک نفر!»
ادامه راه کوروش میرزا کوچکخان جنگلی و یاران مجاهدش است که با جان و ایمان در برابر استعمار و استبداد ایستادند و تا آخرین نفس جنگیدند.
ادامه راه کوروش محمد حنیف، بیژن جزنی، دکتر مصدق و تمام مبارزان آزادیخواهی است که با آرمان آزادی علیه شاه و شیخ جنگیدند و قهرمانانه بر خاک افتادند.
و ادامه راه کوروش زنانی چون طاهره قرهالعین، پروین اعتصامی، مرضیه احمد اسکویی و فاطمه امینی ها است؛ زنانی که هر یک در زمانه خود، با قلم، اندیشه یا خونشان در برابر ستم ایستادند و نشان دادند که آزادی، زن و مرد نمیشناسد، بلکه دل و ایمان میخواهد.
اگر کوروش لوح آزادی را بر روی سنگها و استوانه نوشت، ستارخان، میرزا کوچک، مصدق و مجاهدین در عمل از آن نگهبانی کردند و ادامهاش دادند؛ یکی آغاز راه بود، دیگری تداوم آن در قرن ما.
و آنکه امروز بهدرستی پرچم کوروش بزرگ را در دست دارد، مجاهدین و مبارزان راه آزادی هستند؛ کسانی که برای آزادی، عدالت و کرامت انسان و ایران میجنگند، همان ارزشهایی که امروز در مقاومت مردم ایران و در طرح ده مادهای خانم مریم رجوی تبلور یافته و در کانونهای شورشی که در برابر رژیم آخوندی ایستادهاند، زنده و پویاست.
بنابراین روشن است که ملت ایران دیگر فریب هیچ تاج و تختی را نمیخورد؛ آزادی را نه از نسل کوروش، که از راه کوروش میجوید.
و به همین دلیل است که امروز ملت ایران، کوروش را گرامی میدارد اما در برابر سلطنتطلبان متوهم فریاد میزند:
مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر