محمد قرایی:  اوج گیری بی سابقه جنگ گرگ‌ها درداخل رژیم ولایت ، فرصت یا تهدید؟!

 

تضاد و کشمکش در میان سردمداران رژیم آخوندی پدیده تازه‌ای نیست. از نخستین سال‌های استقرار نظام تا امروز، رقابت میان جناح‌های گوناگون بر سر قدرت، ثروت و نفوذ در تار و پود سیاست ایران حضور داشته است. با این حال، آنچه در سالها، ماهها، هفته ها وحتی روزهای اخیر مشاهده می‌شود، مرحله‌ای تازه و بی‌سابقه از این کشمکش‌هاست؛ مرحله‌ای که برخی آن را «جنگ گرگها برای ادامه بقاء» نامیده‌اند. در این مرحله، رقابت‌های پشت‌پرده بیش از هر زمان دیگری به سطح افکار عمومی راه یافته و سخنان، افشاگری‌ها و اتهامات متقابل، صحنه سیاست ایران را متلاطم ساخته است. این وضعیت پرسش‌های مهمی را پیش روی ناظران قرار داده است: چرا این نزاع اکنون ودر این مقطع خاص چنین شدت وشتابی گرفته است؟ چه نیروهایی در پسِ آن قرار دارند؟ و پیامدهای آن برای آیندهٔ رژیم رو به زوال آخوندی چه خواهد بود؟

یکی از عوامل مهم در اوج‌گیری این درگیری‌ها شکست و فرسایش نیروی نیابتی  نظام قتل عام در منطقه است. سیاست خارجی علی خامنه ای سال‌ها بر پایهٔ حضور و نفوذ نیابتی در کشورهای مختلف منطقه بنا شده بود. اما در ماه‌های اخیر، اوضاع برای این شبکه چندان مساعد نیست. بشار اسد یار غار آخوندها به تاریخ پیوسته است. نیروهای وابسته در لبنان، یمن و عراق با فشارهای فزاینده روبه‌رو شده‌اند. کاهش توان نظامی و اقتصادی این گروه‌ها به معنی کاهش اهرم نفوذ تهران در منطقه است. این شکست‌های میدانی و تضعیف جایگاه منطقه‌ای، در داخل نظام بازتابی مستقیم یافته و بهانه‌ای برای حملهٔ جناح‌ها به یکدیگر شده است. هر گروه دیگری را متهم می‌کند که با سیاست‌های اشتباه، دستاوردهای چند دهه را بر باد داده است.

در کنار این تحولات، بحران اقتصادی بی‌سابقه‌ای نیز بر کشور سایه انداخته است. تورم بالا، کاهش ارزش پول ملی، فساد ساختاری و نابسامانی مدیریتی موجب نارضایتی گسترده در میان مردم شده است. در چنین شرایطی، جناح‌های حاکم به جای یافتن راه‌حل‌های واقعی، بیشتر وقت خود را صرف مقصر جلوه دادن رقیب می‌کنند. هرکدام خود را منجی فرضی معرفی کرده و دیگران را عامل سقوط اقتصاد می‌دانند. این تبادل اتهام، خود نشانه‌ای از درماندگی ساختاری است؛ زیرا زمانی که یک نظام سیاسی از حل بحران‌ها بازمی‌ماند، تضادهای درونی آن به شکلی اجتناب‌ناپذیر شدت می‌گیرد. به عبارتی وقتی زمین سفت می شود گاوها با یکدیگر سرشاخ می شوند.

در سطح سیاسی نیز مسألهٔ جانشینی رهبری و بحران مشروعیت درونی به این درگیری‌ها دامن زده است. پرسش از آیندهٔ ساختار قدرت و اینکه چه کسی پس از ولی فقیه پوشالی امروز  بتواند کنترل اوضاع را در دست بگیرد، به یکی از دغدغه‌های پنهان و در عین حال تعیین‌کننده در رأس حاکمیت تبدیل شده است. این مسئله باعث شده است که هر جناح برای تثبیت موقعیت خود در دوران پس از خامنه‌ای، از هم‌اکنون وارد میدان رقابت شود. برخی از چهره‌های قدیمی چون حسن روحانی، با لحن تندتر و صریح‌تر به میدان آمده‌اند. روحانی اخیراً گفته است که مجلس کنونی فاقد پایگاه مردمی است و تصمیماتش مشروعیت ندارد؛ سخنی که در واقع تلاشی است برای نشان دادن ناکارآمدی جناح نزدیک به بیت رهبری. در مقابل، محمدباقر قالیباف نیز با حمله به دولت پیشین، روحانی را عامل شکست برجام و بحران اقتصادی کنونی می‌خواند. در میان چهره‌های اصلاح طلبان قلابی نیز صداهای تندتری شنیده می‌شود. عباس عبدی از رفتنی بودن رژیم سخن گفته و فائزه هاشمی بار دیگر پدرش را قربانی حذف سیاسی در درون نظام دانسته و تلویحاً انگشت اتهام را به سوی شخص خامنه‌ای گرفته است. چنین اظهاراتی که زمانی غیرقابل تصور به نظر می‌رسید، اکنون در فضای عمومی مطرح می‌شود و نشان می‌دهد که ترس از گفتن حقیقت در میان بخشی از نخبگان آخوندی فرو ریخته است.

در همین حال، خودِ مقام عظما! نیز در سایه‌ای از ابهام قرار گرفته است. گفته می‌شود خامنه‌ای کمتر در انظار عمومی ظاهر می‌شود و تصمیم‌گیری‌های کلان را از طریق حلقه‌ای بسته و محدود هدایت می‌کند. این وضعیت گمانه‌زنی‌ها دربارهٔ ضعف جسمی یا سیاسی او را افزایش داده و رقابت جانشینان احتمالی را شدت بخشیده است. هر چه حضور او در عرصهٔ عمومی کم‌تر شود، جنگ قدرت در سطوح پایین‌تر بیشتر شعله می‌کشد.

تشدید تضادهای داخلی، بیش از هر چیز وهرزمان کارآمدی نظام را فلج کرده است. تصمیم‌گیری‌ها متناقض، سیاست‌ها کوتاه‌مدت و اجرای برنامه‌ها ناقص است. دستگاه‌های مختلف حکومتی، از مجلس تا دولت و قوهٔ قضائیه، بیشتر به سنگرهایی برای تسویه‌حساب‌های جناحی شباهت دارند تا نهادهایی برای خدمت به جامعه. در نتیجه، فساد، بی‌اعتمادی و بی‌ثباتی به شکل تصاعدی گسترش یافته است. این وضعیت نه‌تنها شکاف میان دولت و ملت را عمیق‌تر کرده، بلکه در خود ساختار حاکمیت نیز چندپارگی ایجاد کرده است.

در عین حال، جنگ گرگ‌ها در درون نظام نوعی فضای ابهام و سردرگمی ایجاد کرده است که پیامدهای خطرناکی برای ثبات و ادامه بقای ننگین آخوندها دارد. هر جناح برای نشان دادن قدرت خود به سرکوب یا اقدامات تبلیغاتی پرریسک متوسل می‌شود. این رقابت‌ها گاه باعث تصمیمات شتاب‌زده در عرصهٔ امنیتی یا خارجی می‌شود که می‌تواند به تشدید بحران‌های بین‌المللی بینجامد.

 وقتی خودِ مسئولان یکدیگر را به ناآگاهی، خیانت یا فساد متهم می‌کنند، دیگر جایی برای اعتماد عمومی باقی نمی‌ماند.

هرچه شکاف میان بالادستان بیشتر شود، امکان تنفس اجتماعی و بیان نارضایتی‌ها نیز افزایش می‌یابد. تجربهٔ تاریخی نشان داده است که نظام‌های سیاسی در دوران اختلافات داخلی آسیب‌پذیرتر می‌شوند و جامعهٔ اعتراضی و تحت ستم، اگر آماده و سازمان‌یافته باشد، می‌تواند از این فضا برای طرح خواسته‌های خود بهره بگیرد. در چنین شرایطی، هر کنش اجتماعی، هر صدای مستقل و هر مطالبهٔ روشن می‌تواند وزن بیشتری پیدا کند. با این همه، مسیر آینده به شدت به نحوهٔ واکنش مردم، گروه‌های ناراضی وخشمگین و نیروهای سیاسی بستگی دارد. شکاف‌های درونی تنها زمانی به تغییر واقعی منجر می‌شوند که جامعه بتواند از آن‌ها برای گشودن مسیرهای تازه بهره گیرد.

به‌این‌ترتیب، جنگ گرگ‌ها درون نظام صرفاً دعوایی شخصی یا جناحی نیست، بلکه بازتابی از بحران عمیق‌تری است که سراسر ساختار سیاسی ایران را فراگرفته است. این بحران ریشه در ناکارآمدی اقتصادی، فرسایش مشروعیت، بن‌بست سیاست خارجی و فقدان چشم‌انداز روشن برای آینده دارد. هر گروه حاکم مدعی است که تنها راه نجات در پیروی از خط‌مشی اوست، اما واقعیت این است که همه در یک کشتی نشسته‌اند که بر امواج طوفانی بحران‌ها دست‌وپا می‌زند. این وضعیت اگر ادامه یابد، ممکن است ساختار قدرت را به گونه‌ای فرسوده و شکننده سازد که دیگر نتواند در برابر فشارهای اجتماعی دوام آورد.

در نهایت، چشم‌انداز کنونی ایران بیش از هر زمان دیگری آماده برای تغییر است. در حالی که بحران‌های اقتصادی، منطقه‌ای و سیاسی در هم تنیده‌اند، نبرد درونی حاکمان خود به عاملی برای تضعیف بیشتر نظام بدل شده است. این منازعه نه برای دفاع از مردم که برای حفظ قدرت، منافع و بقاست. هر یک از جناح‌ها می‌کوشند خود را به عنوان ناجی معرفی کنند و دیگری را مقصر بنامند، اما در پسِ این هیاهو واقعیت تغییر نمی‌کند: رژیم درگیر بحرانی است که از درون می‌جوشد. شکاف میان حاکمان، در کنار نارضایتی عمیق مردم، می‌تواند لحظه‌هایی را رقم بزند که در آن مسیر تاریخ دگرگون شود. ایران در آستانهٔ یکی از پیچیده‌ترین دوره‌های خود قرار دارد؛ دوره‌ای که در آن سرنوشت آینده نه فقط در خیابان و اقتصاد، که در جدال درونی صاحبان قدرت نیز تعیین خواهد شد. همه این نکات تعیین کننده در دورانی اتفاق می افتد که شناخته شدگی آلتردموکراتیک، شورای ملی مقاومت ایران درسطح بین المللی بیش از هرزمان دیگراست. کانونهای قهرمان شورشی دوران تثبیت و تکثیر و ماندگاری خودشان را در خیابانهای تهران وسایر شهرهای ایران به نمایش گذاشته اند. کلام آخراینکه آزادی می آید البته با میتوان و باید.

محمد قرایی- سوئد

آبان ماه ۱۴۰۴