مراسم بزرگداشت دکتر غلامحسین ساعدی – پرلاشز پاریس یکشنبه ۲۳ نوامبر ۲۰۲۵ (۲ آذر ۱۴۰۴)

 

روز یکشنبه ۲۳ نوامبر ۲۰۲۵، برابر با ۲ آذر ۱۴۰۴، در سالگرد درگذشت دکتر غلامحسین ساعدی، نویسنده برجسته، روشنفکر مردمی و مبارز آزادی‌خواه ایران، جمعی از اعضای شورای ملی مقاومت ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران بر سر مزار او در گورستان پرلاشز پاریس گرد آمدند و یادش را گرامی داشتند.

خاطره و نام دکتر ساعدی برای مردم ایران همواره زنده است. او چه در دوران دیکتاتوری شاه، چه در دوران سیاه ولایت فقیه، و چه در سال‌های ناگزیر تبعید، پرچم مبارزه علیه استبداد را بر زمین نگذاشت و صدای مردم و مقاومت آنان در برابر هیولای دو دیکتاتوری بود. ساعدی تا پایان راه، استوار و بی‌لرزش ایستاد.

خانم مریم رجوی، رئیس‌جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت ایران، در مراسمی که نوروز ۱۳۸۴ بر سر مزار دکتر ساعدی برگزار شده بود، پس از گل‌گذاری بر مزار او گفت:

«یاد دکتر غلامحسین ساعدی، از درخشان‌ترین چهره‌های نمایشنامه‌نویسی و نیز یار مقاومت ایران، گرامی باد. زنده‌یاد ساعدی چه در آفرینش‌های ادبی و هنری و چه در مبارزه با دیکتاتوری‌های شاه و شیخ سنگ تمام گذاشت و آثارش برای مردم ایران شناخته‌شده است. او الگویی در مقاومت فرهنگی ایران علیه دیکتاتوری ولایت فقیه بود و همواره مورد احترام مقاومت ایران خواهد بود؛ چرا که آنچه بنیاد نهاد، برای همه هنرمندان ایران مایه شرف و آبروست.»

آقای مسعود رجوی نیز در پیام تسلیتی پس از درگذشت ساعدی نوشت:

«ساعدی از هنرمندانی بود که به‌قول خودش، سلاحش کار و قلمش بود و در جرگه رزمندگان آزادی قرار داشت.»

دکتر ساعدی پس از شرکت در تظاهراتی که در بهمن ۱۳۶۳ به مناسبت عاشورای مجاهدین و بزرگداشت اشرف رجوی و موسی خیابانی در پاریس برگزار شد، آماج حملات گسترده عوامل رژیم، سلطنت‌طلبان و برخی خوش‌نشینان خارج‌نشین قرار گرفت. او در پاسخ این حملات گفته بود:

«من از این‌که این همه لوش و لجن بر سرم ریختند ناراحت نیستم؛ اما وقتی می‌بینم به مسعود رجوی توهین می‌شود تاب نمی‌آورم. این‌ها چه کسانی هستند که بخواهند به مجاهدین درس مبارزه بدهند؟»

ساعدی در یکی از کتاب‌هایی که به مسعود رجوی تقدیم کرده بود، نوشت: «برای مسعود رجوی، نور چشم ملت ایران.»

در مراسم روز یکشنبه ۲۳ نوامبر ۲۰۲۵ که در فضای صمیمی و در عین‌حال پرشوری برگزار شد، شرکت‌کنندگان با گل‌گذاری و همخوانی سرود «ای ایران»، یاد این نمایشنامه‌نویس مبارز و مردمی را گرامی داشتند.

در این گردهمایی، دکتر عبدالعلی معصومی و آقای محمد شمس، از اعضای شورای ملی مقاومت ایران، نیز سخنانی در تجلیل شخصیت، مسیر هنری و مبارزاتی دکتر ساعدی ایراد کردند.

دکتر عبدالعلی معصومی، محقق برجسته تاریخ و فرهنگ ایران و اسلام، در سخنان خود بر اهمیت میراث فرهنگی و سیاسی دکتر ساعدی و منش انسانی و پایمردیش در برابر استبداد تأکید کرد و ضمن شرح جایگاه آثار ساعدی در ادبیات مقاومت، گفت:

« بر سرِ مزارِ آزاده مردی جمع شدیم که به حق به او می توان گفت «پرچمدار مبارزه فرهنگی ایران» در برابر استبدادِ شاه و شیخ.

دکتر ساعدی, همواره, چنان که خود او می گفت: «مرگ بر کف», با خودکامگیهایِ شاه و شیخ درافتاد و در این راه, زندان و شکنجه و آوارگی را به جان خرید و تا پایان نیز, تن به ذلّتِ تسلیم و وادادگی نداد.

از نخستین روزهایِ بهارِ آزادی, پیش از آن که «رژیمِ هنرکش» آخوندی, بساطش را, کاملاً, بگستراند, دکتر ساعدی, نفیرِ استبدادِ مذهبی را از زیرِ رِدای خمینی شنید و در نیمه فروردین 58, در مقاله یی با عنوان «هنرزدایی, مُهلِک ترین ضربت, بر پیکرِ فرهنگِ فردا» نوشت:  «نشانه های پیدا و ناپیدایِ هنرزدایی در درونِ دولتِ موقّتِ انقلاب, اگر نه تمام مردم را, که عدّه بسیار زیادی را به شدّت, نگران کرده است» و در همان مقاله, به «نودولتانِ اَسترنشین», هشدارداد که «تمام تلاشِ استبدادی؛ چه در جلوگیری از هنر اصیل و چه در پرورشِ هنرِ وابسته به نظامِ مسلّط, چگونه با شکست رو به رو شد و چگونه با آن همه سانسورِ وحشتناک, نتوانستند ادبیّات و هنرِ پویا را به نابودیِ محض بکشانند و چگونه با آن همه یقه درانیها و ولخرجیهای غیرضروری و سرِ کیسه شُل کردنها, نتوانستند هنرِ پوشالی و فرمایشیِ موردنظرِ خود را به کرسیِ اعتبار بنشانند» و تأکید کرد که اگر در بر همین پاشنه بچرخد «از هم اکنون برای مبارزه با غول سانسورِ دیگری, با شکل و هیبتِ دیگری, باید, آستینها را بالازد و آماده شد».

ساعدی در پایان فروردین 58, در مقاله دیگری با عنوان «بعد از انقلاب, اِرعاب؟» با اشاره به تهدید و اِرعابی که رژیم نوپا پیش گرفته بود, نوشت: «آن چه را که خلقهای ستمکشیده ایران تصوّر نمی کردند به این زودی دچارش خواهند شد, فضای ترس و ارعاب و تهدیدی است که سالهایِ سال, به هزاران شکل و رنگ, زیر تسلّطِ اَیادی و جلّادان شاه, آزموده بودند... دستگاهِ قدرتِ امروزی نیز از همان وسایل و لوازمی که دستگاه استبدادی بدان متوسّل می شد, یاری می گیرد... آنهایی که جان برکف, با شجاعتِ کامل, در مقابلِ هیچ نوع تهدیدی مرعوب نمی شدند و تیره ترین سیاهچالها را به سرخم کردن و پوزه بر خاک مالیدن درمقابلِ قدرت ترجیح می دادند و هر خطری را به جان می خریدند... دیگر در مقابلِ هیچ اِرعابی جاخالی نخواهندکرد, و این داستانی است نه تازه... دستگاهی که به ارعاب متوسّل شود, خود مرعوب تر از همه است؛ یادتان نرود»!

ساعدی در روز ۳۰ تیر ۵۸ در مراسمی که به مناسبت قیام شکوهمندِ ۳۰تیر۳۱ در ساری برگزار شد, طی سخنانی، باز هم، از انحصارگریهای مسندنشینانِ جدید, انتقاد کرد و گفت: «این وظیفه همه ماست که... از هیچ نوع افشاگری خودداری نکنیم, چرا که دم فروبستن به وقت گفتن, جنایتِ عظیمی است،باشد که این حداقلّ جرأت و جسارت را داشته باشیم که انحصارطلبانِ امروز, با هر نوع برچسبِ آماده, آگاهان و روشن اندیشانِ جامعه را از میدان به درنبرند... بر همگان روشن است که سعادتی جاسوس نیست و ماجراهایِ پشتِ پرده، آن چنان واضح است که اصلاً پرده یی در کار نیست... پرونده سازیِ قلّابی و اتّهامِ جاسوسی به مردی که عمری را در مبارزه با رژیم منفور پهلوی سرکرده  است... آیا باید ساکت نشست, درحالی که صدها عمله و اَکَره ساواک, صاف صاف و آزادانه درمیان مردم می چرخند و راه می روند, سعادتی ها و خاکسارها باید راهیِ زندان شوند؟

انحصارطلب, دهانِ دیگران را می بندد تا تنها خود حرف بزند... در یک فضای غیردموکراتیک, می توان قانون و لایحه و یا هرچیزِ دیگر  را به مردم حُقنه کرد. لایحه مجازاتِ ضدّانقلاب, بهانه یی است برای سرکوبیِ هر عملِ انقلابی و وحشتناکتر از قوانینِ رضاخانی... طرحِ لایحه مطبوعات, عجیب تر از آن است؛ یعنی, خفه تان می کنیم...»

دکتر ساعدی سخنانش را با این هشدار به پایان می برد: «راه چاره, ادامه مبارزه و تداومِ انقلاب است و گرنه گرفتارِ همان عقوبتی خواهیم شد که بعد از 30تیر شدیم, یعنی کودتای 28مرداد...  فراموش نکنیم که در این دوره, شجاعت, لازمه ادامه راه است».

وقتی پس از 30 خرداد 60, حاکمیّتِ سیاه آخوندی, آخرین بقایای آزادی را جارو کرد و قلمها شکسته شد و استبداد به هزار زیان لب به سخن گشود, ساعدی, به اجبار, ترک یار و دیار کرد, امّا, دست از مبارزه نشُست و همچنان تیزگام  و توفنده به این مبارزه ادامه داد.

ساعدی از همان نخستین شماره نشریه «شورا» در آبان 63, همکاریش را با این نشریه آغاز کرد و این همکاری تا به هنگام خاموشیِ سنگین و اَسَفبارش در دوّم آذر 64, ادامه داشت.   آخرین مقاله او در نشریه «شورا», شماره 12, مهر 64, با عنوان «پناهنده سیاسی کیست؟», به روشنی, استواری, صلابت, یکدندگی و جسارت او را در مبارزه با رژیم «هنرکش» و آدمخوار آخوندی نشان می دهد: «پناهنده سیاسی کسی است که چهره به چهره, رودررو, دربرابرِ حکومتِ مسلّط ایستاده بود و اگر بیرون آمده از ترس جان نبوده است؛ او با همان فکرِ مبارزه و با سِلاحِ اندیشه خویش ترکِ خاک و دیار کرده است. در این میان, هستند بسیاری از نویسندگان, شاعران, نقّاشان, مجسّمه سازان که سلاح آنها همان کارشان است و در جَرگه رزمندگانِ دیگر قرار می گیرند.

پناهنده سیاسی نیّتش این است که با جلّادانِ حاکم بر وطنش تا نفسِ آخر, بجنگد و حاضر نیست از پا بیفتد؛ به لقمه نانی بسنده می کند, ناله سر نمی دهد و شکوه نمی کند؛ مدام در تلاش است که دیوار جهنّم آخوندها را بشکند و به خانه برگردد. خانه او, وطن اوست. برای تمیزکردنِ خانه, قدرتِ روحیِ کافی دارد و وقتی آشغالها جمع شدند, حاضر است سر تا سرِ وطن را با مژه های خود پاک کند؛ از جان گذشته است و مطلقاً نمی ترسد.

پناهنده سیاسی نارنجکی است که به موقع باید ضامن را بکشد و کوهی را از جا بکند... روحیه پناهنده سیاسی عضلانی است, انگار که از سرب ریخته شده؛ واهمه یی از مرگ ندارد...  پناهنده سیاسیِ واقعی انسانی است مرگ برکف, که بی هیچ چشمداشتی می خواهد کمرِ رژیم جمهوریِ اسلامی را بشکند, خشت رویِ خشت بگذارد و خانه تازه و وطن تازه یی بسازد».

ساعدی, یار پاکباز مقاومت, اکنون در میان ما نیست تا ببیند

رزمندگان پاکباز ارتش آزادبیخش و کانونهای شورشی مرگ بر کف، چگونه کمر رژیم سفّاک آخوندی را شکسته اند و تَشت رسواییِ این «چَنگار»های آدمخوار, از بام سراسر دنیا به زمین افتاده است و رسواترینِ رسوایان شده اند و دیر و دور نیست روزی که بهارِ آزادی, سراسر ایران زمین را گلباران خواهد کرد.

در آن روز, یاد ساعدی, این زیباترین گل شاخسار مبارزه فرهنگی, در هر محلّه و میدان, پرچمی خواهد شد؛ پرچمی که هرگز از باد و باران نیابد گزند.

    یادِ زنده و بیقرارش جاودان باد».

 

آقای محمد شمس، آهنگ‌ساز و رهبر برجسته ارکسترهای ایرانی و بین‌المللی، نیز در سخنانش از پیوند عمیق ساعدی با هنر متعهد و نقش او در حفظ وجدان بیدار جامعه ایران یاد کرد و گفت:

« امروز،

در سالگرد دکتر غلامحسین ساعدی،

با قلبی آرام ... اما با احساسی عمیق و پر شکوه ...

به یاد یکی از بزرگترین صداهای ادبیات ایران می ایستیم.

ساعدی ...

نه فقط نویسنده ای بزرگ،

که روحی بود زخمی، حساس و نترس.

روحی که می خواست حقیقت را حتی اگر تلخ باشد،

به جهان نشان بدهد.

او جهان انسان را می شناخت،

ترس ها .... امیدها

زخم ها.... و رویاهای بهبود

و همین شناخت، آثارش را جاودانه کرد.

در عزاداران بیل ........

در نمایشنامه ها...

در روایت هایی که خلق کرد،

او رنج انسان را با چنان دقتی نوشت

که انگار میخواست این درد،

به موسیقی تبدیل شود،

به آوایی که سال ها بعد ...

در قلب خواننده و شنونده طنین بیاندازد.

سال ها گذشت ....

او تبعید شد....

دور ماند....

اما نه از مردمش، نه از انسانیت ...

قلمش، حتی در دورترین فاصله ها...

باز هم حقیقت را نوشت.

ساعدی ....

از آن صداهایی است که زمان نمی تواند خاموشش کند.

صداهایی که ....

وقتی به آن فکر می کنی

یک موج آرام در دلت میگذرد،

و درست لحظه ای بعد ...

یک اوج حماسی ....

که تو را وا میدارد بایستی و احترام بگذاری.

و من به عنوان یک هنرمند موسیقی،

وقتی آثارش را می خوانم،

حس می کنم کلمات او،

در دل خود، موسیقی داشتند،

ریتم داشتند، ضربان داشتند،

و نفس داشتند.

همان طور که موسیقی می تواند تاریکی را روشن کند ....

کلمات ساعدی هم ....

چراغی بودند در دل شب انسان

امروز، با آرامشی ژرف ......

و احترامی بلند به یاد او هستیم.

باشد که صدایش .....

برای نسل های آینده نیز شنیده شود.

باشد حقیقتی که نوشت ....

همچنان روشن بماند.

و باشد این نریشن،

این کلمات ....

در کنار موسیقی، ادای احترامی باشد،

به روح بزرگ او،

یادش جاودانه».