موشک برای بقا، فقر برای مردم
اگر روزی فرهنگستان زبان و سیاست بخواهد واژه «عقلانیت ولایی» را تعریف کند، احتمالاً بهترین مثالش همین گزارش دیفنس نتورک در 17 دسامبر 2025،خواهد بود: کشوری با بحران آب، هوا، برق، نان، دارو و مشروعیت، اما با ولع مثالزدنی برای خرید آمونیوم پرکلرات. مردمی که برای تهیه مواد غذایی اولیه برای زنده ماندن، در صف میایستند و حاکمیتی که برای سوخت جامد موشک، مسیرهای دریایی اقیانوس هند را شخم میزند. اینجا جمهوری اسلامی است؛ جایی که «امنیت» همیشه از آسمان میآید، اما «معیشت» هرگز به زمین نمیرسد.
دیفنس نتورک گزارش میدهد که یکی از شرکای نیمه وقت رژیم، با ظرافتی در حد قاچاقچیان حرفهای، بهجای تحویل موشک کامل، پیچ و مهره و مواد شیمیایی میفرستد؛ تا هم جمهوری اسلامی به موشک برسد و هم وی وانمود کند «قوانین صادرات را رعایت کرده». خامنهای هم، مثل همیشه، خوشحال از اینکه میشود هم موشک داشت، هم انکار کرد، و هم هزینهاش را به مردم قالب نمود. این همان «اقتصاد مقاومتی» است.
طبق این گزارش، ایران مقادیر عظیمی مواد شیمیایی از این شریک چشم بادامی خریده که میتواند خوراک تولید صدها موشک بالستیک باشد. صدها موشک؛ عددی که اگر به تخت بیمارستان یا شغل یا مدرسه تبدیل میشد، شاید اسمش «توسعه» بود. اما در قاموس ولایت، توسعه یعنی برد موشک، نه قدِ سفره. اینجا اولویتبندی شفاف است: نان اگر نیست، مهم نیست؛ موشک اگر نباشد، نظام نیست.
طنز ماجرا وقتی کامل میشود که بخشی از این محمولهها در دریا توقیف میشوند. نیروهای ویژه آمریکا کشتیها را میگیرند، محمولهها را نابود میکنند و کشتی را میفرستند پی کارش. نتیجه؟ نه موشک به مقصد میرسد، نه پول به مردم برمیگردد. اما نگران نباشید، اگر کشتیها در اقیانوس هند توقیف شوند، مهم نیست؛ هزینهاش را مردم میدهند. اگر هم نرسند، باز هم مردم میدهند. اینجا تنها چیزی که هرگز تحریم نمیشود، فقر است.
خامنهای اما خوب میداند چرا این همه خطر میکند. مشکل اصلی او نه اسرائیل است، نه آمریکا. مشکل اصلی، مردم ایراناند. قیام مردمی چیزی نیست که بتوان آن را با پدافند هوایی زد یا با سوخت جامد مهار کرد. اعتراض، محصول همین فقر و تحقیر و بیعدالتی است؛ و دقیقاً به همین دلیل، برای نظام خطرناکتر از هر جنگ خارجی است.
جنگ خارجی، برعکس، نعمتی الهی است: بهانهای برای سرکوب، دلیلی برای بستن دهانها و فرصتی برای گفتن این جمله طلایی: "الان وقت اعتراض نیست".
در این منطق، هرچه سایه جنگ سنگینتر، خیابانها ساکتتر. هرچه موشک بیشتر، مطالبه کمتر. این همان معادلهای است که خامنهای سالهاست با آن حکومت میکند.
هشدارها درباره بازسازی توان موشکی ایران و تهدید به حملات تازه هم دقیقاً در همین چارچوب قابل فهم است. رژیم میداند که این مسیر، خطر درگیری جدید را بالا میبرد؛ اما ترجیح میدهد خطر بمباران را بپذیرد تا خطر قیام. چون بمباران، اگر هم بیاید، باز هم میشود آن را «دشمن خارجی» نامید؛ اما قیام مردمی را چه باید کرد؟ آنجا دیگر نه موشک به درد می خورد و نه انکار رسمی.
جمهوری اسلامی، با این سیاست، نه فقط مردم ایران، که کل منطقه را گروگان بقای خود کرده است. جنگطلبیاش را به نام «بازدارندگی» میفروشد و هزینهاش را به نام «صبر انقلابی» از سفره مردم میرباید. این رژیم، دقیقاً همان چیزی است که هست: رژیم آخوندیی که برای ماندن، بحران صادر میکند و فقر وارد.
تا وقتی این نظام سرِ کار است، خامنهای همیشه جنگ خارجی را به قیام مردمی ترجیح خواهد داد؛ چون جنگ، عمر ولایت را طولانی میکند و قیام، پایانش را رقم میزند. راهحل، نه موشک بیشتر است و نه مذاکره پنهان و آشکار؛ راهحل، سرنگونی تمامیت این نظام منحوس ولایی در ایران است. تنها با رفتن این رژیم است که میشود هم سایه جنگ را از سر منطقه برداشت و هم هزینههای سنگین جنگطلبی را از دوش مردم ایران کم کرد.