برخی که پنج هزارتومان میدادند این ماه شده پنجاه هزار، ده هزار یا صد هزارتومان.
بد تر از همه مدرسه باز شده است و همه چیز گران شده است و حتی مدر سه های غیر انتفاعی هم پول میخواهند و وسایل مدرسه بچه ها آنقدر گران است که نمیدانم چه بگویم. ما که دستمان به دهانمان می رسد اینطوریست و داد ما در آمده است، بیشتر مردم ندارند، چون پولها دست تعداد معدودی است، راستش نمیدانم چه بگویم. از دکتر و دارو و بیمارستان که نگو و نپرس. پوست آدم کنده میشود، کسی نیست بداد مردم برسد. هر روزهمه چیز گرانتر میشود. خدا خودش رحم کند. و آنقدر سرطان و بیماریهای لاعلاج زیاد شده است و مرگ و میر ناگهانی جوانان که بهتر است آدم درخانه اش بنشیند و تکان نخورد. چون همه اش باید داستان غم و غصه این و آن را گوش کرد. واقعا خسته کننده است . وقتی به قبرستان میروم جگرم میسوزد. چقدر جوان سکته می کند و می میرد.راستش من که بریدم. زندگی خیلی سخت و دردناک شده است. برای تعطیلات رفته بودیم شمال که البته شمال سبز و خرم و پر نعمت. ولی مردم خیلی درد میکشند. بالا نشین ها که دزدند و سیر و بی خیال مردم و مملکت. خدا خودش رحم کند. زندگی شده است مثل جهنم...