سینا دشتی ـ راز یک انتخاب

نغمه گر شورشی شهر پر کشید. نه آوازه خوانم که استادیش را درک کنم و نه موسیقی شناس که چم وخم هنرش را بدانم. آوازهایش را از زبان مادرم شنیده ام و برای دخترم خوانده ام. نه در تمجید از صدایش، سخنی اضافه بر دیگران دارم ونه در سوگش تنهایم.
 اما قلم مثل یک امر ناگزیر، مثل یک اجبار، سر می کشد و می نویسد. در درک انتخاب سرنوشت، در عظمت یک انتخاب، آنگاه که هیچ کس را یارای انتقاد به عدم انتخاب نیست و انتظاری هم از کسی نیست، در فهم شکوه این انتخاب، به تمام قدرت تخیل و نیروی تداعی نیازمندم.
چه انتخاب عظیمی در پیرانه سر، مجادلات و محاسبات را بر هم زدن و پرواز را برگزیدن که پایبند زمین نباشی، به راستی چگونه می توان تفسیر کرد؟

البته که بانوی ما از اول هم به "یجوز و لا یجوز" اعتنائی نکرده بود. سنت شکن و آزاد منش در هنرش بود.
اما او در توضیح انتخابش از تلاش برای یافتن انسان می گوید، از مولوی وام   می گیرد. از ظلم بر هنرش می گوید اما دلیل اول انتخاب چیز دیگری است. تغییر بنیادین مسیر زندگی در هر مرحله  از عمر، آزمایشی دشوار، طاقت فرسا و پر مخاطره است و در مورد خاتون ما خطر در هر قدم و پویش در پیش. هر روز از روز قبل دشوار تر اما هر لحظه اش بیدارتر. سالکی که هیچ باری را گران نمی بیند و هیچ بیابانی برایش بیکرانه نیست. زمانی که عقل در هر قدم اشکال می بیند، عشق او در هر منزل بال می گیرد. عقل مانع راه است، مصلحت گرا و سودجو و عشق بیزار از سود و حساب.
سیل خروشان روح خالصی است در گذرگاه احساس به اشرفیان، به سردار و به مریم. امواج هیجان بی لجام روح شورشی است که بر ساحل عافیت نشینی سیلی میزند. او به حق تابلوی کوچک از عالمی بزرگ است که به سوی کمال جهیده است، عشق او راهنمای هدایتش است. او در گرو محبت و مشیت الهی است. انسان آگاهی که مجبور نیست و آگاهیش به توان و حدودش، برایش محل ناامیدی نمی گذارد. امیدش در تلاش شکل می گیرد.
در تطور تبدیل انسان به عالم و عالم به انسان، سرنوشت بانوی ما شکل می گیرد. او با قطع علاقات ظاهری با دنیایی که بال وپر روحش را شکسته و قدرت پرواز را می خواهد از او سلب کند به دنیای آزادی قدم می گذارد. او از فضائی که انسانیت را در بند می کشد، و وجود انسانها را به سموم سوء ظن، تزلزل، فساد و جنایت آلوده کرده و انسانها را محدود و محبوس کرده جدا می شود و  به دنیای یگانگی و دوستی قدم می گذارد. رضایت خاطر و صلابت او در تصمیمش از این تکامل، از این گذار از قلمرو جبر به حیطه ی اختیار، ناشی می شود. شور و هیجانی بی نظیر او را در این انتخاب همراهی می کند. او داستان انتخاب، قدرت انتخاب و شهامت انتخاب در دوران ماست. نه سن و سال، نه نام و نه جنس مانع انتخاب او نشدند. اواز لحظه ی اول انتخابش پیروز بود، لبخندش، آرامش وجودش و متانت بیمانندش شاهد این ادعاست.
مرضیه در تهاجم به رژیم آخوندی، در صف اول مبارزه برای سرنگونی تمامیت حکومت شکنجه گران اوین و کهریزک، زنده است، بالنده و انگیزاننده، مثل باد بهاران و نور خورشید، همیشه جاری، همیشه زنده.
مرضیه هر روز زنده تر از قبل نغماگر شورشی تاریخ ایران خواهد ماند! او نوای مجسم کردار نیک در سیمای آینده ایران است. چه افتخاری برای ما که او را دیدیم. در فردای درهم پیچیده شدن تومار رژیم آخوندی، نقش  بزرگ مرضیه بیشتر اجر خود را دریافت می کند، به رغم این حقیقت که این درویش انقلابی از وادی نیاز به قلمرو ناز رسیده و یار مهربان یاد یک ملت شده است.