حسین پویا ـ نمایشنامه یک پرده ای «نامه ای به پاپ»

 

بیستم اکتبر2010

 

 

نمایشنامه یک پرده ای

"نامه ای به پاپ"

 

1-   گاردین: مربی انگلیسی بیلیارد به خاطر همراهی با تیم ایران خود را ختنه کرد

2- به گزارش خبرگزاریها: محمود احمدی نژاد نامه دوم خود را برای پاپ ارسال کرد. این در حالی است که پاپ به نامه اول احمدی نژاد هنوز پاسخی نداده است.

مرحبا ای زنده پاپ محتشم

منتت را بار دیگر می کشم

ای تو از هر پاپ دیگر پاپ تر

هاله دور سرت قرص قمر

من نمیخواهم ترا سنت کنم

یا به مسلم کردنت همت کنم

******************

صبح اول وقت احمدی نژاد از پشت میز کارش گوشی تلفن را برمیدارد و تکمه ارتباط با منشی را می زند:

منشی: بله حاج آقا محمود. امر بفرمائید

احمدی نژاد: حاجی بی زحمت بگو حاجی رحیم بیاد اطاق من. دوتا چایی دبش هم برامون بیار.

منشی: چشم حاج آقا محمود.

چند دقیقه بعد اسفندیار رحیم مشائی رئیس دفتر احمدی نژاد وارد اطاق می شود و روی مبل راحتی می نشیند. بعد از وی منشی یک سینی چای می آورد. چایها را گذاشته و خارج میشود.

ا. ن. :حاجی رحیم، میخوام یه نامه دیگه واسه پاپ بنویسم

رحیم مشائی: راجع به چی

احمدی: راجبشو ول کن. خصوصیه. ولی فکر کن چطوری میشه به دست خودش رسوند

ر.م . : اول بگو راجع به چیه تا منم بهت راه حل بدم

ا. ن. : گفتم خصوصیه بابا.

ر. م. : جون رحیم. جون حاجی محمود. راجع به چیه؟

ا. ن. : گفتم خصوصیه. بیخود قسم نده. بعدا بهت میگم

ر. م. : تا نگی نمیشه

ا. ن. : بعدا میگم. حالا بگو چیکار کنیم که نامه به دست خود پاپ برسه

ر.م. : آخه برادر من؛ این نامه نوشتن چه فایده داره. اون یکی رو که جواب نداد. این یکی رو هم جواب نمیده

ا. ن. : جواب نداد برای اینکه اون یکی اصلا به دسش نرسیده

ر. م. : چه حرفی میزنی. من خودم سفارش کردم به سفیرمون که ببره بده دفتر پاپ ورسید بگیره

ا. ن. : باشه ولی اون منشی ناکس به پاپ نداده. وگرنه پاپ چطور جرات میکنه به نامه من جواب نده. باید سفارش میکردی یه قالیچه ای چیزی به اون یارو بده

ر. م. به کی؟ به پاپ؟

ا. ن. :نه بابا. به منشیه. پاپ که چاه نفت هم کمشه.

ر. م. : اینو که خودم سرم میشه. گفتم یه قالیچه و چندبسته خاویار به طرف داد. تازه چندتا شیشه شرابم بهش دادیم. آخه تو دین اونا شراب حروم نیس

ا. ن. : فقط آقا مصباح نفهمه که به یارو شراب دادی. اما پس چرا پاپ به نامه من جواب نداده. شاید نامه به فارسی بوده و نتونسته بخونه

ر. م. : کی؟ منشیه یا پاپ؟

ا. ن. : نه بابا پاپ. منشیه که نخونه هم طوری نمیشه. فقط باید میدادش به پاپ

ر. م. : بابا این سفیرمون توی واتیکان کارشو خوب بلده. هم نامه فارسی داده و هم ترجمه ایتالیایی و هم ترجمه انگلیسی

ا. ن.: پس اون ناکس چرا جواب نداده؟

ر. م. : کی؟ منشیه؟

ا. ن. : نه بابا پاپ.

ر. م. : آخه نوکرتم، منم بودم جواب نمیدادم. مگه نگفته بودی که بیاد مسلمون بشه؟ خوب اون بدبخت توی این سن چطوری بیاد تن به سنت شدن بده؟ بدبخت زرتش قمصور میشه. تازه اون مگه چی کم داره که اگه مسلمون بشه گیرش میاد؟

ا. ن. : چی گیرش میاد؟ بهشت و حورالعین و هزارتا چیز دیگه. تو هم که حرف ضد انقلابو می زنی. تازه من ده تا حرف زدم که یکیش این بوده. مگه تو نامه رو نخوندی؟:

ر. م. : همه شو نه. آخه ده صفحه بود.

ا. ن. :بفرما؛ اینم از مشاور ما. ده تا مسئله مهم جهانی رو به پاپ گفتم. اونوقت این میگه که من نباس می گفتم بیاد مسلمون بشه.

ر. م. : حالا دلخور نشو حاجی. بگو چی نوشته بودی تا من بگم سفیرمون دنبال کنه

ا. ن. : براش نوشته بودم که اگه مسلمون بشه سنتش نمی کنیم. یعنی در واقع میتونه جای خودش یه کیشیش جوون رو واسه سنت شدن برفسه. بعدش نوشتم که آقا گفته کمکش می کنیم که رهبر مسیحیا بمونه و امریکائیا زیرابشو نزنن. بعدشم کمکش میکنیم که ثابت کنه که این حرفایی که میگن کشیشا  بچه بازن، توطئه ی صهیونیستاس. آخه سر این مسئله حسابی حالش گرفته س.

ر. م. : کی؟ منشیه؟ مگه اونم بله؟

ا. ن. : نه بابا پاپ. منشیه رو ولش کن.

ر. م. : بابا دمت گرم بدم نمیگی ها. حالا چطوری ثابت می کنی؟

ا. ن. : به!! بابا تو هم که خیلی عقبی. خوب سه چارتا صهیونیست میاریم تو تلویزیون اقرارکنن که از اسرائیل پول گرفتن.

ر. م. : کی پول گرفته؟ پاپ یا منشیه

ا. ن. : هیچکدوم بابا. تو چقدر خنگی. اون صهیونیستا دیگه!

ر. م.: پول گرفتن که چی؟

ا. ن. : که شایعه راه بندازن که کیشیشا  بچه های مردم رو گول میزنن.

ر. م. : چه فایده ای واسه ی صهیونیستا داره

ا. ن. : بچه ای ها. فایده ش اینه که یارو مسلمون نشه

ر. م. : کی؟ پاپ یا منشیه؟ تازه واسه چی نشه؟

ا. ن. : بابا خفه م کردی بسکی گفتی پاپ یا منشیه. واسه اینکه اگه مسلمون بشه اونوقت دو میلیارد مسیحی مجبورن مسلمون بشن. اونوقت چپق صهیونیستا رو چاق می کنیم.

ر. م. : ولی میگم اگه این خدمتو در حقش بکنی که حسابی خوشحال میشه. شایدم قبول کنه مسلمون بشه

ا. ن. : کی؟ پاپ یا منشیه؟

ر. م. زکی. خودتم که گفتی.

ا.ن. : من واسه شفاف سازی میگم.

ر.م.: هم منشیه و هم پاپ. حالا اونو ولش کن. جون حاجی بگو تو این نامه جدیدت چی نوشتی؟

ا. ن. : تو هم بدجوری پیله می کنی ها. گفتم که خصوصیه. فقط باید بخونه و مردونگی کنه و جواب بده.

ر. م. : کی؟ منشیه؟

ا. ن. : نه بابا خودش. پاپ. آخه مسئله حیاتیه.

ر. م. : اگه واقعا حیاتی باشه من که مشاورتم باید بدونم. وگرنه چطوری میتونم راه حل برات پیدا کنم؟

ا. ن. : راس میگی ها. اما ببین. من با وزیر ارشاد صحبت کردم البته نه در باره موضوع نامه فقط در باره اینکه چیکار باید کرد که طرف نامه رو بخونه و جواب بده. اونم گفت باید نامه رو جذابش کنی. مثلا به شعر باشه تا یارو وقتی می خونه یه قری هم بده.

ر. م. : کی قر بده؟ پاپ یا منشیه؟

ا. ن. : هیچکدوم. عمه ی سرکار قر بده. من چه میدونم. وزیر ارشاد که نگفت کی قر بده. حالا چه فرقی میکنه؟ قر، قره دیگه. هرکی داد داد. حالا سرکار چی میگی؟ چیکار کنم که جذاب بشه؟

ر. م. : تا نفهمم راجع به چیه نمیتونم نظر بدم. راجع به هرچیزی که نمیشه قرداد. بلکم بخوای بگی که واسه میسحیت خوب نیس که اینهمه بچه ی بی سرپرست توی خیابونای کشورای مسیحی ویلون باشن. مدیریت این کشورها رو بسپاره به ما تا براش حلش کنیم.

ا. ن. : بچه ای ها. بچه های وزارت اطلاعات گفتن به اون که نامه می نویسی اصلا اسم بچه رو نبر. اون به بچه حساسیت داره.

ر. م. : کی حساسیت داره؟ پاپ یا منشیه؟

ا. ن. : یه دفه دیگه بگی پاپ یا منشیه اخراجت می کنم ها!! خفه م کردی.

ر. م. : شوخی کردم حاجی. به دل نگیر. اما تا نگی موضوع چیه نمیتونم بهت نظر مشورتی بدم.

ا. ن. : به شرطی که دهنت قرص باشه و یه دفه خبرش سر از تلویزیون مجاهدین در نیاره.

ر. م. : بابا مجاهدین که عددی نیسن. تو دیگه چرا حاجی؟

ا. ن. : پس این خبرا رو از کجا میارن. از کجا می فهمن که ما سایت اتمی راه میندازیم؟

ر. م. : خوب معلومه از اسرائیلیا خبرشو میگیرن

ا. ن. : بچه های اطلاعات هم همینو میگن. اما اسرائیلیا از کجا میارن؟

ر. م. : خوب معلومه. اونام خبراشونو از انگلیسا میگیرن. از قدیم گفتن همش زیر سر انگلیسیاس.

ا. ن. : راست میگی ها. دمت گرم. اما صبر کن بینم. انگلیسا از کجا میارن؟

ر. م. : خوب اونام از امریکاییا میگیرن دیگه

ا. ن. : امریکائیا از کجا میارن؟

ر. م. : حاجی مثل اینکه تو بولتن داخلی وزارت اطلاعات رو نمی خونی ها. صد دفه تا حالا این مجاهدینی که دستگیر کردیم اعتراف کردن که واسه امریکائیا جاسوسی میکنن. امریکائیا خبراشونو از مجاهدین میگیرن. اصلا همه ی دنیا اینو میدونن که مجاهدین جاسوس امریکائیان.

ا. ن. : مجاهدین از کجا میارن؟

ر. م. : به!!! من که اولش گفتم که اسرائیلیا بهشون میدن.

ا. ن. : خوب ولش کن. فقط قول بده به کسی نگی.

ر. م. : حرفا چیه. سرم بره لب وا نمی کنم.

ا. ن. : گوشتو بیار جلو. آها.... میگم راسش الان چند وقته اون هاله هه که دور سرم بود ها، دیگه نور نداره. به آقا ترسیدم بگم. چون از اولش می گفت

 "اینا اوهامه و اگه قرار باشه که کسی هاله داشته باشه منم. تو از اولشم هاله نداشتی."

 دیدم آقا مثل اینکه خیلی هم دین و ایمون قرصی نداره. هیچی نگفتم. بعدش رفتم پیش حاج آقا مصباح. اونم یه کم من و من کرد و چند تا حدیث خوند و سرکتاب واکرد و استخاره کرد و آخرش گفت حتما باطریش تموم شده. البته خودم هم حدس می زدم مسئله باطریش باشه. اما چون نمیدونم باطریش کجاشه، کاری ازم ساخته نیس

ر. م. : خوب چه ربطی به پاپ داره. مگه اون باطری فروشی داره.

ا. ن. : خنگ خدا اونا خیلیا شون هاله دارن. مگه عکساشونو ندیدی؟ خوب لابد باطری زاپاسم دارن دیگه. فقط باهاس ازش یه جوری پرسید که لو بده. باید یه چیزی بهش داد

ر. م. : به کی؟ به پاپ یا منشیه؟

ا. ن. : اولش به منشیه بعدشم اگه لازم شد به پاپ. آخه این مسئله واسه ی من حیاتیه.

ر. م. : باطری که شوخیه. ولی شاید اگه آقا مصباح واست دعا کنه دوباره هاله ت راه بیفته.

ا. ن. : شوخیه؟ یه دفه دیگه رو حرف آقا مصباح حرف زدی نزدی ها! مرد حسابی ما با اعتقاداتمون زنده ایم. ما داریم خودمون رو آماده ظهور امام زمون می کنیم اونوقت تو میگی آیت اله مصباح شوخی کرده. برو زود دهنتو آب بکش.

ر. م. : شوخی کردم حاجی به دل نگیر. اما وزیر ارشاد خوب گفته. میگم میخوای زنگ بزنم یه رفیقی دارم شاعره برات چند تا شعر بگه؟

ا. ن. : پس تو هم با شعر موافقی و موافقی که یه جوری نامه بنویسم که یارو قر بده؟

ر. م. :کی؟ پاپ یا منشیه؟

ا. ن. : پاپ پدر من. گور بابای منشیه. میخواد قر بده یا نده.

ر. م. : اشتباهت همینجاست. اول باید روی اون امتحانش کنی

ا. ن. :روی کی؟ پاپ یا منشیه؟

ر. م. : خودتم که گفتی. عمه ی من. خوب منظورم منشیه س دیگه.

ا. ن. : البته وزیر ارشاد داده یکی از شاعرای اصلاح طلب زندانی چند خط گفته اما نمیدونم به درد می خوره یا نه. به اینا نمیشه اعتماد کرد.

ر. م. : به کی؟ وزیر ارشاد یا زندانیه؟

ا. ن. : به هیچکدومشون. این وزیر ارشاد جاسوس آقاس. ناکس میره حرفای ما رو میزاره تو مشت آقا.

ر. م. : حالا کجاس؟

ا. ن. : کی کجاست؟ شاعره یا وزیر ارشاد؟

ر. م. :  هیچکدوم حاجی. شعره. شعره کجاس؟

ا. ن. : ایناهاش. اما تو اولین کسی هستی که این شعر رو می بینی ها

ر. م. : البته غیر از وزیر ارشاد و زندانیه

ا. ن. : یه نظر میخوای بدی ها. چقد ناز می کنی. بگیر بلند بخون. من دستخط این یارو رو نتونستم بخونم

ر. م. : دستخط کی؟ وزیر ارشاد یا زندانیه. ..... اینکه تایپیه. چی شو نتونستی بخونی؟

ا. ن. : به تو مربوط نیس. بخون و نظر بده

ر. م. :........ خیلی خوبه حاجی. همینو برفس. ولی بازم باید یه حق و حسابی به یارو بدیم ها.

ا. ن. : به کی؟ پاپ یا منشیه؟

ر. م. :تو هم راه افتادی ها  حاجی محمود.باشه شما با خط خودت نامه رو بنویس من ترتیب رسوندنشو میدم. اصلا خودم میبرم ایتالیا میدم به دسش.

ا. ن. : به دست کی؟ پاپ یا.......... 

نوشتن پایان نمایشنامه بر عهده خواننده است. از این اشعار میتوانید استفاده کنید.

مشکل من مشکل این هاله است

علتش شاید دعای خاله است

هاله دور سرم پنچر شده

شایدم در زیر باران تر شده

......                            پایان

---------------------------

وبلاگ نوشته های حسین پویا

http://hosseinpooya.blogspot.com/