آری خمینی به وسیله لمپن چماقداران و به کارگیری بخش وسیعی از مهره های بدنام رژیم شاه به مصاف انقلابیون آمد و فضای سیاسی انقلاب ضدسلطنتی را آلوده کرد. طنز تلخ تاریخ اینکه همان فردی که در سال ۱۳۵۴ در موضع رئیس دانشسرای تربیت معلم همدان به نام علی رادنیا من و برادر شهیدم محمدعلی توتونچیان را به جرم تبلیغ علیه نظام شاهنشاهی و اغتشاش در دانشسرا اخراج کرد در سال ۱۳۵۹ در موضع رئیس دبیرستان دو برادر کوچکترم مرتضی و مجتبی توتونچیان را به جرم تبلیغ علیه جمهوری اسلامی و اغتشاش در دبیرستان اخراج کرد. تلخ تر اینکه اگر من و برادرم در دانشگاه توانستیم ادامه تحصیل دهیم این دو برادرم به رغم امتیازهای بالا در کنکور سراسری هرگز نتوانستند به تحصیل ادامه دهند. این فقط سرگذشت خانواده ما نیست نمونه های فراوانی از این دست مسیر تکامل استبداد شاهی را در ایدئولوژی خمینی ترسیم می کند. تا جایی که محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران در سال ۱۳۶۳ در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران گفت ما نباید اشتباه شاه را مرتکب شویم و از اسب اختناق پایین بیاییم. با این اندیشه بود که خمینی بساط داغ و درفش زندان و شکنجه و ترور و اعدام را در سراسر ایران پهن کرد و مدام به زبان رذیلانه آخوندی می گفت که جمهوری اسلامی به کسانی نیاز دارد که دست قطع کنند و حد جاری کنند.
و این چنین بود که صنعت تواب سازی و اعتراف گیری و پرونده سازی جزء لاینفک جمهوری اسلامی شد و تا امروز و تا روزی که این نظام برپاست ادامه دارد. با این سابقه مشعشع از نظام خمینی که شهره خاص و عام است تاجزاده با یک وارونه سازی ۱۸۰ درجه ای در بند چهارم مقاله اش می نویسد: «گذار از حال و هوای سخنرانیها و مناظره های انتخاباتی به نفع این یا آن کاندیدا هیجان میتینگهای انتخاباتی یا اعتراض و شور و شوق کارناوالها و فضای ساکت و سرد سلولهای انفرادی یا نمایش تهوع آور اعتراف کردن در برنامه ها و دادگاههای نمایشی افشاگر آن دیدگاه به پدیده انقلاب و حفظ نظام است که در تاریخ پرعبرت مجاهدین و هزاران ساعت اعتراف گیری و پرونده سازی از اعضا و محاکمه های درون گروهی آن فرقه دیده ایم یا شنیده ایم در حقیقت ریشه همه آن اعتراف گیریها و پرونده سازیهای سازمانی را که بعدها در عراق عصر صدام به صورت انبوه به صحنه آمد باید در تعلیق انتخابات و تداوم انقلابی دوران گذار و تن ندادن به گفت و گو و بحث و رقابت آزاد سیاسی و در نتیجه اولویت و حتی اصالت دادن به محاکمه و زندان به منظور حفظ نظم آهنین در مقابل نظم دموکراتیک دید».
ترجمه ساده حرفهای تاج زاده به جناح مقابل این است او می گوید اینکه شما ما را در سلول سرد انداختید اینکه آقای ابطحی را مجبور کرده اید بیاید در تلویزیون آن شکرها را بخورد و این دادگاههای نمایشی که برپا می کنید. اینها فقط از مجاهدین بر می آید و متعلق به آنهاست که معتقد بودند انتخابات را باید عقب انداخت و به بحث و گفتگو و رقابت آزاد تن نمی دادند و برای حفظ نظم آهنین اصالت را به محاکمه و زندان می دادند. وگرنه در نظام خمینی که از اول امام امت به نظم دمکراتیک و برپایی نهادهای قانونی اصرار داشت چه کسی زندانی دیده؟ کجا تا به حال کسی اعتراف تلویزیونی دیده است؟؟ دادگاههای نمایشی که شما الان برای ما تشکیل داده اید اصلا وجود نداشته. آیا تا به حال کسی شکنجه شده است؟ اگر کسی چنین ادعایی را بکند امام قبلا جوابش را داده آنها خودشان خودشان را شکنجه می کردند. صرف نظر از گردش قلم ۱۸۰ درجه ای و وارونه سازی تاج زاده، صرف نظر از تهی بودن دست او از ارائه حتی یک نمونه از انبوه اعتراف گیری تلویزیونی توسط مجاهدین و صرف نظر از چشم پوشی خائنانه تاج زاده از ۳۰ سال شکنجه و اعتراف گیری به عنوان ابزار و شیوه کار ثابت جمهوری اسلامی از بدو تأسیس تا به حال که شهره خاص و عام است تاج زاده در ۲ پاراگراف پایین تر به همه این داغ و درفش ها در زمانی که خودش دست اندر کار بوده هم اعتراف و هم دفاع می کند.
در پاراگراف ۶ تاج زاده می نویسد: «امروز شاید بتوان منطق مدافعان محاکمه های انقلابی را در اوایل پیروزی تا حدودی فهمید و ترس از اقدامات خشونت بار و انتقامی عوامل رژیم پیشین، فقدان تجربه کافی انقلابیون، آشوب طلبی گروههای ماجراجو در نقاط مختلف کشور و نیز مارکسیسم زدگی گفتمان نسل انقلاب را از دلایل و عوامل آن برشمرد. اما آنچه فهم آن برای اکثریت قاطع ایرانیان دشوار است ادامه همان روش خوارجی طالبانی در اشکال جدید آن هم در عصر وفور اطلاعات و ارتباطات و حاکمیت گفتمان دموکراسی و حقوق بشر در زمانه جهانی شده کنونی است».
ترجمان فارسی سخنان تاج زاده این است که اگر ما در سالهای دهه ۶۰ شکنجه می کردیم، می زدیم، می کشتیم از بچه های ۱۳، ۱۴ ساله تا زنان باردار، اینکه زندانها را مملو از پاکترین فرزندان این خلق می کردیم و انواع شکنجه های قرون وسطایی را به آنها اعمال می کردیم، اینکه به احدی غیر از خودمان اجازه نفس کشیدن نمی دادیم از طرفی از ترسمان بود که به زیرمان نکشند و از طرفی هم ما تجربه کافی نداشتیم اما حالا دیگر شما چرا این کار را می کنید؟؟ به زبان ساده تر، تاج زاده، کشتار و قتل عام مدل دهه ۶۰ را می پذیرد ولی به مدل ۸۹ اعتراض دارد.
اما اکبر گنجی همکار سابق آقای تاج زاده که اینک در موضع اپوزیسیون قرار دارد، در مورد حرفهای تاج زاده چنین می گوید: «تاج زاده سرکوب ها و زندانها و شکنجه های دهه اول انقلاب را استثنا قلمداد می کند که در دوران کنونی می رود تا به قاعده و رویه تبدیل شود این نوعی تحلیل ایدیولوژیک است که در تعارض با واقعیت قرار دارد. سرکوب های دهه اول انقلاب برنامه ریزی شده، سازمان یافته و بسیار گسترده بود. بدترین دوران زندان های جمهوری اسلامی زندانهای دهه اول انقلاب است که بدترین شکنجه ها در آن اعمال می شد با اندکی اغراق می توان مدعی شد که وضعیت زندانیان سیاسی در زندانهای امروز ایران در مقایسه با دهه اول، وضعیت زندگی در بهشت در برابر اسارت در جهنم است». (اکبر گنجی سایت البرز ۲۹ خرداد ۸۹).
اکبر گنجی به درستی می گوید تمامی یافته های تاج زاده از دل همان تحلیل ایدیولوژیکش در می آید. گرچه هیچ انطباقی با واقعیت نداشته باشد. وقتی مرشد و مقتدای تاج زاده یعنی خمینی برای کوبیدن مجاهدین در حضور ۴۰ ملیون ایرانی (جمعیت سال ۶۰ ایران) و دو میلیارد مسلمان ادعا می کند که در قرآن سوره کافرون نداریم ولی سوره منافقین داریم و هیچ مقدس و غیر مقدسی جرات نمی کند بگوید آقا دروغ می گویی در قرآن سوره ۱۰۹ سوره کافرین است چرا بعد از ۳۰ سال دانش آموخته اش تاج زاده نگوید انبوه اعترافات تلویزیونی و شکنجه و دادگاههای فرمایشی متعلق به مجاهدین است؟! شاگردی که دجالگری را در مکتب استادش مشق کرده است چرا نباید سیاهترین حکومت دیکتاتوری جهان معاصر را «دموکراتیک»! قلمداد کند. اینها اگر با واقعیت موجود تطابق ندارد مشکل آقای تاج زاده نیست مشکل واقعیت است! هم تاجزاده و هم تمامی کسانی که از روح پلید خمینی اینچنین دفاع می کنند ناچارند که تمامی پلشتی های خمینی را به گردن دشمنش یعنی مجاهدین بیاندازند اگرچه بعدها اعتراف کنند که «بیشترین اشتباهات ما در اوایل انقلاب سکوت در برابر حذفها، اعدامها و محکومیت های فله ای بوده است». (توبه نامه تاج زاده سایت مدار شریعت).
تاج زاده در جایی دیگر اعتراف می کند «در وضعیت نفس گیر انفرادی و بازجویی آنچه زبان و بیان مرا قوت می بخشید نه یک جسارت فردی بلکه توفیق الهی بود که نصیبم شد و راه بهره برداری از اسلام رحمانی و عقلانی و گفتمان انقلاب اسلامی را به رویم گشود در این چارچوب بحث من و بازجویان درباره نظام به طورطبیعی از دو نگرش متفاوت درباره تاریخ انقلاب اسلامی تغذیه می کرد. به عنوان مثال بعضی بازجوها می کوشیدند با مواردی از افراط کاریهای دهه نخستین انقلاب مرا و خط امامی های آن دوره و اصلاح طلبان کنونی را فاشیست معرفی کنند. متقابلا من هم با یادآوری رفتارهای فاشیستی که در همین ایام در پیش دیدگان ملت ایران تکرار می شود توضیح می دادم که همه ما در آن دوره خطاهای جدی داشتیم». (تاج زاده، پدرمادر ما متهمیم ۲۴ خرداد ۸۹ سایت کلمه).
با اندکی تامل در اعتراف بالا به خوبی میتوان فهمید که تاج زاده در مورد فاشیست خواندن خود و تمامی اصلاح طلبان هیچ دفاعی ندارد و فقط به بازجو می گوید اگر ما فاشیست بودیم شما هم هستید. او ضمن دفاع از موضع فاشیستی خود در دهه شصت به بازجویش می گوید اگر ما آنموقع فاشیست بودیم حالا این شما هستید که همان روش فاشیستی را در مورد ما هم اعمال می کنید. اتهام فاشیست بودن را دشمن تاج زاده به او نمی زند این همکار سابق آقای تاج زاده است که از تمامی عملکردهای ریز و درشت او و جریان اصلاح طلب در دهه شصت اطلاع دقیق دارد و دقیقا به همین خاطر است که تاج زاده چاره ای جز قبول آن ندارد و در مقام دفاع فقط می گوید اگر ما فاشیست بودیم شما هم بودید اما آنچه که هر دو طرف به شدت از آن پرهیز دارند این است که رهبر ایدئولوژیک و خط دهنده این دو جریان فاشیستی کسی جز خمینی نبوده است! مگر نه اینکه این هردو جریان فاشیستی برای تقرب به او می بایستی که بیشتر می کشتند و بیشتر تجاوز می کردند؟ آیا در دستگاه ایدئولوژی خمینی معیار ارتقا و تصاحب مناصب، چیزی غیر از دست بردن به خون مردم بوده است؟ آیا در تمامی این ۳۱ سال حکومت آخوندی یک مقام دولتی را می توان یافت که جنایتی نکرده باشد؟ از آنجا که هیچکدام جرات انکار خمینی را ندارند لاجرم به دفاع از آن می پردازند،اما نه به خاطره حقانیت خمینی بلکه بخاطر توجیه جنا یا تشان از یک طرف و بلعیده نشدن از طرف جناح مقابل از طرف دیگر وگرنه همه این جنایتکاران بهتر از هر کس به میزان قساوت، سنگدلی و جنایاتی که علیه انقلابیون و مردم ایران انجام داده اند واقفند.
بی جهت نیست که قصاب بزرگ تاریخ خمینی، خلخالی اصلاح طلب دم مرگش از وحشت عقوبت اخروی وصیت می کند که حکم خمینی را در کفنش بگذارند تا در آن دنیا مدرک داشته باشد! آری همه این آدم کشها به همان اندازه خلخالی ابله هستند.
تاج زاده فقط در سلول انفرادی به یاد توبه نامه نویسی می افتد وگرنه مادام که در حوزه قدرت سرمست از مقام خود بود مطلقا به این چیزها نمی اندیشید او در موضع معاون سیاسی وزارت کشور در زمان وقوع قتلهای زنجیره ای علیرغم اطلاعات ذیقیمتی که از قاتلان آن جریان داشت، مطلقا لب به سخن نگشود او در جریان قیام دانشجویان در سال ۱۳۷۸ هم در همین موضع در سرکوب این قیام شرکت داشت. رئیس او موسوی لاری وزیر کشور وقت بعد از ۱۱ سال هنوز از آن سرکوب خونین دفاع می کند.
تاج زاده در مقاله خود برای محق جلوه دادن جریان اصلاحات در مقابل حریف می نویسد: «مسعود رجوی بعد از حماسه دوم خرداد ۷۶ و پس از آنکه امام خمینی را فتنه آن دوران و آقای خاتمی را فتنه این دوران خواند به صراحت اعلام کرد باید بدون تعارف به قلب موضوع زد که نامش خاتمی است».
آری در زمانی که دود و دم «گفتمان تمدن» و اصلاحات دروغین شما چشم همه را کور کرده بود در زمانی که آب از لب و لوچه بسیاری از اپوزیسیون نماها به خاطر این اصلاحات راه افتاده بود و در زمانی که شما شیادانه تلاش می کردید به تن گرگ حکومتتان لباس میش بپوشانید تنها یک نفر بود که حقه بازی رذیلانه تان را در چشم جهانیان فریاد زد و گفت محال است افعی کبوتر بزاید و این افتخار برای همیشه در تاریخ ایران برای مسعود رجوی ثبت شد. اگر آن روز خیلی ها معنی آن حرف را نفهمیدند امروز بعد از ۱۳ سال با ظهور احمدی نژاد که حاصل اتودینامیک همان اصلاحات دروغین است معنی آن حرف را می فهمند آری شما کوشیدید مز میان جنبش دموکراتیک مردمی و اپوزیسیون رسمی را مخدوش کنید، و خود را تجسم آمال و آرزوهای جنبش دموکراتیک معرفی کنید. اما از آنجایی که همه شما از یک جنس، بودید هیچ گاه نتوانستید در باور مردم بنشینید. شما ۸ سال با فریب مردم در موضع قدرت بودید هم دولت و هم مجلس را در اختیار داشتید آیا توانستید سایه دیکتاتوری را از سر مردم کم کنید؟ یا در منتهای وقاحت به توجیه آن پرداختید.
مجلسی که خمینی بنا نهاد و ۸ سال در بهترین شکلش در اختیار شما بود،حاصلش این است
میردامادی «بزرگترین دستاورد مجلس ششم، نامه به رهبری، تحصن نمایندگان، و استعفای جمعی بود» (سایت یادگارـ ۱۱ اسفند ۱۳۸۶)
ادامه دارد