درشرایط دیکتاتوری فاشیستی روحانیت و سرکوب وحشیانه مردم احزاب گروهها و سازمان های مردمی گفتگو از اصلاحات هم به دلیل ایدیولوژی منحط خمینی و هم بدلیل کاراکتر و شخصیت منفی پرچمداران آن از همان ابتدا دغلکاری و فریبی بزرگ بود که حاصل و عملکردش را بعد از 8 سال حاکمیت فقط میتوان در فرجه ای برای تجدید قوای دیکتاتوری و سربیرون آوردن احمدی نژاد و داروسته او دید. زنده یاد مجاهد شهید علی زرکش گفته بود در نظام دیکتاتوری اصلاحات همانند کامیونی است که در کوچه بن بست حرکت می کند و عده ای را بدنبال خود می کشد چون به بن بست می رسد عقب عقب می رود و همه کسانی را که دنبالش بودند له می کند. سرنوشت تاج زاده و دوستانش نمونه عبرت آموز همین حرف است . تاج زاده اگرچه تلاش می کند ضمن لگدزدن به مجاهدین خمینی را سفید سازی کند اما کیست که نداند روح پلید خمینی را هیچ چیز جز خون آرام نمی کرد. منتظری شاگرد و جانشین خمینی در قسمتی از خاطراتش می نویسد «ظرفیت همه زندانهای کشور حدود سی هزار نفر است درصورتی که زندانیان ایران اعم از عادی و سیاسی حدود صدهزار نفر است یعنی تقریبا 3 برابر. امکانات بهداشتی دارویی و غذایی بسیار کم است امکانات آموزشی تقریبا صفر است و زندانبانان نوعا افراد جاهل تندخو و دارای عقده بودند. که غیر از فحش و کتک و شکنجه منطق دیگری نداشتند و بالاخره زندانها در شرف انفجار بود که من دخالت کردم و در اثر پیگیری خیلی بهتر شده است ولی افراد تندخو امثال لاجوردی منتظر استشمام نظر بیت حضرتعالی هستند تا خشونتها را از سر گیرند و می گویند خشونت نظر امام مد ظله است خاطرات منتظری صفحه 509».
درمورد قانونمداری خمینی هم که مورد ادعای تاج زاده است همین منتظری می نویسد «چند سالی است که عملا اداره کشور و انقلاب را حضرتعالی به روسای سه قوه و شخص آقای حاج احمد آقا سپرده اید و همه کارها از ریز و درشت و تخصصی و غیرتخصصی را باید آقایان صلاح بدانند و تشخیص دهند آقای موسوی نخست وزیر تسلیم آقای خامنه ای و هاشمی و حاج احمد آقا و آقای موسوی اردبیلی هم اهل مقابله و برخورد نیست فقط نزد ما داد می زند که مخالفم ولی نمی توانم مخالفت کنم پس سه نفر تصمیم گیرنده اصلی هستند خاطرات منتظری صحفه 511». در چنین فضایی جنایتکارانی چون صادق خلخالیٍ، هادی غفاری، موسوی تبریزی، تاج زاده، نبوی، علی ربیعی و بسیاری دیگر از همین قماش به رهبری شیاد بزرگی به نام خاتمی پرچم اصلاحات در رژیمی را بلند کردند که به دو دلیل فوق مطلقاً پتانسیل چنین پدیده ای را نداشت. ضمن اینکه افراد فوق هم بدلیل ماهیت ارتجاعی خود و هم بدلیل سابقه و عملکرد شان خواهان آن نبودند. بعنوان نمونه اصلاح طلبان مخالف سنگسار نبودند می گفتند این کار را نباید علنی انجام داد. آنها هیچ مخالفتی نه با قانون قصاص و نه با ولایت فقیه نداشته و ندارند جناح مقابل می گفت النصر به رعب. پیروزی با ایجاد وحشت. اینها می گفتند پیروزی با فریب. مثلا جنایتکارانی چون موسوی تبریزی که روزگاری فریاد می زد که «اگر اینها مجاهدین را دستگیر کردند دیگر معطل این نخواهند شد که چند ماه اینها بخورند و بخوابند و بیت المال مصرف کنند اینها محاکمه شان توی خیابان است کشتن اینها واجب است نه جایز». حالا اصلاح طلب شده بود. یا فردی چون علی ربیعی که در موضع بالاترین مقام امنیتی در دستگاه خاتمی تمامی هنرش لاپوشانی قتل های زنجیره ای و فراری دادن قاتلان و آمران اصلی آن جنایات بود. او در این زمینه تا جایی پیش رفت که وقتی فرشاد ابراهیمی یکی از مهره های اطلاعاتی رژیم آخوندی اژه ای را به خاطر آمریت در قتلهای زنجیره ای دعوت به مناظره کرد او ـ علی ربیعی ـ فرشاد ابراهیمی را به دفتر رییس جمهوری دعوت کرد و به او گفت که پایش را از این ماجرا بیرون بکشد وگرنه برای او گران تمام خواهد شد. اما شیادتر و جنایتکارتر از همه اینها خود خاتمی بود. او هیچگاه از انبوه جنایات خمینی حرفی به زبان نیاورد و در فریب مردم تا آنجا پیش رفت که روزنامه های خودشان نوشتند «خاتمی باز هم ترجیح داد که موضوعات را باز نکند و در نقش رییس شورای عالی امنیت ملی ایران به خوبی وظیفه خود را ایفا کرد. زیرا او مثال بارز این ضرب المثل است. گر پرده برافتد نه تو مانی و نه من روزنامه ایران جمعه 20 آذر 1383». با چنین پس عملکردهایی بود که مسعود رجوی این نوزاد نامیمون را از همان ابتدا فتنه نامید. آری در نظامی که پس از گذشت 31 سال از پیروزی آن هنوز هیچ قانونی برای رسیدگی به جرایم سیاسی در آن به تصویب نرسیده و جرم سیاسی در آن هنوز تعریف مشخصی ندارد ادعای قانونمداری خمینی وقاحتی به قد و قواره تاج زاده می طلبد. او با اظهاراتی بسیار متناقض در توبه نامه خود به جناح مقابل می گوید: «بوضوح می بیند اینکه شما می گویید. از جمهوری اسلامی یک موجود زشت سیرت و زشت صورت به نام فرانکشتاین می سازند و من هرگز نتوانستم در این آینه مخدوش سیاسی سیمای رهبر فقید انقلاب را ببینم. تاج زاده توبه نامه بند 13». او فراموش کرده که در یک پاراگراف بالاتر چگونه از آرمانهای برباد رفته توسط همین «رهبر فقید» پرده برداشته. او می نویسد «قصد حزب پادگانی و آقای احمدی از تکیه بر شعارهای صدر انقلاب آن است که در کشور عملا شرایط جنگی برقرار کند و سیاست ورزی قانونی را ناممکن سا زند و به این ترتیب دادگاههای انقلاب فعال می شوند و ساکت با سرکوب کردن همه منتقدان و مخالفان موجه و بلکه لازم جلوه می کند. تاج زاده توبه نامه سایت کلمه». تاج زاده اعتراف می کند که درصدر انقلاب به علت شرایط جنگی کار سیاسی قانونی غیرممکن بوده دادگاههای انقلاب فعال بوده اند و هر منتقدی را و هر مخالفی را سرکوب می کردند و این کار نه تنها موجه که لازم بوده.آیا اینجا آقای تاج زاده سیمای «رهبر فقید» را می بیند؟ راستی از آقای تاج زاده باید پرسید کسانی که شما اعمال فاشیستی را بر آنها روا می داشتید و شنیع ترین جنایات را علیه آنها نه تنها موجه بلکه لازم می دانستید چه می گفتند؟ غیر از این می گفتند که «آیا در این تردید هست که منشا و سرچشمه اعمال حقوق حاکمیت به امر خدا خود مردمند؟ اگر حکومت و ولایت فقیه به معنای حقیقا اسلامی و مردمی و شورایی مورد نظر است و قصد هیچ امتیاز و استبدادی در کار نیست پس هنوز هیچ نشده دادگاه ویژه معممین دیگر چیست؟ مگر اسلام به لباس است و اگر به لباس نیست نسل انقلابی کشور کدام را باور کند؟ چه کسی می تواند تضمین کند که ولایت و حاکمیت فقیه به ترتیبی که در اصل پنجم خبرگان تصویب شده ضامن حفاظت از اسلام راستین و حکومت مردمی آن مردم بر سرنوشتشان باشد مجاهدین خلق شعبه قم 8 مهر ماه 1358 نامه به احمد خمینی». اما امروز اگر تاج زاده علیرغم گم کردن سیمای مقتدای خود در انبوه جنایاتش اگر در مصاف با جناح مقابل موضع گیری مجاهدین را به رخ حریف می کشد این البته بر مجاهدین مبارک است ولی خوب است هم تاج زاده و هم بازجویش بفهمند در مصاف بین آن دو آن طرفی پیروزتر است که مجاهدین را محکم تر بر فرق طرف مقابلش بکوبد چرا که سنگ محک مجاهدین تنها وسیله ایست که باطل السحر همه تشبثات مزورانه هر دو طرف می باشد و به مثابه آنتی تز همه ریاکاری های عامدانه را نقش بر آب می کند. تاج زاده اما در آخرین پاراگراف مقاله اش همه پرده ها را کنار می زند و قصد خود را از لگدزدن به مجاهدین و انتظارش را از حریف خود که اینک در مسند قدرت نشسته است برملا می سازد، او می نویسد: «من در این مقااله کوشیدم نقد سبزها را از اندیشه و راهبرد مجاهدین خلق بیان کنم آیا اقتدارگرها حاضرند فرق خود را با بینش، روش و منش مجاهدین خلق معلوم کنند؟» این ساده اندیشی است اگر تصور کنیم منظور تاج زاده این است که جناح مقابل هم مثل او بیانیه ای یا مقاله ای علیه مجاهدین قلمی کند. خیر. او مصاحبه پاسدار شعبانی با خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران را خوانده است (که به زبان دجالگرانه آخوندی گفت: از آنجا که امریکا پی برده است که نه سلطنت طلبان و نه جریانهای دیگر قدرت مدیریت ندارند مایل است از توان منافقین در شرایط مناسب استفاده کند اما دولت عراق در مقابل این خواست آمریکا ایستادگی می کند و پادگان اشرف اکنون در اختیار ارتش عراق است) او بخوبی می داند که اینک سیمای مجاهدین در همه خانه ها نفوذ کرده است او با گوش خود در تظاهرات اخیر مردم ایران شنید که مردم شعار می دادند موسوی بهانه است کل نظام نشانه ست. به همین دلایل او انتظارش از جناح مقابل برخوردی از نوع پرتاب 70 موشک به قرارگاه اشرف است که در زمان او و جناحش انجام شد. او با شامه ضد انقلابیش رفتن کل نظام را زودتر از دیگران درک می کند به همین خاطر به خاطر وحشت از مکافات اعمال گذشته خود و دوستانش از جناح حاکم می خواهد که با دشمن مشترکشان تعیین تکلیف کند. اما حرف ما با آقای تاج زاده این است که در یک دادگاه عادلانه مردمی اتهام شما نه تقلب در انتخابات بلکه تقلب در یک انقلاب است شما بهتر است به جای شکر خوردن علیه مجاهدین به فکر تنظیم یک دفاعیه برای خودتان باشید. آری رود خروشان شهدا ضامن پیروزی محتوم خلق است. گرچه گزاره فوق به مثابه آرمان، عامل عینی تشدید کننده تضاد تاریخی خلق و ضد خلق است و متعاقباٌ تاکید بر مرز سرخ اپوزیسیون و کلیت رژیم آخوندی است اما علاوه بر آن و صد البته پیش از آن رود خروشان خون شهدا ضامن شکست حیثیت جنایتکارانی است که گرگ وار در ردای میش از بام تا شام روضه رضوان می خوانند اما دوزخ به ارمغان آورده و می آورند.
والسلام