جمشید پیمان- برآزین چاهسار شب!

جمشید پیمان- برآزین چاهسار شب!
   ( در شب یلدای میهنم )

گل خورشید ،گل خورشید!
درون ظلمت آباد دل بی ساز و سامانم
شکوفا شو!
تن سرد مرا
بابوسه های گرم دلخواهت
نوازش کن!
برآ زین چاهسارشب
گل خورشید پیداشو!

گل خورشید!
زمان در دیدگان خسته و مبهوتمان
مرده ست.
مبادا
چارفصل زندگانیمان خزان گردد
مبادا در غیابت
روزگار شب پرستان جاودان گردد.
زمین در لحطه های بی تو بودن
سرد و افسرده ست.

گل خورشید،
نگارستان رویاهای دیرینم !
تپش های دلم،
نام تو را فریاد می سازند
میان جنبش توفانی نبضم ،
تو می خوانی.
سوار قصّه های شاد و شیرینم!
سمند تیزپا زین کن
غم از رخسارمان
برچین!
جهان کهنه ی ما را
نوآیین کن!
برآ زین چاهسارشب،
گل خورشید!