مردم رو پیاده میکنند، بنزین رو میریزند پشت سر همدیگه اتوبوس آتیش میزنند، شیشههای مغازهها رو آتیش میزنند، هر چی دم دستشون بیاد نابود میکنند، نه یک روز، نه دو روز، میآیند توی خیابون. . . . یک قدری جلوتر اومدند که صبحت از مخالفت با قانون اساسیه. یه قدری گذشت دیدند اصلاً صحبت تقلب و انتخابات و ریاست جمهوری و عمر و زید نیست. صحبت از مخالفت با خود انقلابه. صحبت از مخالفت با امامه. و این حرکتها و این حرفها بهاصطلاح با رهبری همون آقایونی صورت میگرفت که قبل از انتخابات خودشون رو پیرو امام، مدافع امام، یار امام و در کنار امام، پیرو ولایتفقیه، بسیجی مینامیدند. اما مردم دیدند که اینها مثلاًدر روز قدس آمدند توی خیابونها و شعار نه غزه، نه لبنان میدند در حالی که روز قدس یادگار امام بود. مردم حیرتزده، یه عدهیی میآیند این شعارها رو میدند …
بنده توی اطراف منزل خودمون یه چند تا منزل بودند اینها شبها اللهاکبر میگفتند، هیچکی هم باهاشون کار نداشت، میرفتند یه چیزهایی میگفتند ما هم گوش میکردیم، تا ماه رمضان رسید، من گاهی سحرها نگاه میکردم از پنجره بیرون. من یک دونه از این خونههایی که شب صدای اللهاکبر از بالای بامش بلند میشد، ندیدم که سحر چراغش روشن باشه، نمیگم در تهران نبود، بله یک عدهیی بودند ممکنه. بنده ندیدم که اون خونهیی که مثلاً صد متر دورتر اللهاکبر میگه، روزه هم بگیره. نمیشه که کسی اللهاکبر بگه ولی اعتقاد نداشته باشه. با این ظاهرسازی کار از پیش نرفت و نخواهد رفت. این در واقع داستان این فتنه هست.