برگردان از واشینگتن تایمز، 15 ژانویه
در اولین ساعات روز 28 دسامبر هنگامیکه غربیها مشغول جشن گرفتن کریسمس و تعطیلات بودند، در حالیکه تازه از خواب بلند شده بودم، یکی از دوستانم با چشمان گریه آلود، خود را به من رساند و با جملات کوتاه و بریده بریده گفت: «اکبر، اکبر- علی صارمی را اعدام کردند.»
یک احساس تلخ تا ستون فقراتم تیر کشید. برای چند دقیقه احساس بی حسی کردم.
علی صارمی، سرشناس ترین زندانی سیاسی ایران، پدر من بود.
از یکسال قبل که او بجرم «محارب» یا دشمنی با خدا، به اعدام محکوم شده بود، بارها این وضعیت را در ذهنم مرور کرده بودم. اما هیچ میزان آمادگی از قبل نمی تواند فرد را برای این لحظه آماده کند.
من از اولین روزهایی که خودم را شناختم، کلمه زندان بخشی از فرهنگ من شد. پدرم اول بار در زمان شاه به زندان رفت. بعد از سرنگونی شاه فکر میکردیم که زندان دیگر یک خاطره است. هرگز فکر نمیکردیم که بعد از روی کار آمدن ملایان، زندان به خانه اصلی او تبدیل خواهد شد.
اوکه یک معلم بود و به 5 زبان مسلط بود، از فعالان سازمان مجاهدین خلق ایران، نیروی اصلی اپوزیسیون ملایان بود.
پدرم دوسال قبل از انقلاب 1979 در دیکتاتوری پیشین به زندان افتاد و در آستانه انقلاب آزاد شد. و در دوران ملایان چهار بار و جمعا 22 سال را در زندان سپری کرد. اخرین بار او در تابستان سال 2007 بعد از اینکه در مراسم یادبود قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1988 بر سر یک گور دسته جمعی در تهران سخنرانی کرد دستگیر شد و دیگر هیچگاه به خانه بر نگشت. او بعد از قیام جنبش سبز در دسامبر2009 به اعدام محکوم شد.
من سالها است که در کمپ اشرف، محل استقرار 3400 عضو سازمان مجاهدین خلق ایران در عراق زندگی میکنم. از جمله جرایمی که رژیم ملایان برای پدر من اعلام کرد امدن به اشرف (برای دیدن من بعد از 17 سال دوری)، داشتن عکس و فیلم و سی دی مجاهدین خلق و ارسال فیلم برای آنها بود.
یک لحظه مکث کنید: حکم اعدام برای داشتن عکس و فیلم از اپوزیسیون. این بخوبی گویای ماهیت رژیمی است که در ایران حکومت میکند.
من از قبل در جریان اینکه اجرای حکم او قریب الوقوع است نبودم ولی بعد متوجه شدم که مادرم، خواهرانم و حتی خود پدرم و وکیلش هم اصلا در جریان نبودند. او شب قبل بطور عجیبی در زندان گوهردشت در حومه تهران مفقود شد. ناو به زندان مخوف اوین در شمال تهران منتقل شد و در سحر روز بعد به دار اویخته شد. خانواده ام که خبر مفقود شدن او را شنیده بود شبانه در نگرانی خود را با دوستان و آشنایان به پشت دربهای زندان اوین رسانده بودند تا شاید خبری بگیرند. اما حاصلی نداشت. خواهرم بعد از اعدام پدرم نوشت « پدر در آن شب سرد زمستانی آمده بودم که در قلب من و مادر و خواهرانم بزنند!اما تو بمانی و از وطنم دفاع کنی.»
رژیم ملایان احتمالا در محاسبات خود اینگونه حساب کرده بود که در تعطیلات کریسمس کمتر کسی به این اخبار توجه میکند و اعدام پدر من بدون جلب توجهات جامعه جهانی برگذار خواهد شد.
اما آنچه درک نمیکنم سکوت و بی عملی برخیها در غرب مشخصا ایالات متحده آمریکا در قبال این چنین جنایات واضحی است. واقعیت دردناک این است که این نوع سکوت بدترین پیام را به دیکتاتورهای تهران میدهد که غرب حتی در کلام هم حاضر نیست بطور جدی رژیم ایران را در مورد نقض حقوق بشر محکوم کند. چه رسد به برداشتن گامهای عملی مشخص
آیا این که آمریکا در انتظار روند جدیدی از مذاکرات اتمی با تهران است و نمیخواهد ملایان را برنجاند، سکوت در قبال اعدام بیرحمانه پدرم را مجاز میکند؟ آیا همه چیز حتی اولیه ترین حقوق مردم ایران قابل مذاکره با ملایان است؟ آیا این پاسخی به شعارهای سال گذشته جوانان در خیابانهای تهران است که فریاد میزدند «اوباما، اوباما یا با ملایان یا با ما”
این رویکرد آمریکا ممکن است بدین علت بوده باشد که نام سازمان مجاهدین خلق ایران همچنان در لیست تروریستی آمریکا است.
این برچسب، که در دوران کلینتون برای خوش آمد ملایان به مقاومت سازمان یافته ایران زده شد، یک موضوع انتزاعی و یا صرفا یک مباحثه سیاسی نیست. بلکه تبدیل به یک عامل و ابزار سرکوب ملایان تبدیل شده است.
من یک شاهد زنده این واقعیت هستم.
اما رژیم بنیادگرای حاکم بر ایران به ابزار بیشتری از جانب آمریکا برای سرکوب مردم ایران و کشتن مخالفین سیاسی مثل پدر من نیاز ندارد.
بعد از 7 رای دادگاه دال بر برائت این سازمان از هرگونه دخالت در تروریسم، انگلستان و اتحادیه اروپا در سالهای 2008 و 2009 نام سازمان مجاهدین خلق ایران از لیستهای تروریستی خود خارج کردند. رای ژوئیه دادگاه استیناف واشنگتن نیز وزیر خارجه را به بازبینی در این نامگذاری مؤظف کرده است. بعد از قطعنامه دو حزبی 110 نمایندگان کنگره آمریکا مبنی بر فراخوان به خارج کردن نام سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست تروریستی براستی چه توجیه دیگری در ادامه وضعیت فعلی وجود دارد؟
بگذارید امیدوار باشیم که سال 2011 شروع جدیدی برای سیاست آمریکا در مقابل تهران بر اساس اخلاقیات، همانگونه که پرزیدنت اوباما قول داده بود باشد.
مردم ایران منتظر هستند.