خامنه ای: ترور کسروی یک حرکت سیاسی و مذهبی بود!

رسانه های حکومتی 29 دیماه گفتاری از خامنه ای را منتشر کردند که در آن ضمن ستایش نواب صفوی، اقدام او را که با کارد به کسروی حمله کرد و او را زخمی کرد و سید حسن امامی که او را کشت، اقدام سیاسی و فرهنگی و مذهبی خوانده است.


به عقیده ناظران، انتشار سخنان خامنه ای که همزمان در تعدادی از رسانه های حکومتی، از جمله جهان، جوان آنلاین منتشر شده، پیامی است به باندهای مخالف درون رژیم که ممکن است به سرنوشت کسروی دچار بشوند.
جوان آنلاین 29 دیماه: کار مرحوم نواب به اعتقاد من کار مذهبی فقط نبود، کار مذهبی، سیاسی بود و به همین شکل هم منعکس شد.
رهبر معظم انقلاب درباره حرکت نواب صفوی در مقابل افکار ضدمذهبی کسروی می‌فرمایند: کار مرحوم نواب به اعتقاد من کار مذهبی فقط نبود، کار مذهبی، سیاسی بود و به همین شکل هم منعکس شد.
ایشان در مصاحبه‌ای در تاریخ 1363.10.22 به بیان نظرات خود درباره شهید والامقام سیدمجتبی میرلوحی مشهور به نواب‌صفوی پرداخته‌اند که در ذیل می‌آید:

سئوال: چنانچه حضرتعالی مستحضرید اولین مبارزه مرحوم نواب صفوی پیش از آنکه جنبه سیاسی، نظامی داشته باشد جنبه فرهنگی داشت، به این معنی که ایشان اولین مبارزه را با افکار کسروی شروع کرد، حالا از نظر حضرتعالی تأثیر این حرکت در جامعه آن روز مخصوصاً در میان روشنفکران و علماء چگونه بود؟

جواب: البته کاری که ایشان در مقابل کسروی انجام دادند یک کار فرهنگی فقط نبود، اتفاقاً کار سیاسی، نظامی، فرهنگی بود. نظامی بود برای اینکه خب کسروی را مضروب کرد ایشان... بله بالاخره و مضروب کرد و بعد هم یکی از یاران ایشان کسروی را کشت یعنی دو مرتبه از طرف نواب، کسروی مورد حرکت به اصطلاح نظامی قرار گرفت. یکبار به وسیله خود ایشان که با کارد حمله کرد، یکبار هم به وسیله مرحوم امامی، سیدحسین امامی، که با اسلحه زد و کسروی را عملاً نابود کرد.

کار سیاسی هم بود، همانطور که قبلاً هم گفتم، اصلاً ماهیت حرکت ضددینی که کسروی هم یک تئوریسین‌ها و طراحانش بود یک ماهیت سیاسی بود، هیچکس نمیتواند بگوید کسروی یک عنصر غیرسیاسی بوده، مگر کسی میتواند چنین چیزی را بگوید؟ خود کسروی یک عنصری بود که اصلاً حرکتش از آغاز، در مشروطیت و بعد از مشروطیت، تا آن روزی که کشته شد یک حرکت سیاسی بود و یکی از چهرههای سیاسی ایران بود. پس مبارزه با کسروی فقط مبارزه با افکار ضدمذهبی او نیست زیرا که‌ همان افکار ضدمذهبی هم یک حرکت سیاسی بود و یک ریشه و منشأ سیاسی داشت، بنابراین کار مرحوم نواب به اعتقاد من کار مذهبی فقط نبود، کار مذهبی، سیاسی بود و به همین شکل هم منعکس شد.

البته در اینکه تأثیرش در روشنفکرهای آن روز چگونه بود من می خواهم بگویم آن زمان که خب من نبودم، یعنی در صحنه نبودم و سن آن زمان هم اجازه نمی دهد که از نزدیک آن زمان را درک کرده باشم، آن طور که من بعد‌ها فهمیدم دستگاه هم تبلیغات زیادی کرده بود. روشنفکرهای آن روز هم با دین و مسائل دینی و هر جلوه دینی به شدت بد بودند، آن زمان هنوز تفکر قرن نوزدهمی اروپا که معمولاً ما یک پنجاه سالی، صد سالی، شصت سالی بعد از اروپا همیشه روشنفکرهای ما حرکت می کردند، آن روز هنوز در کشور ما در اواسط قرن بیستم، تفکر قرن نوزدهمی اروپا رایج بود، تفکر ضددینی، دین را مسخره دانستن، هر چیز دینی را بدون هیچ دلیلی محکوم کردن رایج بود در دوران بعد ازرفتن پهلوی حتی در کشور ما، و ادامه داشت، لذا هر چیزی که رنگ و بوی دین داشت، از نظر روشنفکرهای آن روز بدون هیچ استدلالی مطرود بود و نواب کسی بود که حرکتش صددرصد نشان داده میشد که صبغه و انگیزه دینی دارد، لذا بود که آن‌ها قاعدتاً آن را نمیپسندیدند.

در نوشته‌جاتی هم که آن وقت روز، بعضی از روزنامه‌ها و همچین محافل روشنفکری آن روز برخوردی که با این قضیه کردند نشان داد که هیچ قبول ندارند مرحوم نواب را، تا مدت‌ها کار را به جایی رسانده بودند و وضع تبلیغات علیه نواب را جوری حاد کرده بودند حتی گروه‌های سیاسی غیرمذهبی، که افراد مؤمن هم خیلی دوست نمیداشتند که منتسب بشوند به جریان نواب، برای خاطر اینکه گفته می شد آن‌ها تروریستند و تروریسم غیر از یک حرکت سیاسی سازمان یافته است و یک حالت پرهیز، پرهیز طبیعی را به زیان نواب و جریان فدائیان اسلام در خیلی‌ها بوجود آورده بودند تا سال‌ها بعد.



لذاست که من تصورم این است که کار مرحوم نواب از نظر روشنفکرهای آن روزنه، کار مطلوب و خوبی به حساب نیامد و تفسیر خوبی رویش گذاشته نشد.
سئوال: بفرمایید تأثیر مبارزه فدائیان اسلام بخصوص در فاصله سالهای 1324، 25 تا سال 1334 که در روز 27 دی همراه با یارانش مرحوم نواب به شهادت میرسد، در جریان‌های سیاسی داخلی و نیز در فعل و انفعالات سیاسی استکبار جهانی چگونه بود؟

جواب: یکی از چیزهایی که در تاریخ معاصر ما متأسفانه به کلی به دست فراموشی سپرده شده همین است که تأثیر جریان نواب و حضور نواب را در روی کار آمدن حکومت ملی دکتر مصدق ندیده گرفته {است}. این را بدانید که اگر مرحوم نواب بود و تلاش‌های آن‌ها نبود و ارعابی که آن‌ها در محیط جو هیأت حاکمه بوجود آورده بودند یعنی دستگاه سلطنت، نبود ممکن نبود که به آن شکل بتوانند حکومت را بدهند به مصدق، دکتر مصدق در اوایل کارش به طور آشکار متکی بود به گروه فدائیان اسلام و مرحوم کاشانی این را آشکارا هم میکرد، البته آن‌ها طرفدار مصدق به عنوان مصدق نبودند طرفدار آن چیزی بودند که ترکیب مصدق کاشانی آن را ارائه میداد یعنی یک حکومت ضداستبدادی و ضدسلطنتی دینی، این بود دیگر، ترکیب کاشانی و مصدق اینجوری بود، البته این ضد‌ها باز هم مصداق داشت، ضدسلطنتی، ضداستبدادی، ضدانگلیسی، این خصوصیت آن چیزی بود که از مجموعه مصدق و کاشانی بوجود میآمد و منعکس میشد در خارج.

مرحوم کاشانی که خب مظهر این حرکت محسوب میشد یعنی مظهر مردمی و دینی این حرکت محسوب می شد و الا مصدق را که عامه مردم نمیشناختند، به فدائیان و شخص نواب خیلی التقاط داشت مرحوم کاشانی، بعد از جریان ترور رزمآرا روزنامه‌ها یک عکسی را منتشر کردند که مرحوم کاشانی دستش را گذاشته روی سر مرحوم طهماسبی که قاتل رزمآرا بود و با‌ همان لحن مخصوص خودش مثلاً می گوید بی‌سوادت، نمیدانم، یک چیزی، یک جمله ای محبت آمیزی، کلمه بی‌سوات را مرحوم آیتالله کاشانی زیاد تکرار می کرد در مقام شوخی و مزاح با افرادی که با آن‌ها مخاطبش بودند، نشنیدید این را؟... بی‌سوات... بله بی‌سوات با "ت، این نشان‌دهنده آن حالت طیبت مرحوم آقای کاشانی بود یعنی نشان می داد که این جوانی که حالا دست هم روی سرش گذاشته و با محبت دارد بهش حرف می زند و شوخی هم می کند بهش می گوید بی‌سوات، این مورد توجهش است پس بنابر این از زدن رزم‌آرا مرحوم کاشانی استقبال می کند، این هم که قاتل رزمآرا است.

یک چنین حمایت‌های صریح و علنی را آدم آنوقت مشاهده می کرد معلوم بود که فدائیان اسلام زیر بال مرحوم آیتالله کاشانی قرار دارند و او از آن‌ها کاملاً حمایت می کند و این‌ها هم بی‌دریغ به نفع حکومت مصدق و به نفع‌ همان جهت‌گیریای که مجموعه مصدق و کاشانی گفتم بوجود می آورد تلاش می کردند و حرکت می کردند و در حقیقت جریان نهضت ملی نوک تیز مسلحش فدائیان اسلام بودند تا وقتی که بین این‌ها و مصدق اختلاف افتاد که آن اختلافات تاریخچه مفصلی دارد که بعد دیگر به کلی بین این‌ها دشمنی و نقار برقرار شد تا اینکه حتی منتهی شد به زدن فاطمی که فاطمی را که جزو یاران نزدیک دکتر مصدق بود، فدائیان اسلامی زدند ترور کردند، به قصد کشتن البته، که خب منتهی او جان به در برد تا بعد دستگاه رژیم سلطنت او را کشتند...

این بیانی که کردم‌ همان بود، در حقیقت بیان مصداقی از همین فعل و انفعالات بود یعنی شما ببینید از سال 29 تا 32 یعنی از سال ملی شدن صنعت نفت تا سقوط دکتر مصدق، این سه سالی که بر کشور ما سه سال و خرده ای که گذشت می دانید یکی از آن دوره های فوقالعاده حساس کشور ماست از لحاظ ارتباط با سیاست‌های خارجی، این دوران دورانی است که سلطه قدیمی انگلیسی یک ضربت محکم بهش می خورد و خاطرات حکومت ملی، حکومت مردم و حضور مردم که سالیان درازی بود به کلی از ذهن‌ها شسته و زدوده شده بود باز در ذهن‌ها زنده می شود، مردم ما مردم حضور در کوچه و بازارند دیگر، در مشروطیت و در همه قضایا مردم همیشه توی صحنه‌ها حضور داشتند، آمدند، رفتند، اقدام کردند، خواستند، عمل کردند، یک چیز عجیبی است اصلاً تاریخچه حضور مردم ما در صحنه، جزو تاریخچه های استثنایی است روی این هم کسی کار نکرده، اگر مقایسه کنید مردم ما را با ملت‌های دیگر از لحاظ تعیین کنندگی مواقف حساس، خواهید دید که ملت ما از آن ملت‌های جالبند از این جهت، خب در دوران رضاخانی به کل، اصلاً خشکیده بود این روح، تمام شده بود دیگر اصلاً مردم هیچ کاره محض شده بودند به خاطر آن استبداد، بعد از دوران رضاخان هم مسئله ای نبود که مردم را به میدان آزمایش بکشاند و در صحنه‌ها حاضر کند. دوران مصدق یعنی دوران حکومت مصدق و از 29 تا 32، به این تعبیر، جزو دوران‌هایی بود که از این جهت خیلی حساس بود، ضربه به حکومت انگلیس، باز یافتن احساسات مردمی بوسیله خود مردم، و یک نگاه تند به سلطه‌گران و به خارجیانی که در کار ایران دخالت می کنند، بعد تهدید کردن مقام سلطنتی که مردم از آن آنقدر نفرت داشتند این‌ها یک حوادث عجیبی است دیگر، یعنی جزو مقاطع کم نظیر تاریخ ماست، در این مقطع نقش فدائیان اسلام نقش به طور کامل مؤثری بود یعنی در روی کار آوردن آن دولت در حمایت مرحوم کاشانی، پس طبعاً در قضیه خلع ید از انگلیس‌ها، در قضیه نفت و در بقیه مسائل.

پس میبینید که این دوران ده ساله عمر سیاسی و مبارزاتی مرحوم نواب یکی از مهم‌ترین نشانه‌ها و آثارش حضور فعال و تأثیر فراوان در برهه سه چهار ساله بین 29 تا 32 است که از برهه های تاریخی کشور هم هست.

سئوال: یک سؤالی الان به ذهن من خطور کرد خواستم آن را هم از حضرتعالی سؤال بکنم. سؤالم این بود که ایشان اندیشه اش و شخصیتش در حرکت اخوان المسلمین و ساختار فکری اخوان المسلمین تا چه میزان بود، با توجه به سفرهایی که به منطقه کردند؟

جواب: ایشان تحت تأثیر اخوان المسلمین بود یعنی حسن البناء روی ایشان اثر گذاشته بود و ایشان به نوبه خودش روی دیگران اثر گذاشته بود. یکی از رهبران معروف سازمان آزادیبخش فلسطین به من گفت که من در مصر، در آن سفری که نواب صفوی مصر آمده بود، مشغول درس خواندن بودم رشته مهندسی داشتم درس می خواندم و داشتم درس می خواندم که مهندس بشوم و مشغول کار‌هایم بشوم، این آمد گفتش که تو داری درس می خوانی اینجا؟ برو فلسطین بجنگ، گفت من یکهو منقلب شدم به یک عده ای از جوان‌ها در مصر سخنرانیهایی ایشان کرده بود دیگر و گفته بود برو به جنگ، اینجا آمدی مشغول درس خواندنی؟ و‌ همان شخص بلند شد آمد در فلسطین و خب این آمدن‌ها بود که اصلاً مسئله فلسطین را جور دیگری کرد. خیلی مرد قوی ای بود مرحوم نواب، من شنیدم یک وقتی رفته بود اردن گوش ملک حسین را گرفته بود گفته بود پسر عموجان این انگلیس‌ها خیلی خطرناکند، آخر سید است، ملک حسین یعنی سید است، آره گفته بود انگلیس‌ها خیلی خطرناکند پسرعموجان، آدم اینجوری ای بود گوش ملک حسین را می گرفت فشار می داد.