جواد نامدار – گفتم، گفت

گفتگوی نوشتاری من در فیس بوک با یکی از دوستانم در ایران
گفت: میبینی همه دارند از ما جلو میافتند. مصر، تونس ، یمن و حتما این آتیش به دامن سوریه و لیبی و دیگران هم میافته و باز هم ما میمونیم و ....
گفتم بنظرت تفاوت حرکت اونا با ما چیه؟ گفت رژیمی که ما داریم در جنایت نمونه است، این بی....که سر کار هستند مثل آب خوردن جنایت میکنن. مگه ندیدی چند روز پیش اون خانم بنده خدا که پناهنده هلند بود را با چه اتهامات مسخره ای کشتن ؟ آخه تو کدام دیکتاتوری هر 8 ساعت یک نفر را اعدام میکنن؟ تو خودت میدونی اینجا چه خبره، دیگه جای نفس کشید ن حتی واسه خودی هاشون هم باقی نگذاشتن. آزادی حق ماست که 30 ساله داریم شب و روز زجر میکشیم و فریاد رسی  هم نیست!گفتم ولی مردم ما هم نمونه هستن. کجا این همه آگاهی و فداکاری رو دیدی؟ گفتم شاید یکجای کارما اشکال داره. مثلا شاید زیادی روی قدرت این کثافتها حساب میکنیم یا شاید دانشجوها یا گروهائی که تو صحنه میان اون جور که باید یاری نمیشن. گفت اینا که میگی همه اش حرفه. باید کاری کرد . باید بفهمن که جنایتشون بی پاسخ نیست.
مثلا که بعد از اعدام زهرا بهرامی یا بقیه اعدامها ایرانیا تو خارج ، باید یک اقدام اعتراضی جدی میکردن تا اینا متوجه بشن که به این سادگی نمیتونن هر کاری دلشون خواست سر مردم بیارن. مثل نقل و نبات حکم اعدام و زندانهای طویل المدت صادر میکنن. یک مشت آخوند بو گندو شدن قاضی و حاکم شرع و کوفت و زهر مار. گفتم اینجا هم خیلی فعالیت میشه از سازمان ملل گرفته تا پارلمان اروپا. اما میدونی که در نهایت کس نخارد پشت ما.  
گفت همه اینا هست ولی این روزا من بد جوری دلم گرفته. وقتی میبینم چطور مردم همه جا از یمن تا تونس ومصر بلند شدن راستش حسودیم میشه. ما تو این سی سال همش مقاومت کردیم . این همه کشته و زندانی دادیم ولی هنوز این کثافتهای شیپشو سرکارند.  پرسید نظرتو در مورد اوضاع مصرو بقیه کشورهای عربی که بلند شدن چیه ؟
 گفتم راستش من از سکون بدم میاد بقول معروف  به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل. بنابراین معلومه که وقتی میبینم مردم این کشورها این جور یکباره علیه این حکومتهای دیکتاتوری و پوسیده بلند شدن نه تنها خوشحال میشم بلکه به آینده جهان و تغییر در این دنیای عقب مانده ای که بنام جهان اسلام لقب گرفته امیدوار میشم.
گفت ولی من واسه مصریها متاسفم و میترسم که تو همون چاهی بیافتن که ما افتادیم.
گفتم باهات موافقم. با همه احترامی که برای جرکت مردم دارم و آرزو میکنم که واقعا به آزادی برسن ولی هما نطور که گفتی  با توجه به تجربه دردناکی که ما داریم میترسم که اونا
هم به همین سرنوشت ما دچار شن. و دوباره یک مشت افراط گرای اسلامی اینبار مدل سنی اش به حکومت برسه.
 گفت ولی امروز نماینده این گروه گفته که اونها میانه رو هستند ولازم نیست کسی ازشون بترسه و از این حرفا.
گفتم آره همه اش حرفه، مگر خمینی تو پاریس زیر درخت سیب وعده آازادی نمیداد. مگه نمیگفت همه گروهها از کمونیستها تا ملی گراها آزادند و زنها آزادند و کارگران چها و چها هستند و دانشجویان تاج سر ملتند و دانشگاه چنین وچنان است و.... اما دیدیم که چه زود بر علیه هرچی رنگ وبوی آزادی میداد به جنگ برخاست و نتیجه این شد که میبینیم. بنابراین نمیشه به حرف و وادعا بسنده کرد. گفتم راستش من به این گروه و همه کسانی که شفاف و روراست نیستند مشکوکم. این گروه الان داره زیرکانه با شبکه وسیعی که مثل شبکه آخوندی داره خودش را آماده میکنه واسه اینکه در لحظه موعود بپره و قدرت را قبظه کنه. اونوقته که تازه بدبختی شروع میشه.
گفت یعنی روشنفکرها این را نمیفهمن و نمیدونن که ما چه اشتباهی کردیم و چه بهای سنگینی دادیم و داریم میدیم.
گفتم نه تنها روشنفکرهای مصری بلکه همه دنیا اینو میدونن اما دانستن با توانستن کمی فرق میکند. این جماعتهای بنیادگرا که رابطه خوشی با معرفت ندارند از راه سوار شدن بر احساسات مردم وارد میشوند. مثلا به همین تظاهرات میدان تحریر قاهره نگاه کن که مردانی با قیافه های ظاهرالصلاح و گردوهائی که در اثر سجده وعبادت بر پیشا نی اشان نقش بسته چگونه آب و غذا پخش میکنند و بیمارستان و دکتر و دارو در اختیار مردم میگذارند.
گفت من هم این صحنه ها را که میبینم بیاد تظاهرات خودمان در بهمن 57 میافتم. بیاد میآورم که  حاج عباس ( بقال سر کوچه مان ) که آدم خوبی هم بنظر میرسید در آنروزها که
همه چیز کمیاب شده بود چگونه با دست ودلبازی قند وشکر پخش میکردو غذا میداد. اما همین حاج عباس زما نی که رئیس کمیته شد دمار از روزگار مردم در آورد و حتی به پسر خواهر خودش هم که مجاهد بود رحم نکرد و او را به دست چ.به اعدام سپرد.  یا همین محسن رضاتی که فرمانده سپاه شد جزو دانشجویان انجمن اسلامی بود یا ابوالقاسم ذوالقدر که یکی از اعضای انجمن ضد بهائی بود و دیدیم که این ها چه جنایتها که نکردند. به همین خاطر من ازین مومنینی که به لباس بره در میان تا درنده خوئی خودشون را مخفی کنند متنفرم. از این میترسم که این دخترکان معصوم و زنانی که اینروزها در خیابانهای قاهره دوش بدوش مردان آزادی و دموکراسی را فریاد میکنند. فردا به ضرب چوب و چماق و اسید خانه نشینشان کنند یا که به هیبت پنگوئن درشان آورند و از آزادیهای اجتماعی و سیاسی محرومشان کنند.
گفتم همه این ها محتمل است اما اتفاقا همه داستان نیز این است که چگونه میشود مردم تشنه آزادی را  به مقصودشان رساند وآنها را از خطرات راه مصون داشت. وگرنه که باید به حرفهای مبارک گردن نهاد و به وضع موجود رضایت داد.
گفت با همه این تفاصیل نگفتی که وضع ما چه میشود؟
گفتم فراموش نکن که آنچه امروز در این سرزمینها میگدرد الهام گرفته از قیام مردم خودمان در سال 88 است. و فراموش نکن که مصر و تونس و سوریه و... تازه در ابتدای واقعه سی سال گذشته ما هستند.ممکن است کمی خودخواهانه بنظر برسد ولی باور کن که ما الگوی دمکراسی در منطقه خواهیم شد. باور کن که خامنه ای و رژیمش که خیزش مردم در کشورهای عربی را یک حرکت اسلامی مینامند خودشان از ترس قالب تهی کرده اند. انها میدانند که فردا هم نوبت خودشان است که بساط جهل و جنایتشان در خروش و خشم مردم به جان به لب رسیده در هم پیچیده شود. پس خوشبین باش و  به مصری ها و تونسی ها حسودی نکن . مطمئن باش که ما در ازادی آنها سهیم هستیم. در فردای ازادی ما با همسایگان خود و با همه ملل و مذاهب جهان در صلح و صفا خواهیم بود.
 برای همه مردم بپا خاسته در کشورهای عربآارزوی موفقیت و پیروزی میکنیم و یاد آوری میکنیم که آنها با درس اموزی ازاشتباهاتی که ما مرتکب شدیم راه رسیدن به ازادی و دموکراسی را سریعترخواهند پیمود.
  ای کاش می شد
 بر شانه های خویش بنشانم
این خلق بی شمار را
گرد حباب شهر بگردایم
تا نشانشان دهم خورشیدشان کجاست.