مردم ایران برای آزادی همیشه آماده هستند و ما اجازه نخواهیم داد خون شهید از بین برود

تلویزیون سی ان ان در تاریخ 89.11.27 مصاحبه با یک دختر دانشجوی ایرانی به نام سارا را که در تظاهرات 25بهمن شرکت کرده بود، پخش کرد . محری تلویزیون از وی می پرسد: «شما به تظاهرات رفتید، چه چیزی دیدید؟

سارا: ما نمی‌خواستیم به خشونت کشیده شود، لذا هیچ‌کدام از ما چیزی علیه مقامات یا دولت نگفتیم. ما شروع به راهپیمایی در یکی از میدانهای اصلی در خیابان انقلاب کردیم. همان طوری که پیش می‌رفتیم، افراد سپاه جلوی ما را گرفتند. ما به مسیر خود ادامه دادیم و از یک نقطه بعد از میدان انقلاب، دیگر نمی‌توانستیم ادامه دهیم. ما تلاش خودمان را کردیم، ولی نتوانستیم جلوتر برویم.
مجری : پس شما دیدید که پلیس مردم را کتک بزند؟
سارا : بله، من با یک نفر بودم که او کتک خورد، بله دیدم که او را زدند.
مجری : آیا کسی که کشته شد را می‌شناسی؟
سارا : بله، متأسفانه یکی از دوستان ما از دانشکده هنر، صانع ژاله دیروز کشته شد. ما برای او یک مراسم عزاداری برپا می‌کنیم.
مجری : شما از مردم جهان می‌خواهید در مورد آن‌چه در ایران می‌گذرد، چه چیزی بدانند؟
سارا : من نمی‌توانم بجای دیگران صحبت کنم. از خودم بگویم، من یک فرد معمولی هستم و برای آزادی و حقوقم می‌جنگم. ما از این‌که یک روند آزادی خواهی در جهان آغاز شده، لذت می‌بریم. من خیلی خوشحالم. مردم ما همیشه آماده هستند.
مجری : دولت ایران تظاهرات مصر را تحسین کرد، تظاهر کنندگان مصر را تحسین کرد، ولی وقتی خود شما در خیابانهای ایران تظاهرات می‌کنید، سرکوبتان می‌کنند. از این چه می‌فهمید؟
سارا : آنها صداقت ندارند. این‌طور به نظر می‌رسد. به نظر شخصی من آنها صداقت ندارند.
مجری : آیا تو میترسی که داری صحبت می‌کنی؟ همین که الآن داری با ما صحبت می‌کنی، باید فرد شجاعی باشی؟
سارا : بله، من می‌ترسم که صحبت کنم. ولی می‌خواهم که این کار را بکنم. یکی از دوستان ما کشته شد. او (صانع ژاله) تنها 26سال سن داشت. ممکن بود من بجای او باشم. آنها به‌طور راندوم شلیک می‌کردند. من داشتم به سمت میدان توحید می‌رفتم که به او شلیک کردند. من به آنجا نرسیدم و افراد سپاه جلوی مرا گرفتند. من با او شناسایی می‌شوم.
مجری : می‌گویی که ممکن بود تو بجای او بودی؟
سارا : بله، صانع ژاله دوست ما بود. در فارسی یک اصطلاح داریم، نمی دانم معادل انگلیسی آن چیست. در فارسی می‌گوییم «ما اجازه نخواهیم داد که خون او از بین برود». دوستان من او را شخصاً می‌شناختند. او یکی از ما بود، و به همین خاطر است که دارم این کار را می‌کنم. من این کار را به‌خاطر او می‌کنم».