آن روز دوشنبه که آتش قیام بار دیگر از زیر خاکستر خیانت زبانه کشید من در خیابان و در بیشتر مناطق تظاهرات و درگیری حضور داشتم. مردم خودشان هم باورشان نمی شد که در این ابعاد به خیابانها آمده اند. رژیم که بدتر و غافلگیر شده بود.
جمعیت در آن روز-دوشنبه 25 بهمن 89- به شکلی غیرمنتظره از همه نقاط تهران به سمت خیابان انقلاب وآزادی حرکت کردند. ابتدا در سکوت و بدون هر گونه شعار. تاکتیک مزدوران برای مقابله، آنگونه که من برداشت کردم این بود که که به هر نحوی از پیوستن جمعیت به هم و به ویژه در نزدیکی واطراف میدان آزادی جلوگیری کند. به همین منظور تمام مزدورانی را که بسیج کرده بود -اعم از لباس شخصی، یگان ویژه، نیروهای بسیج پلیس و...-را در تمام مسیر خیابان انقلاب وآزادی وفرعیهای منشعب از آنها سازمان داده بود.
فردی به نقل از یک سپاهی می گفت که آنها نیز آمادگی این جمعیت را نداشته اند وتنها حدود 15000 نیرو برای سرکوب مردم اعزام کرده بودند در حالی که جمعیت حدود یک میلیون نفر برآورد شد. به این ترتیب، برای جلوگیری از پیوستن مردم به یکدیگر، سعی شان این بود که با ایجاد حلقه های متعدد در طول مسیر میدان امام حسین تا میدان آزادی، از وارد شدن مردم به این مسیر ممانعت شود. به همین دلیل خطشان این بود که مثلا اگر نتوانستند جلوی مردم را در تقاطع پیچ شمیران بگیرند، آنها را در میدان فردوسی مانع شوند و اگر در میدان فردوسی نشد در 4راه کالج و اگر نشد در 4 راه ولیعصر واگر نشد در 4راه وصال شیرازی و باز اگر نشد در مقابل دانشگاه واگر نشد در میدان انقلاب و اگر آن هم نشد در مقابل خیابان جمالزاده واز جمالزاده به بعد به هیچ قیمتی نگذارند جمعیت به سمت آزادی برود و از آن طرف هم مانع حرکت مردم از دانشگاه شریف به سمت میدان آزادی شوند واز سمت نواب هم نگذارند کسی به سمت دانشگاه شریف برود ومردم در محدوده نواب تا بزرگراه یادگار(امام) بمانند. به همین دلیل درگیری و زد و خورد وتظاهرات به خیابانهای فرعی ومنشعب از انقلاب وآزادی کشیده شد. من حدود ساعت 5 بعد ازظهر در یادگار امام نرسیده به خیابان آزادی بودم. در ترافیک نزدیک خیابان آزادی بیش از 1 ساعت گیر کردم. مردم از خیابان آزادی به بزرگراه یادگار امام وارد و در سمت جنوب به شمال بزرگراه تجمع کرده وشعار می دادند. شعارها همانهایی بود که شنیده اید. بی محابا وبدون هر گونه ترسی.
مزدوران در تمامی انواع واقسام در تقاطع خیابان فرعی منتهی به ایستگاه مترو دانشگاه شریف متمرکز بودند و از آنجا برای سرکوب مردم سازماندهی وحرکت می کردند وقصدشان هم این بود که تحت هیچ شرایطی نگذارند جمعیت تظاهرکننده به خیابان آزادی برسد و آنها را متفرق می کردند. در همان قسمت -بزرگراه آزادی- مردم چندین آتش در وسط بزرگراه (جنوب به شمال)روشن کرده وبا شلیک گاز اشک آور مقابله می کردند. در مقابل خودم گله یی از مزدوران لباس پلنگی را دیدم که پس از لحظاتی سردرگمی به سمت فرمانده شان رفتند و فرمانده هم در استیصال وگیجی به آنها گفت همه با هم به حالت راهپیمایی به سمت شمال برویم وقصدمان زدن نیست واز تنهایی حرکت کردن خودداری کنید. موردی را دیدم که جوانی چماق در دست در وسط بزرگراه شعار می داد وچماقش را در هوا می چرخاند و در لحظه یی بر روی در موتور(کاپوت جلو) ماشینی کوبید بقیه به او اعتراض کردند وبر سرش فریاد زدند نزن نزن و او هم با فریاد می گفت: اطلاعاتیه اطلاعاتیه بزنیدشون!.
در همان ترافیک در مقابل ساختمانی مربوط به لیزینگ ایران خودرو متوقف بودم که دیدم ناگهان یک یگان ویژه موتورسوار -از آنها که لباس سراپا مشکی پوشیده اند وبه تمام سلاحها مجهزند- ناگهان با تفنگی -نمیدانم تفنگ پینت بال بود یا تفنگ ساچمه ای شروع کرد سر تفنگش را به سمت آسمان گرفت وتند تند شلیک کرد که فرمانده اش رسید وبه او نهیب زد چکار میکنی راه بیفت برویم و او گفت آخه از بالا سنگ می زنند... وجالب اینکه آن ساختمان مال لیزینگ ایران خودرو بود!. بعد ازحدود یک ساعت بدلیل این که امکان ادامه مسیر نبود، من از آن منطقه به ناچار خارج شدم.
در تمامی خیابانها ترافیک شدیدی حاکم شده بود. در تماس با افرادی که در منطقه حاضر بودند جوان دانشجویی که از خیابان طالقانی خود را به خیابان انقلاب و تقاطع جمالزاده رسانده بود می گفت که درگیری مردم با مزدوران شدید وسنگین بود، چندین نفر از مزدوران را مردم گرفته وبه قصد کشت زده بودند ودیگر مزدوران با حمله به مردم وشلیک با تفنگهای ساچمه ای آنها را از زیر کتک خوردن فراری داده اند. چندین نفر را نیز دستگیر کرده وهمانجا در خیابان چشمبند زده وبه داخل ماشینهای خود منتقل کرده بودند. این فرد خودش نیز باتون خورده بود ولی باتون درست بر روی ساعت مچی اش فرود آمده وساعتش از دست باز شده وگم شده بود. می گفت در تقاطع جمالزاده شدت درگیریها از همه جا بیشتر بود وآنقدر نیرو متمرکز کرده بودند و با حداکثر وحشیگری به مردم حمله می کردند که کسی نمی توانست از آنجا جلوتر برود وبه ناچار در خیابانها وکوچه های منشعب متفرق می شدند. از سوی دیگر تمامی ایستگاههای مترو در طول واطراف مسیر تظاهرات بسته بود و همین علتی شده بود که جمعیت بیشتری به خیابان سرازیر شوند. همین وضعیت درگیری و زد وخورد تاشب ادامه داشت.
من ساعت حدود هفت ونیم شب مجدداً از مسیر میدان رضائیها(7تیر) به سمت انقلاب رفتم. میدان به طور کامل در تسخیر وتصرف اوباش در انواع واقسام لباسها وبا انواع واقسام وسائط نقلیه قرار داشت(اعم از موتور سیکلت و مینی بوس، ون، اتوبوس و...).بعد از خیابان روزولت خود را خیابان انقلاب رساندم و تا 4 راه ولیعصر رفتم. در طول مسیر میدان فردوسی مثل میدان رضائیها(7تیر) در تسخیر وتصرف کامل نیروهای اوباش وامنیتی بود. ودر طول مسیر تا 4راه ولیعصر اوباش بسیجی ولباس شخصی ویگان ویژه به شدت با موتور در تردد و رفت و آمد بودند. خیابان ولیعصر، و میدان ولیعصر نیز چنین وضعی داشت. با وجود سرکوب انجام شده ولی روحیه نشاط وشادمانی در مردم از اینکه جو را شکسته وحقارت جهانی دیگری برای نظام فراهم کرده اند به خصوص در روزی که غارتگران سوء استفاده چی ترکیه ای در تهران بودند موج می زد. فردای پس از آن فردی که قبلاً مناصبی در حد سفارت در نظام داشت به من گفت "این نقطه عطفی در حرکت مردم بود. مردم از بحث اصلاحات و رأی من کجاست واحمدی نژاد عبور کرده اند. اکنون اصل نظام که با خامنه ای گره خوره مطرح است وهمه دنیا نیز این را فهمیده است. دیگر موضوع رفتن خامنه ای است . از این به بعد موسوی و کروبی باید تکلیف خودشان را با خامنه ای به نحوی روشن مشخص کنند."
و به این ترتیب نظام به یک هدف که ممانعت از پیوستن مردم به هم در خیابان انقلاب وآزادی تا میدان آزادی بود، رسید و از طرفی مردم هم علیرغم حجم سنگین امنیتی و تبلیغاتی حاکم بر تهران، فضا را شکستند وجو را به نحوی حقارت بار علیه ولی فقیه ونیروهای سرکوبگر تغییر دادند. ولی نکته ای که باز هم بیش از هر چیز دیگری نمایان بود این بود که مردم به دلیل نداشتن سازماندهی ونداشتن ابزارهای سرکوب وعدم امکان اطلاع رسانی به موقع در صحنه عمل، دارای ضعف هستند واز سوی دیگر نیروهای سرکوبگر با در اختیار داشتن انواع واقسام وسایل ارتباطی وتجهیزات سرکوب به راحتی هر گونه جابجایی وآرایش نیرو را در حداقل زمان ممکن انجام می دهند ومردم را متفرق می کنند یا در کمین می اندازند.
اما چیزی که در آن روز خیلی مشهود بود این بود که واقعاً تصور نمی کردند چنین جمعیتی به راه بیفتند و نیروی سرکوبگر ابتدای کار گیج شده و دقیقاً خط برخورد را نداشت، بعد که به خودشان آمدند، دیگر از پس مردم برنمی آمدند و نمی توانستند تمام مردم را سرکوب کنند وفقط هم وغمشان پراکنده کردن آنها به هر قیمتی بود. و در این رابطه تعداد ز یادی را دستگیر کردند.