نزار جاف- انقلابی که مصادره می‌شود و انقلابی که از نو به دنیا می‌آید

” انقلاب سفید ”شاه در حقیقت چیزی نبود جز نمایشنامه‌ای که در نمایش اجرای فصل اولش شکست خورد، در دومین فصل این نمایش هم تأسیس حزب ”رستاخیز ”یا خیزش مردم، توسط شاه بود که بیشتر از قبل رسوا و مفتضح گردید، حزب رستاخیز یک حزب تحمیلی برای آحاد مردم ایران بود چرا که عضویت در آن برای تک‌تک افراد مردم امری الزامی و گریزی از آن نبود. هر دوی این اقدامها نتیجه و محصول همان واقعیت ساختگی و تحمیلی بودن این پدیده‌ها با منطق زور و استبدادی را نمایش می‌داد، اما این وضعیت عجیب که مانند یک جسم قطعه قطعه شده و روی هم سوار شده بود، به همان میزانی که تأثیر منفی بزرگی در جامعه ایران ایجاد کرد ولی در همان حین هم عکس‌العملهای تحریک‌آمیز در بر داشت که منجر به روی آوردن مردم به خیابانها و به عکس‌العمل واداشتن آنها برای اقدام جدیدی که ابعاد آن از تظاهرات و اعتراضات بیشتر بود. علاوه بر این تبعید خمینی و کاهش نسبی نقش دیگر روحانیون از جمله اقدامات سرکوبگرانه‌ای بود که دستگاههای امنیتی شاه به آن مبادرت کردند. این وضعیت بهترین تأثیر در جوانان ایجاد کرد که دنبال چاره و راه‌حلهایی برای خروج از اوضاع تیره و تار که مردم ایران در آن به‌سر می‌بردند، بگردند.
در اینجا بودکه برای اولین بار موضوع مبارزه مسلحانه بر علیه رژیم شاه به‌عنوان تنها راه‌حل بحران مطرح شد و این بعد از آن بود که همگی متوجه شدند که نمی‌توان از فشارهای رژیم شاه رهایی پیدا کرد مگر این‌که به خواستهای آن تن داده و بدون هرگونه مقاومتی به آن تسلیم شد. از اینجاست که کم کم گروهها و سازمانهاو جریانهای سیاسی که اغلب آنها هم داری تمایلات چپگرانه بودند پدیدار شدند، این گروهها و سازمانها به وارد شدن در مبارزه مسلحانه برای تغییر رژیم دعوت می‌کردند، البته انتخاب این راه بیهوده و بی‌علت نبود، چرا که جهان در آنموقع مملو از اخبار جنبشهای آزدیخوانه و جنگ چریکی که بسیاری از جنبشهای آزادی خواهی و احزاب و سازمانهای چپ در آن وارد شده بودند، بود که می‌توان در اینجا از گروه فلسطین، سازمان مجاهدین خلق و سازمان فدائیان خلق نام برد، هر چند که گروه فلسطین بعد از دستگیری تمامی اعضایش در عراق که می‌خو استند از طریق بصره در سال ۱۹۷۰ به گروههای فلسطین برای فراگیری آموزشهای نظامی بپیوندند، بیش از آن‌که به‌طور عملی کاری کرده باشد هیاهوی تبلیغاتی ایجاد کرد، قصد آنها این بود که بعد از فراگیری دانش نظامی به ایران برگشته و با رژیم بجنگند، درحالی که تعدادشان 18نفر بود- به تهران بازگردانده شدند و همگی به اتهام اخلال در امنیت و استقلال کشور در دادگاههای نظامی محاکمه شدند و حکم زندان ابد گرفتند. اما با آمدن سازمان مجاهدین خلق و سپس سازمان فدائیان خلق - که در نتیجه ادغام دو گروه صورت گرفت- به واقعیت ایران یک شکل و محتوای دیگری داد کلاً با مراحل قبلی تفاوت داشت، به‌خصوص که این سازمانها توسط جوانان تحصیل کرده تشکیل شده بودند که از درد و رنجهای مردمشان آگاهی داشتند.
علی رغم حسن بلایا و قربانیهای بزرگی که فدائیان خلق تقدیم کردند، اما بعد از دریافت ضربات و شکستها از طرف نیروهای سرکوبگر رژیم شاه نقش آن کم کم شروع به کم رنگ شدن در جامعه ایران کرد، که این باعث گشودن راه سازمان مجاهدین خلق شد تا ابتکار عمل را به دست گرفته و به‌عنوان نیروی جوانی که می‌تواند جوانان ایران را جلب کرده و آنها را برای پیوستن به خود جذب کند، ظاهر شد. هرچند در آنزمان سازمانها و احزاب کلاسیک دیگری نیز وجود داشتند اما هیچکدام از آنها نمی‌توانستند آن تأثیر را روی باورهای فکری و پایه‌ای جوانان گذاشته و توجه آنها را جلب کنند.
سازمان مجاهدین خلق که در سال ۱۹۶۵ توسط محمد حنیف نژاد و دوستانش سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان تأسیس شد، هر سه مهندس در رشته‌های مختلفی بودند، این افراد نظرات خود را عنوان کردند، به‌خصوص نظرات خود را در مورد مبارزات قبلی که مردم در دوره‌های قبل انجام داده بودند را طرح کرده و نتیجه گرفتند که: (علت اصلی شکستهای مبارزات قبلی مردم، نبود یک رهبر با دیدگاه انقلابی و مجهز به علم مبارزه و دارای تئوری انقلابی و آماده مبارزه و اقدام انقلابی می‌باشد). مؤسسین سازمان مجاهدین نظرات خود را در مورد مرحله بعد از 15خرداد که خمینی در آن شرکت کرد ابراز کرده و گفتند: (اما در مورد اوضاع مرحله بعد از سرکوبی قیام 15خرداد این‌که کلیه راههای مبارزه مسالمت‌آمیز به بن‌بست رسید و در نتیجه عصر مبارزه مسالمت‌آمیز پایان یافت و برای مقابله با رژیم دیکتاتوری شاه هیچ‌راهی جز راه مبارزه مسلحانه باقی نمانده است، قطعاً در آنموقع نمی‌توان موضوع جنگ مسلحانه را جدای از اوضاع جاری منطقه‌ای و ببن المللی که خلقها را برای التزام به مبارزه مسلحانه برای رسیدن به حقوق غصب شده خود توسط رژیمهای سرکوبگر و مستبد، تشویق ودعوت می‌نمود، طرح کرد. از ابتدای تأسیس سازمان مجاهدین خلق واضح و آشکار بودکه این سازمان مانند بقیه سازمانها و جریانهای سیاسی ایران نبود، بلکه یک شیوه جدیدی بود که در درون خود حامل یک ایده لوژی و نظرگاه سیاسی جدیدی برای مقابله با وضعیت ایران و تغییر آن به سمت بهتر بود. سازمان وقتی یکی از پایه‌های فکری خود را رابطه بین ”راه خدا و راه خلق ”قرار داد، مردم را به‌عنوان معیار وشاخص مهمی در مبارزات خود قرار داد. آنها معتقد بودند که (راه خدا همان راه مستضعفین است) هم‌چنین آنها در اطلاعیه‌های خود که خطاب به مردم منتشر می‌کردند، نام خلق را در کنار نام خدا قرار می‌دادند (بنام خدا و به‌نام خلق قهرمان ایران) و این بمعنی جمع کردن خالق و مخلوق در یک جا می‌باشد،
این افکار به‌مثابه یک تفکر جدیدی برای اذهان و نزدیکتر به قلبها بود، هم‌چنین گفته‌های صریح و واضح و شفافی که از اعماق وجدانهای گروهی مؤمن و ملتزم به آرمان خلق بیان می‌شد، در قلبهای خلق تشنه فجر صادق جدید جای می‌گرفت و بدین خاطر بود که این سازمان یک حضور عملی بی‌نظیری در صحنه سیاسی ایران پیدا کرد، از طرف دیگر جامعه ایران در همان موقع شاهد افول و شکست و از بین رفتن بسیاری از نیروهای سیاسی و احزاب و جریانهای ایرانی بود. مجاهدین خلق علی رغم آن ضربه‌ها و شکستها و لرزشهای شدیدی که از بدو تأسیس تا به الآن با آن مواجه شده - که بعداً مهمترین وخطرناکترین آنها را توضیح خواهیم داد- ولی با اینحال حضور و نقش آن بیشتر و بیشتر گردیده است، به‌خصوص که اصالت فکری ایده‌های نظری و مدرنیسم و سرعت برخورد با حوادث و امور مختلف، نیرویی قوی به آن داده که بقیه نیروها از آن بی‌بهره‌اند. تمرکز ما روی سابقه تاریخی و فکری سازمان مجاهدین خلق ایران ارتباط تنکاتنگی با صحنه ایران در سال ۱۹۶۵سال تأسیس سازمان و تا به امروز دارد. و هر کس فکر کند که سازمان ولو یک روز از مبارزه برای آینده بهتری برای خلق ایران، دست برداشته باشد، اشتباه می‌کند. هر کس هم این اراجیف و نظریات مختلفی که در مورد این سازمان ساخته شده و یا در آینده ترویج می‌شود را درست بداند، بیشتر خطا کرده است، چرا که این اباطیل برای کم کردن نقش آن در جامعه ایران و پایین آوردن ارزش آن می‌باشد، در حالی که رژیم ایران برای همه جهان و در طول دهه‌های گذشته اصرار می‌کند که سازمان مجاهدین هیچ حضور عملی در صحنه ندارد، اما در عین‌حال خودش مجدداً بر حضور و قدرت و نقش سازمان و ”محوری بودن آن ”در کلیه اعتراضها و فعالیتها و خیزشها بر علیه این رژیم، تأکید می‌کند. این وضعیتی است که همه روشنفکران و محافل سیاسی را به فکر وامی دارد که در مورد آن‌چه در جامعه ایران نه تنها از زمان به قدرت رسیدن ملاها، بلکه از زمان رویاروی عملی با رژیم شاه و سقوط آن و پیروزی انقلاب و آن‌چه در روزها و سالهای اول آن رخ داده، با دقت و تأمل فکر کند. این بررسی برای یافتن حقایق و پی بردن به بسیاری از سؤالات و ابهامها کافی خواهد بود، به‌خصوص وقایع عقب‌نشینی از مواضع و بهم ریختگی و دیگر مسائل عجیب و غریبی که در انقلاب 22بهمن۱۹۷۹ ایران بوقوع پیوست را نشان خواهد داد.
بسیاری از اموری که از طرف رژیم در منطقه رخ می‌دهد، سازمان تحلیها و جوابهای مشخص و کافی برای آنها دارد و این تحلیلها در کتابها و نشریات دوره‌ای سازمان منتشر شده است، از جمله آنها هزاران سند و مدرک مهم و خطرناک که نقش تخریبی رژیم ایران و دست داشتن آن در بیش از یک زمینه در امور داخلی بعضی کشورهای منطقه را نشان می‌دهد که بعداً آنها را بیشتر توضیح خواهیم داد.
تمرکز مجدد روی سوابق اختلاف و برخورد و درگیری شدید بین خمینی و اخوندهای وابسته به او از یک طرف و سازمان مجاهدین خلق از طرف دیگر و آن بهای سنگینی که سازمان و رهبرانش با طیب خاطر پرداخت کردند، امروزه با تمام مفاهیم ناپسند خود این حقیقت را برای تمامی جهانیان روشن می‌کند که این سازمان با چه رژیم سرکوبگر و مستبدی مبارزه می‌کرده است و چقدر درد و رنج کشیده و چه فداکاریهای بزرگی کرده است تا این واقعیت را به روشنی تمام برای همه جهان آشکار سازد. به‌ویژه‌این‌که ” انقلابی ”که همواره با آن همسایگانشان را تهدید می‌کردند که آن را به این کشورها صادر خواهند کرد، همین انقلاب اکنون به کابوسی تبدیل شده که آرام و قرار را از آنان سلب کرده است و بیش از پیش نگرانشان می‌کند. اینان چگونه انقلابیونی هستند که از انقلاب وحشت دارند؟ این سؤالی است که طی قرائت همه‌جانبه‌ای در رابطه با صحنه ایران با ابعاد و مراحل مختلفش به آن خواهیم پرداخت.
ادامه دارد.
برگردان از سایت ایلاف- 29بهمن89