آزادیخواهان خاورمیانه حق دارند فکر کنند آمریکا و غرب مقابل انقلابشان ایستاده اند

روزنامه الاتحاد امارات اسفند،مقاله ای داردبه قلم  کیرت فولکر، نماینده سابق آمریکا در ناتو و مدیر فعلی مرکز روابط آتلانتیک شمالی در دانشگاه جونز هاپکینز.
فولکر مینویسد: در یک کار اطلاعاتی، سخترین چالشها، پیش‌بینی تحولات بزرگ است و آسانترین کار این است که در آن‌چه در گذشته صورت گرفته باقی بمانید، اما نیروهایی که پدیده‌ها را شکل می‌دهند و بر آنها حاکم هستند، همیشه ثابت باقی نمی‌مانند.

این واقعیتی است که سازندگان سیاست نسبت به تحولاتی مثل تظاهرات و یا بحرانهای اقتصادی و یا حتی جنگها، نسبت به آن هشیار بوده و منتظر فهم و درک چگونگی سیر تحولات آن هستند و این‌که در نهایت چه کسی امور را رهبری خواهد کرد؟ و چه کسی کارها را به دست خواهد گرفت؟ تا این‌که وارد کمک به طرفی نشوند که بازنده خواهد بود.
این نکته قابل توجه‌ای است که غرب در تمامیت آن، در پیش‌بینی این انقلابها که خاورمیانه را در خود غرق ساخته است، در اشتباه به‌سر می‌برد.
وقتیکه انقلاب اولین بار تونس را فرا گرفت، ناظران فکر می‌کردند که باعث سرنگونی بن علی نخواهد شد، هم‌چنان‌که معتقد بودند حوادث تونس در تغییر رژیم آن، یک وضعیت ویژه‌ای می‌باشد که قابل تعمیم بجاهای دیگری نیست. هم‌چنین ناظران انتظار آن را نداشتند که تظاهرات در مصر باعث سقوط رژیم مبارک گردد، هم‌چنان‌که آنها فکر نمی‌کردند که در لیبی هم‌چنین چیزی اتفاق بیفتد چرا که یک رئیس‌جمهور قوی در آن حکومت می‌کرد که در به‌کارگیری زور شدید و بی‌حساب و کتاب برای سرکوب تظاهرکنندگان، هیچ‌گونه شک و تردیدی به خود راه نمی‌دهد.
بنابراین ما غربی‌ها در تحلیل اوضاع در تمامی موارد، اشتباه فاحشی را مرتکب شدیم و ما نسبت به اوضاع و احوال عقب مانده و کند بودیم و در حمایت از تغییر و در واکنش عملی نیز کند بودیم.
پس به همین خاطر کسانیکه آماده فدای جان خود برای آزادی کشورهایشان در خاورمیانه هستند، حق خواهند داشت که فکر کنند که ایالات متحده و غرب (در کلیت آن) در خلال انقلابشان در مقابل آنها ایستاده بودند.
اما چرا ما در فهم این حوادث اشتباه کردیم؟ این چند دلیل داشت:
یکم: اعتقاد به این‌که نهایتاً نظام استبدادی است که رهبری خواهد کرد.
دوم: ترس (بخصوص اروپا) از وضعیت مهاجرت عمومی، و سرازیر شدن امواج انسانی به قاره اروپا.
سوم: ترس از ربودن انقلاب توسط بنیادگراهای اسلامی و برپایی حکومتی بدتر از حکومت حاکم.
چهارم: ترس و نگرانی از عدم التزام حکومتهای جدید (به‌طور خاص مصر) به معاهدات و قراردادهای امضاء شده با اسرائیل.
پنجم: تفکر اشتباهی که گویا اعراب برای ایجاد دمکراسی آمادگی ندارند.
ششم: و مهمترین چیز این‌که غرب درک نمی‌کند که سوخت این انقلاب ارزشهای انسانی و افکار نو بوده است. و برای سالها بود که رهبران مستبد به ما می‌گفتند که تنها آلترناتیو برای حکومت آنها اسلامگرایان متعصب می‌باشند.
این حاکمان از درگیری بین کشورهای عربی و اسراییل به‌عنوان پرده‌ای جهت پوشاندن اشکالات حکومتشان استفاده می‌کردند، هم‌چنان‌که مانع ورود به منابع اطلاعاتی و رسیدن به رسانه‌های جمعی می‌شدند.
در نتیجه تمامی اینها باعث شد که ما در غرب کوتاه بیاییم و صرف‌نظر از تمامی اصول و ارزشهایمان، ما در توهمی به‌سر می‌بردیم که گویا تغییر دموکراتیک امری محال و غیرممکن است…
بایستی ما درک کنیم که خواسته‌ها برای تغییر در منطقه، به این زودی فروکش نخواهد کرد و بعد از تاخیر زیادی که ما داشته‌ایم، بایستی که برخورد و تعامل مثبتی با آن داشته باشیم، تا آنجائیکه می‌توان گفت این تنظیم رابطه با اصول و مبانی و ارزشهای مستحکم ما نیز انطباق دارد.
به‌رغم سختی پیش‌بینی در انقلابات مشابه، ما باید درک کنیم اوضاع به گذشته برنخواهد گشت، و یک تحول بزرگی در منطقه روی داده است، و در صورتی‌که ما در مقابل این تغییرات مقاومت کنیم بجای این‌که از آنها حمایت کنیم، تمامی‌نگرانیها در برابر ثبات، امنیت منطقه‌ای، و بنیادگرایی اسلامی و… ممکن است که عملاً جامه عمل به خود بپوشاند.
ما باید درک کنیم که فرصتها برای پیروزی و موفقیت ما در مقابل چالشهایی که ثبات، صلح منطقه‌ای، و امنیت جهان را تهدید می‌کند، در یک خاورمیانه دموکراتیک بیشتر خواهد بود، هم‌چنان‌که بایستی درک کنیم که پیامدهایی که این تغییرات خواهد داشت نسبت به عواقب جنگهای فعلی که در افغانستان و عراق وارد آن شده‌ایم به‌صورت تدریجی کاهش خواهد یافت.