لوموند - تونس، مصر: وقتی باد شرق گستاخی غرب را جارو می کند

ترجمه:منوچهر هزارخانی  
قیامهای مردم عرب یک الگو برای رهایی اند
نویسنده:آلن بادیو، لوموند 19فوریه 2011
باد شرق بر باد غرب غلبه کرده است. تا کی در این غرب بیکاره و رو به افول، جامعة بین المللی کسانی که هنوز خیال می کنند ارباب جهانند، می خواهند به تمام دنیا درس رفتار درست و مدیریت صحیح بدهند؟ آیا مضحک نیست که چند روشنفکر گوش به فرمان، سربازان ورشکستة پارلمانتاریسم سرمایه سالاری، که نقش بهشت آفت زده را برای ما بازی می کند، بخواهند از وجود خودشان برای خلقهای ارجمند تونس و مصر مایه بگذارند تا به این مردم وحشی الفبای «دموکراسی» را بیاموزند؟ راستی که سخت جانی گستاخی استعماری چه دردناک است! آیا روشن نیست که این ما هستیم که باید از قیامهای مردمی کنونی درس بگیریم؟
آری، ما باید شاگردان این جنبشها باشیم، نه استادانی ابله برای آنها. چون آنها، با نبوغ ویژه یی که در نوآوریهایشان نهفته است، فصولی چند از سیاست را احیا کرده اند که مدتهاست به گوش ما خوانده می شود که دیگر اعتباری ندارند. به ویژه این اصل را که «مارا» مدام گوشزد می کرد: در زمینة آزادی، برابری، رهایی، ما همه چیز را مدیون قیام مردمی هستیم.
شورش بر حق است. هم چنان که دولتهای ما و آنهایی که سنگشان را به سینه می زنند، مدیریت را بیشتر از سیاست می پسندند، به همان نحو مطالبه را هم به شورش، و گذار منظّم را به هر نوع گسست ترجیح می دهند. آن چه مردم مصر و تونس به ما یادآوری می کنند آن است که تنها اقدامی که می تواند درحد غصب فضاحت بار قدرت دولتی ـ که احساسی همگانی است ـ باشد، قیام عمومی است. و در چنین حالتی، تنها شعاری که می تواند اجزای گوناگون توده را متّحد کند، این است: «تو که آن جا نشسته ای، برو گم شو». امّا این که قیامی علیه قدرت دولت بتواند به پیروزی کامل برسد، حاوی درسی است که اعتبار جهانی دارد. این پیروزی همواره نشانة افقی است که هر اقدام جمعی خارج از حیطة قانون، در آن جای می گیرد؛ افقی که مارکس آن را «زوال دولت» نام داده است.
یعنی که خلقها در اتّحادی داوطلبانه برای اعمال قدرت خلّاقه یی که در خود دارند، می توانند روزی از شرّ قهر شوم دولتی خلاص شوند. درست به همین خاطر و برای این ایدة نهایی است که در تمام جهان، وقتی شورشی یک قدرت مستقر را سرنگون می کند، شور و شوقی بی پایان برمی انگیزد.
یک جرقّه می تواند آتشی در دشت ایجاد کند. همه چیز با مرگ مرد بیکاری که از روی استیصال خود را به آتش کشید شروع شد. این حرکت طی چند روز، چند هفته، به میلیونها انسان گسترش یافت. این گسترش افسانه یی از کجا می آید؟ آیا شیوع اپیدمی آزادیخواهی است؟ نه، این حادثه، به وجودآمدن ناگهانی نه یک واقعیت تازه بلکه هزاران امکان و فرصت است.
هیچ یک از آن ها تکرار آن چه قبلاً روی داده نیست. به همین دلیل منتهای کورذهنی است که گفته شود «این جنبش در طلب دموکراسی است» (به طور ضمنی یعنی همان که ما در غرب از آن برخورداریم) یا «این جنبش خواهان بهبود اجتماعی است» (به طور ضمنی یعنی رفاه نسبی خرده بورژوای جامعة ما). قیام مردمی که از حادثه یی ناچیز شروع می شود و در همه جا طنین می افکند، برای همة جهان امکاناتی ناشناخته خلق می کند. در مصر واژة «دموکراسی» عملاً بیان نشد. در آن جا صحبت از مصر نوین است. از خلق واقعی مصر، از مجلس مؤسّسان، از تغییر مطلق زندگی، از امکانات شگفت انگیز و بی سابقه. صحبت از دشت جدیدی است که به جای دشتی خواهد آمد که جرقّة به وجودآورندة آتش از آن برخاست. این دشت آینده، در فاصلة بین اعلام دگرگون شدن توازن قوا و اعلام به عهده گرفتن وظایف نوین قراردارد.
خلق، تنها خلق آفرینندة تاریخ جهانی است. بسیار جای شگفتی است که در غرب ما، حکومتها و رسانه ها، شورشیان میدان قاهره را خلق مصر تلقّی کنند. چطور ممکن است؟ خلق، تنها خلق معقول و قانونی برای آنها، مگر معمولاً به اکثریت در یک نظرخواهی یا در یک انتخابات خلاصه نمی شود؟ پس چطور ممکن است که ناگهان صدها شورشی معرّف یک خلق 80میلیون نفری شوند؟ این درسی است که فراموشش نباید کرد و ما فراموشش نمی کنیم.
وقتی عزم، پافشاری و شهامت از آستانه یی فراتر رفت، خلق درواقع می تواند وجود خود را در یک میدان، در یک خیابان، در چند کارخانه، در یک دانشگاه و... متمرکز کند. چون تمامی جهان شاهد این شهامت و به ویژه خلّاقیتهای حیرت انگیز همراه آن خواهد بود. این خلّاقیتها خود دلیلی است بر این که خلق این جاست.
در جریان یک حادثه، خلق از کسانی تشکیل می شود که می توانند مسائلی را که آن حادثه برایشان پیش آورده است، حل کنند. مثلاً درمورد اشغال یک میدان، غذا، خواب، نگهبانی، شعارها، نمازخواندن ها، درگیریهای تدافعی، به طوری که مکانی که همه چیز در آن جریان می یابد، مکانی که به صورت نماد درآمده است، در دست خلق باقی بماند، به هر قیمت. این مسائل در مقیاس صدها هزار نفری که از همه جا آمده اند، حل نشدنی به نظر می رسند، به خصوص که دولت هم از این محل ناپدید شده است. حل مسائل لاینحل بدون کمک دولت. سرنوشت یک حادثه همین است و همین است که باعث می شود خلق ناگهانی و برای مدتی نامعین در محلی به وجود آید که تصمیم به جمع شدن در آن گرفته است.
بدون حرکت کمونیستی، کمونیسم وجود ندارد. قیام مردمی که از آن حرف می زنیم، آشکارا نه حزب دارد، نه سازماندهی دارای هژمونی و نه رهبران شناخته شده. همیشه این فرصت وجود خواهد داشت که معلوم شود چنین مشخصاتی یک نقطة ضعف اند یا یک نقطة قوّت. به هرحال چنین است که این قیام، به شکلی کاملاً ناب، بی شک ناب ترین شکل از کمون پاریس به بعد، دارای تمامی مشخصات چیزی است که باید آن را کمونیسم در حرکت نامید. کمونیسم در این جا آفریدنً مشترک سرنوشت جمعی معنی می دهد.
هزاران امکان تازه در مورد این تضادها، در هر لحظه ظاهر می شوند که دولت ـ هر دولتی ـ آنها را نمی بیند. مشاهده می شود که ردیفی از مسیحیان درحال ایستاده، از مسلمانانی مراقبت می کنند که به رکوع رفته اند. هم چنین فروشندگانی را می بینیم که به بیکاران و فقیران غذا می دهند. شاهد آنیم که هرکس با افراد ناشناسی که در اطرافش هستند، گفتگو می کند. هزاران شعار نوشته یی می بینیم که از طریق آنها زندگی هرکس، بی هیچ گسست به تاریخ بزرگ همگانی می پیوندد. مجموعة این موقعیتها کمونیسم در حرکت را تشکیل می دهند. افتخار به خلقهای تونس و مصر که یگانه وظیفه سیاسی حقیقی ما را به یادمان آوردند: در برابر دولت، وفاداری سازمانیافته به کمونیسم در حرکت.
ما خواهان جنگ نیستیم ، ولی از آن ترسی هم نداریم. در همه جا صحبت از آرامش مسالمت جویانة تظاهرات غول آساست. و این آرامش را با آرمان دموکراسی انتخابی مورد نظر جنبش در ارتباط دانسته اند. با این همه باید تصدیق کرد که در این میان صدها نفر هم کشته شده اند و باز هر روز کشته می شوند. در بسیاری از موارد این کشته ها، مبارزان و شهیدان ابتکار و بعد حفاظت از خود جنبش بوده اند. و در این میان چه کسی جز جوانان متعلق به محروم ترین لایه های مردم از هستی خود مایه گذاشته است؟ باید طبقات متوسطی که خانم آلیوماری گفته است نتیجة دموکراتیک مرحلة کنونی به آنها و فقط به آنها بستگی دارد، به یاد بیاورند که در لحظه تعیین کننده، ادامة قیام تنها به برکت تعهّد بی حدّ و مرز صفوف محرومان میسّر شد. قهر تدافعی اجتناب ناپذیر است.
آیا می توان به طور جدی تصور کرد که هدف اساسی این ابتکارات و این فداکاریهای بی شمار فقط این بوده که مردم مخیّر به انتخاب بین سلیمان و البرادعی شوند، هم چنان که در کشور ما حقیرانه به انتخاب بین سارکوزی و اشتروس کان تن می دهند؟ آیا تنها درس این مرحله از جنبش فقط همین است؟
نه، هزار بار نه! البته فقط دولتهای کشورهای عرب نیستند که ضدمردمی و، در عمق چه با انتخابات چه بی انتخابات، نامشروع اند. قیامهای تونس و مصر، هر سرنوشتی پیداکنند، یک معنای عام و جهانی دارند: آنها حامل امکانات نوینی با ارزش بین المللی هستند.