حمایت از مردم (کشورهای خاورمیانه) نه تنها با ارزش های دمکراتیک آمریکائی مطابقت دارد بلکه برای کند ساختن چاقوی نفوذی ایران نیز یک استراتژی خوب است.
واشنگتن پست 14 اسفند، زیر عنوان "ایران ممکن است برنده بزرگ شورش های خاورمیانه نباشد" می نویسد شورش های بی سابقه در گوشه و کنار خاورمیانه این سئوال واضح را پیش می آورد که آیا ایران ازیک نظم جدید استراتژیک به نفع خود بهره برداری خواهد کرد؟ مطمئنا از یک دیدگاه بنظر می رسد که چنین می شود. ایران در لبنان، غزه و سوریه متحدان خود را دارد. حسنی مبارک و زین العابدین بن علی دو متحد دیرین و عمده آمریکا در مصر و تونس از صحنه خارج شده اند، و ناآرامی در بحرین - مقرّ ناوگان پنجم دریائی آمریکا در خلیج فارس - رو به افزایش است. اما ارزیابی های حاکی از برنده شدن ایران نیز زودرس و بی موقع بنظرمی رسد. به عبارت دیگر ناآرامی های جاری ممکن است تا آن حد هم که بعضی ها می گویند موضع آمریکا را در مقابل ایران تضعیف نکند، و بعکس آشفتگی و التهاب در خاورمیانه ممکن است بیشتربه عاملی برای نگرانی ایران مبدل شود.
به عنوان مثال به آنچه که در مصر رخ داده است نگاه کنید. در حالیکه مبارک مسلما به ایران به عنوان عاملی خطرناک و تهدید کننده نگاه می کرد، نقش مصر در مقابله با ایران در کمک به محاصره غزه یعنی سیاستی شکست خورده محدود می شد که مسلما نتوانسته است از نفوذ ایران در غزه جلوگیری کند. نفوذ منطقه ای مصر، با توجه به درگیری رژیم مبارک با مسائل و مشکلات داخلی از سالها پیش رو به کاهش گذاشته بود، و در مقابل دولت های کوچکتر عرب نظیر قطر در دیپلماسی منطقه نقشی فعال ترایفا می کردند.
حتی دوستان آمریکا در خلیج فارس نیز سالهاست که از دیدگاه هائی متفاوت به ایران نگاه می کنند. کشورهای دارای جمعیتی قابل توجه از شیعیان، (عربستان سعودی و بحرین) علیه ایران موضعی سخت تر از قطر و یا عمان اتخاذ کرده اند. در واقع آمریکا هیچگاه یک ائتلاف متحد ضد ایران نداشته است که اکنون آن را از دست بدهد. حتی قبل ازگسترش اخیر دامنه ناآرامی ها، رهبران عرب بیشتر با محدودیت هائی از نظر افکار عمومی روبرو بودند که همواره نشان می داد اکثریتی از مردم بیشتر متمایل به طرفداری از ایران و مواضع ضد غربی و ضد اسرائیلی آن هستند، تا آمریکا.
اکنون ایران متعصب و ضد آمریکائی و مطلوب درافکارعمومی اعراب هنگامی که استدلال می کند قیام مردم مصربا انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ در ایران شباهت دارد، استدلالش نزد مردمی که سرنوشت خود را به دست خود گرفته اند بی ارزش می شود. آنها خود را نیازمند به راهنمائی و تشویق ایران نمی بینند. آنها برای مبارزه با رژیم های فاسد راه و روش خود را دارند و این راه و روش را بیشتر به گونه ای عاری از خشونت و بدون کمک ایران به اجرا گذاشته اند.
گرچه آینده کماکان با موارد مبهم بسیاری روبروست - بخصوص در جریان روند انتقالی دمکراتیکی که احتمالا طولانی نیز خواهد بود - چشم انداز ناشی از اوضاع جدید در خاورمیانه گویای تقویت نیروهای معتدل و میانه رو است، نه تضعیف آنها.
بعلاوه شورش ها در جهان عرب به جنبش اپوزیسیون ایران که بی حرکت مانده بود جان و حرکتی تازه می بخشد. پس از ناآرامی های ناشی از انتخابات سال ۲۰۰۹ ریاست جمهوری ایران، تندروها با توسل به زوری بیرحمانه به تقویت مواضع خود در داخل رژیم و حفظ قدرت مشغول شدند. اما رژیم اکنون با فشارهائی داخلی روبروست که بسیاری حتی تا چند هفته پیش تصورآن را هم غیرممکن می دانستند.
آمریکا در اوضاع و احوال کنونی برای پشتیبانی از اپوزیسیون ایران با محدودیت های کمتری روبروست . پس از شکست مذاکرات ژنو در مورد برنامه اتمی تهران، که درست مصادف با شروع گسترش شورش در جهان عرب بود، و بسیاری به علاقمندی کادر رهبری ایران در رسیدن به یک توافق شک داشتند، بنظر می رسد دولت اوباما برای حمایتی علنی تر از اپوزیسیون ایران با محدودیت های کمتری روبروست.
رهبران جدید ومردم ناآرام در جهان عرب، با توجه به تجربیاتی که اخیرا کسب کرده اند، ممکن است اقدام رژیم ایران در سرکوبی مردم خود را عملی نفرت انگیزتلقی کنند. در حقیقت اکنون شکل بخشیدن به یک ائتلاف واقعی ضد ایران در جهان عرب، برپایه حمایت از نیروهائی که برای اصلاحات، حقوق بشر و آزادی می جنگند، به مراتب آسان تر از تشکیل ائتلافی است که توافق های نظامی با رهبران فاقد حقانیت رهبری متکی باشد.
طی دهه گذشته و بخصوص پس از اخراج صدام حسین از جرگه دشمنان ایران، نفوذ منطقه ای ایران بیشتر، و همزمان، نفوذ آمریکا کمتر شده است. ایران سعی خواهد کرد برای پیشبرد این روند، از وقایع استفاده کند. آمریکا نیز می تواند از تغییرات اخیر برای پیشبرد موج اصلاحات در میان جوانان در منطقه خاورمیانه استفاده کند.
حمایت از مردم نه تنها با ارزش های دمکراتیک آمریکائی مطابقت دارد بلکه برای کند ساختن چاقوی نفوذی ایران نیز یک استراتژی خوب است.