چرا غرب در قبال سوریه اینقدر کند است؟

واشنگتن پست 19 اردیبهشت- به قلم جکسون دیل: دولت اوباما و اکثر متحدین اروپایی آن همواره در جانبداری از انقلابهای اعراب کند بوده‌اند. ولی این سستی در هیچ‌کجا آشکارتر، مخربتر و غیرقابل دفاعتر از سوریه نبوده است…

اولین اعتراض در 15مارس در مقابل مسجد امیه در دمشق با شعار ”خدا، آزادی، سوریه“ صورت گرفت. ناآرامی به‌زودی به شهر جنوبی درعا گسترش یافت و از آن پس هر جمعه بزرگتر شده است. صدها هزار نفر در چندین شهر و شهرک در سراسر کشور به خیابانها ریخته‌اند.
پاسخ رژیم، از همان ابتدا، خشونتی مشابه خشونت معمر قذافی در لیبی بوده است… از آن پس، تیراندازیهای انبوه به سمت تظاهر کنندگان مسالمت‌آمیز هر چند روز یکبار صورت گرفته است. نزدیک به 10000 (ده‌هزار) نفر بازداشت شده‌اند که چند صد تن در میان آنها مفقود می‌باشند.
پاسخ غرب: چهار روز پس از اولین تیراندازی به سمت مردم، هیلاری کلینتون دیکتاتور سوریه بشار اسد را ”یک اصلاح طلب“ نامید.
اولین تحریمهای ضعیف آمریکا در 29آوریل - - 45روز پس از اولین فراخوان به آزادی - - صورت گرفتند. روز جمعه، در حالی که نیروها مسلسلهای سنگین و توپخانه را به سمت معترضین روانه کردند، اروپا سرانجام [از آمریکا] پیروی نمود. یک بیانیه کاخ سفید به اقدامات بیشتر تهدید نمود ولی گفت، این اقدامات به اعمال رژیم بستگی خواهند داشت - - انگار هنوز به قدر کافی انجام نداده است.
شاید موضوع قابل توجهتر این باشد که رئیس‌جمهور اوباما هنوز آن چه در مورد قذافی و حسنی مبارک مصر گفت را در مورد اسد نگفته است - - این‌که او باید برود.
آیا سوریه از لیبی اهمیت کمتری دارد؟ دقیقاً خلاف آن است : کارشناسان منطقه‌ای اتفاق‌نظر دارند که دمشق برای خاورمیانه عرب یک نقطه حیاتی است. اگر رژیم اسد فروبپاشد، ایران نزدیکترین متحد خود و پل خود به سوی حزب‌الله در لبنان و حماس در غزه را از دست خواهد داد. سایه امپراتوری ایران می‌توان فروبپاشد؛ دیکتاتوری تهران می‌تواند در مخاطره مرگباری قرار بگیرد.
هیچ کس در سوریه خواستار یک مداخله نظامی از نوع لیبی نشده و هر کار دیگری هم که آمریکا و اروپا بتوانند انجام بدهند، حتی به‌طور هماهنگ، احتمالاً قاطع نخواهد بود. ولی چرا اینقدر کم و اینقدر کند عمل می‌کنند؟
حدس من این است که سیاست آمریکا در سوریه، توسط برخی عوامل مشابهی که پاسخگویی آمریکا به تمامی قیامهای اعراب را کند کرده، فلج شده است.
اول از همه، یک عدم تمایل برای کنار گذاشتن تصورات متعارف در مورد سیاستهای اعراب و بی‌ایمانی به احتمال تغییر انقلابی وجود دارد. در مورد آن چه ممکن است پس از فروپاشی دیکتاتوری رخ بدهد اضطراب و نگرانی وجود دارد.
و برای قرار گرفتن در مقابل متحدین منطقه‌ای، که خودشان روی وضعیت کنونی سرمایه‌گذاری کرده‌اند، عدم تمایل وجود دارد…
سیاست ”تعامل“ دولت اوباما در قبال سوریه برمبنای کسب نتایج در کشورهای دیگر بود: صلح در اسرائیل، ثبات در لبنان و انزوای ایران. یک دلیل کند بودن دست کشیدن از اسد این است که به‌معنای کنار گذاشتن طرز فکری است که اسد را قادر به انجام این پیشرفتها تلقی می‌کند.
حمام خون چند هفته گذشته، تخیل ”اسد اصلاح طلب“ را اساساً از میان برداشته است. ولی‌ترس از آن‌چه ممکن است پس از او اتفاق بیافتد هم‌چنان باقی است…
در پایان، همسایگانی هستند که اوباما به نظر اتشان توجه خواهد کرد - - عربستان سعودی، ترکیه و اسرائیل. ولی دستکم در خصوص دو کشور اخیر، در چند هفته گذشته تغییراتی وجود داشته است. این فهم دارد روشن می‌شود که ممکن است اسد باقی نماند - - و اگر هم بماند، رژیم آن به‌نحو خطرناکی ضعیف خواهد بود.
اسامه مناجد سخنگوی فعال موسسه ملی برای تغییر، ائتلافی از فعالین اینترنتی سوریه در خارج کشور گفت، ”من امیدوارم واشنگتن آن چه حتی اسرائیلیها هم متوجه آن شدند را فهم کند، این‌که او دارد می‌رود. بنابر این، در این نقطه برای آینده بهتر است که دستکم علائمی از جانبداری از مردم سوریه نشان بدهد. حدس ما این است که واشنگتن 24ساعت قبل از پایان، سرانجام تغییر طرف خواهد داد. “ …