به زبان ساده وهمه فهم ، ازیک فرد گرفته تا یک جمع مثل حزب وسازمان وتشکل های سیاسی وصنفی وظیفه و مسئولیت ملی و اجتماعی وبشریشان تابع این امرمسلم است که دریک جامعه دموکرات وآزاد زیست می کنند یا در زیر سایه مخوف ، تعقیب وسرکوب کننده استبدادی . درجامعه دموکرات ، مبارزه با نابسامانی ها ، کمبودها وتبعیضات و احقاق حقوق دریک شکل ومسیر مسالمت آمیز هشداردهنده به پیش می رود . اما دراستبداد هم اینگونه مبارزه ممکن است ؟ درحالیکه مستبدان حاکم طی سال ها تجربه به وضوح نشان داده اند که تحمل هیچ مخالف و منتقد و افشاگر جدی ندارند ، تا آنجا که حاضرند حتا یکدیگر را بدرند ، از صحنه خارج یا موش وسوسک کنند اما تیرک نظام استبدادی کمترین ترک و شکاف برندارد . مشکل اساسی برای مبارزان واقعی وراستین با هدف سرنگونی چنین استبدادی دراین است که پشت سرو رویاروی خود کوهباری از فرهنگ ، اخلاق و تأثیرات مهلک و ترمزدهنده برآمده از دوره های پیوسته و مداوم استبدادی دارند . این امر به ویژه درمورد کشورمان ایران وامثالهم کاملاً محسوس ودرخور مطالعه و بررسی وبازبینی عینی وبالینی ست . این نیست که استبدادی با سرکوب و اختناق و زندان و شکنجه و تهدید می آید و می رود . استبداد درطول حیات حاکمیت خود ، فرهنگ واخلاق و پندارهای خود را هم به شیوه یی نرم و قابل تحمل و حتا هضم و جذب به جامعه تحمیل و تلقین و تبلیغ می کند . معمولاً اینکار به اتکای آن بخش از سوابق تاریخی صورت می گیرد که می تواند آبشخور شناسنامه دار وفریبنده یی داشته باشد .
رژیم اوباش فاشیستی ملا- پاسدار حاکم برایران که لبّاده دین بردوش دارد وکبّاده « غیرت » آن به چپ وراست می کشاند ، نمونه قابل لمس وفهمی ست برای انواع تکایای مستبدان تاریخ بشری وازجمله ومشخصاً ایران خودمان . نسل های تهیدست و بی پناه که زیرسیطره سنگین مستبدان سر کرده اند ، خود بی آنکه بخواهند یا بفهمند ؛ لااقل بخشی ازاخلاق و فرهنگ استبداد را درخود وبا خود حمل کرده و ناآگاهانه درمناسبات اجتماعی وسیاسی می پراکنند آنهم درحالیکه می پندارند که ضد دیکتاتوری هم هستند . این عارضه واپیدمی پنهان یا آشکارفقط دامنگیرعوام نیست که اتفاقاً روشنفکر استعداد مبتلا شدن بدین بیماری زیاد دارد. وقتی می گوییم روشنفکر البته به معنی عموم روشنفکران نمی باشد. روشنفکران متعهد حسابشان جداست . آنان خود را واکسینه می کنند ولی بخش قابل ملاحظه یی هم دریک پروسه فرصت طلبانه به یکی به میخ ویکی به تخته زدن عادت می کنند . اگر نه از حیث طبقاتی ونه فطری ووجودی انقلابی نباشند وحتا از یک مبارزه سیاسی جدی وبرانگیزاننده توده ها هم در ترس وشک باشند ، طبیعی ست که انقلابیون ومبارزان جدی فعال را برنتابند ودرعین حال به خود عنوان « فعالان سیاسی – اجتماعی هم بدهند . این است که به صرف تحصیلات وسوابق نمی توان درجامعه استبداد زده ، درمصاف نیازمند مبارزاتی ؛ به کسی نمره قبولی داد مگرآنکه اورا درکوره آزمون گذاشت وعیارش را سنجید . ما که روشنفکر نیستیم اما اینقدر می فهمیم که یک روشنفکر واقعی ونه مدعی تحت هیچ عنوان و استدلالی نمی تواند با مجموعه یک نظام دیکتاتوری که عدم قابلیت خود را برای کمترین استحاله وگشایش نشان داده است حتا درزاویه تنگ یک سلول ویاخته هم ، هم رأی و همصدا وهم نظر شود . اگر بشود یک جایش لت می زند ولنگ است .
مقادیری آثارفرهنگ گستری مستبدان دراوست وخود نمی داند . تاریخ درمجموع همچون مصاف دو نیروی کاملاً متضاد ودر ذات و وجود متفاوت همچون نبرد اهورا با اهریمن است . اگر اکثریت با اهوراییان بود کار آسان وپیروزی قابل پیش بینی و در دسترس . اهورایی بودن یعنی به فضیلت و مقام ایثارگر آدمیت رسیدن . آهورایی بودن یعنی نورو نیکی برای جهان خواستن ، مستلزم لباس رزم و عزم پوشیدن واز سختی های راه نهراسیدن وبا هوشیاری مراقب حیله ها وترفندها ونقش و وانقش های اهریمن و اهریمنان بودن . این نبرد هیچگاه ساده و عاری از خطر نبوده ونیست . آنها که جدا ازصف اهورایی ، می نشینند تا مگر از سپاه اهریمن نیمچه اهورایی بیرون زند تا برایش هورا بکشند ، کف بزنند ، کف بردهان بیاورند و فریاد کنند : « یافتیم ، یافتیم » ! خواه ناخواه دریک محاسبه سرانگشتی تاریخی ازتیرآوران وهیزم بیاوران جهنم اهریمنی هستند ، چه باور کنند و چه نکنند . نگارنده نه افتخار مجاهد خلق بودن را دارد ونه عضویت در شورای ملی مقاومت . اگر با تمامی عشق و علاقه با مقاومت ایران هستم ودراین رهگذر سرم را هم بالا می گیرم به افتخار ، بدین خاطراست که از مدعیان بخاری که پوست کلفت ملایان حاکم را قلقلک دهد ونه اینکه بسوزاند ؛ ازاین حضرات ندیده ام و انتظاری هم ندارم جز آنچه تا کنون کرده و می کنند و عین خیالشان هم نیست . بخشی ازاین مدعیان نام خود را « فعالان سیاسی – اجتماعی » گذاشته اند . ازبار معنی عاطفی « فعال » درحوزه مبارزاتی می گذریم . من تنبل هم ممکن است پیش تنبل تراز خودم یک پا فعال باشم . سیاسی که آمد کلی سئوال ایجاد می کند زیرا « سیاسی » کلی ست و گنگ و مجهول . نکته اساسی اینجاست که بایک رژیم به تمام معنا سرکوبگر وتهدید وتحدید کننده ابتدایی ترین حق وحقوق فردی یک غیرسیاسی که فقط می خواهد مویش را فلان طور آرایش کند ویا فلان فرم لباس بپوشد یا بی مزاحم وسرخر وسرشر درپارک یا باغ و گلگشتی تفریح کند ؛ چگونه می توان با مسالمت و مدنیت مورد نظر آقایان ، برخورد بنیادی وتغییردهنده کرد ؟ حضرات چون بدینگونه پرسش ها که لیست بلندی هست ، پاسخی ندارند وقت و بی وقت یقه کسانی را می گیرند که از روز اول این جنس شیطانی – سادیستی را به درستی شناختند وتا به امروز با پرداخت سنگین ترین بهای ممکن ، دربرابرش زانو شل نکرده اند .
گاه به کله ام می زند که نکند اینها ضد رژیم نیستند بلکه هووی حسود و بخیل و تنگ نظری هستند که حاضرند رژیم صد سال دیگر بماند و هووی ترگل ورگل و زبرو زرنگ به کام نرسد . حالا این هوو چه می خواهد و کامیابی اش درچه هست ، مهم نیست . هووی زرنگ ، هووست . جان برکفانی که لذت یک روز زندگی خوش وراحت را به خاطر خلقشان ، به خاطر نجات ملل منطقه و نجات جهان از یک تهدید جدی درراه ؛ برخود حرام کرده اند و آنگاه کامشان شیرین خواهد شد که ملت طعم شیرین آزادی را بچشد ، مورد نیش و کنایه این جماعت هم واقع می شود . به صراحت بگویم : از امثال اکبرگنجی کسی جز لجن پراکنی و سمپاشی چه در زرورق باشد وچه درجام میز وزارت اطلاعات رژیم انتظاری ندارد . وقتی در دانشگاه اوین دوره کارآموزی بازجویی و شکنجه گری می دید میان همگنانش به « اکبر پونزی » معروف بود . هر دختر یا زن مجاهد یا مبارز پیش او می آوردند ، در ابتدا پونزی به پیشانی آنان می کوبید . حالا برود بالا ، بیاید پایین ، روزی ده بار حمام به حمام کند جنسش عوض نخواهد شد . اما امثال آن فعالان ! مدعی باید یکباردیگر اطلاعیه خود را در رابطه با جنایت مالکی – خامنه یی دراشرف بخوانند و زیر سطوری که به کام و طبع رژیم خوش می آید ، خط قرمز بکشند . آخر یکی نیست به امثال این حضرات دودوزه باز بگوید که مردم ایران و جهان با رژیمی روبرو هستند که چیزی را پنهان نمی کند . سخنگوی وزارت خارجه اش می آید پشت میکرفن و در ملاء جهانی تعیین تکلیف نه فقط برای مالکی دست نشانده بلکه برای آمریکا و دولت های اتحادیه اروپا هم می کند . مبادا مجاهدین اشرفی را درسرزمین های خود پناه دهید ! درکجا این رژیم اعمال سرکوبگرانه خود را زیر عباو قبا پنهان کرده ؟ . حمله هشتم آوریل به قهرمانشهر اشرف وجدان انسان های آگاه جهان را به لرزه درآورد . حالا شما از پی آنهمه حمایت ها و همدردی ها و محکوم کردن های آن جنایت ، اطلاعیه سرقلم رفته اید که ماهم محکوم می کنیم اما محکوم تراز مهاجمان ، رهبران مورد هجوم قرارگرفتگانند . مطمئن باشید که وزیر اطلاعات رژیم بعد از مطالعه ، بی اختیار گفته است « دمتان گرم » . مرا به خیرتو امیدی نیست ، شر مرسان ، دقیقاً درمورد شما زحمتکشان سیاسی و اجتماعی !! که مثل و مانند هم ندارید صادق و درخور است . مجاهدین خلق ، کوه کنانند . شما بازیکنان دامنه بیش نیستید . با خود اخلاق ومنش و طینت استبدادی دارید و خود نمی فهمید .
اگر می فهمیدید و کارجدی ازتان برنمی آمد لااقل با سعه صدر و علو طبع ، نخ و سوزن بدست لحاف دوز رژیم در خارج کشور نمی شدید . تحلیل و تفسیر درست محتوای تاریخی این زمان بعهده نسل های آینده و پژوهشگران بی حب و بغض آنان است . می بینید که امروزه عده یی پژوهشگر سیاسی – اجتماعی در پی یافتن علل توقف ها و عقب ماندگی ها و تداوم غیرعادی حکومت های استبدادی قرون گذشته اند که مثلاً چرا بابک خرمدین ویاران رزمنده اش بیست سال جانانه و جان برکف جلو دستگاه خلافت حاکم می ایستند و سرانجام بدست یک ایرانی که سردار خلیفه است اسیر ودر محضر او مُثله می شود ؟ آقایان سراز برف انبار بیرون بیاورید و کمی خوش خیالی و تشکراز خود را کنار بگذارید . فردایان همین سئوال را درمورد مسعود و مریم و اشرف و مجاهدین خلق و نظام استحاله ناپذیر ملا- پاسدار وامثال شمایان خواهند کرد . آن روز شما از اهوراییان نخواهید بود بل از مقصران و آتش بیار معرکه اهریمنان خواهید بود .