مارگارت تاچر در جنگ فالکلند، هنگامی که با وجود مخالفت شدید از جانب کابینه و حتی متحدین نزدیک در واشنگتن، اصرار وی مبنی بر اینکه متجاوزین آرژانتینی باید شکست بخورند نیروی محرک آزادی این سرزمین بود، شجاعت مشابهی را به نمایش گذاشت.
پس چه اتفاقی افتاد؟ چرا اینطور است که هرگاه ما خودمان را درگیر جنگی میکنیم، خواه در عراق، افغانستان یا لیبی، تقریباً اجتنابناپذیر به نظر میرسد که نتیجه مطابق انتظارات در شروع مأموریت نخواهد بود؟ اینطور نیست که با کاهش سریع مردان و زنان جوان داوطلب برای خدمت در نیروهای مسلحمان مواجه هستیم…
ایامی که خودمان میتوانستیم کار را بهدست خودمان به اتمام برسانیم مدتها قبل سپری شدهاند. یکی از افسران ارشد ارتش ما در شروع بحران لیبی به من گفت، یک گردان خوب تانک میتواند ظرف 24ساعت از دست قذافی و اطرافیان وی خلاص شود. ولی بهدنبال تجارب تلخ در عراق و افغانستان، حتی با فرض وجود یک گردان تانک اضافی، هیچ تمایل سیاسی برای چنین اقدامی وجود ندارد…
ولی با توجه به تجارب اخیرمان در عراق و افغانستان، نباید از ناتوانی استادان سیاسیمان در ارائه یک استراتژی موثر و مشترک برای موفقیت در لیبی متعجب بشویم.
عمده اشتباهاتی که در عراق صورت گرفت، این بود که یک جنگ نظامی عالی برای سرنگونی صدام حسین، بر اثر فقدان طراحی مناسب بعد از جنگ نابود گردید، که میتوان [جنازه] آن را جلو درب دولت سابق قرار داد…
یک طرح دیگر که در دست بررسی قرار دارد، فلج کردن پالایشگاه اصلی این دیکتاتور در زاویه است، که نیازهای انرژی این رژیم را تأمین میکند. اگر چراغها در طرابلس خاموش شوند، ممکن است حتی قذافی هم اعتراف کند که زمان وی تمام شده. هنوز یک فرصت وجود دارد که ما در لیبی پیروز شویم، ولی برای انجام این کار به رهبری قوی و موثری نیاز داریم. سپس، بالاخره میتوانیم یک پیروزی نادر در یک جنگ نظامی انگلیس را جشن بگیریم.