شاید عملیات سرکوب گسترده مثل آنچه قذافی و بشار اسد و قبل از آنها علی عبدالله صالح برای وقت خریدن و ادامه حاکمیتشان انجام دادند برای مدتی موفق باشد ولی مطمئناً آنها قادر به متوقفساختن چرخهای تغییر نیستند. جامعه عربی بعد از شکستن موانع ترس، و تبدیل موضع طرف مقابل به ترس و تهدید، نیروی ذاتی خود را کشف کرده است و امروز دیگر ممکن نیست که به نقطه اول که دهههای طولانی بهزور در آن نگاه داشته شده بود بازگردد...
... آنچه انقلاب تونس روشن ساخت این بود که یکپارچگی دنیای عرب تنها از نظر جغرافیای سیاسی و زبان و احساسات عمومی نیست بلکه همچنین از نظر بحرانهای عظیمی که به سمت آن میوزد نیز مشترک هستند که در پیشاپیش آن مشکل استبداد سیاسی کلان و فساد مالی گستردهای است که تقریباً همه کشورهای عربی از آن رنج میبرند. و این آنچه که در تونس، غربیترین لبه دنیای عرب میگذرد را تفسیر میکند امری که واکنشهایی در سایر پایتختهای عربی بهمراه داشت. آنچه در تونس امری محلی و جزیی بود با انتقال انقلاب به قاهره بزرگترین مرکز ثقل عربی، ابعاد عربی و منطقهای گستردهتری پیدا کرد...
... شاید مهمترین پیامی که انقلابهای عربی داشتند این بود که روند تغییر ناممکن نیست، بلکه در مقایسه با عملیات عقیم و مصیبت باری که گروههای خشونت طلب در بسیاری کشورهای عربی مثل مصر و الجزائر و لیبی و یمن و غیره هدایت کردهاند، با کمترین هزینه و قربانی امکان پذیر است، و این امر به تودههای عرب اعتماد بهنفس و احساس توانایی برای تغییر معادلات و به حرکت درآوردن آب راکد سیاست را داده است...
... شاید بتوان گفت که وجه ممیزه دوران حاضر، گسترش انقلابهای سیاسی با انگیزه آزادی و کرامت است که برای دهههای طولانی مصادره شده بود و هیچ نیرویی هرقدر هم که از ابزار قدرت و نفوذ مالی برخوردار باشد قادر نیست که در مقابل این توفان بایستد. شاید قذافی و علی عبدالله صالح و بشار اسد با بهکارگیری مفرط خشونت و سیاست قلب واقعیت، برای اردوی استبداد عربی روزنه امید باز کنند ولی اینها قادر نیستندمدت طولانی در مقابل این موج قوی ایستادگی کنند...
... بدون شک شایستگی دموکراتیک، و در پیشاپیش آن قبول اراده مردم از طریق انتخابات آزاد و شفاف، در مرحله انقلابهای عربی و ما بعد آن، یک ضرورت است و امروز هیچ حاکم عربی قادر نخواهد بود که بدون تکیه بر رضایت مردمی بر منصبش بنشیند...
... در انقلابهای عربی مثل همه انقلابهای دیگر نیروهایی سود خواهند برد و نیروهایی زیان خواهند دید ولی ضروری است که نیروهای جدید که انقلاب آنان را بالا آورده با خود و دیگران همراهی کنند، و إلا جوشش پیروزی آن را به تکروی بدون اهمیت دادن به منافع دیگران میکشاند. و در عمل ما امروز بیشتر از هر زمان دیگری نیازمند گفتگو درباره آنچه دمکراسی توافقی مینامیم هستیم...
... در عمل ماهیت مسالمتآمیز و به نسبت آرام انقلابهای عربی امید به تسلط روح شراکت بر فرد گرایی و سلطهطلبی را نوید میدهد و اینکه این تجارب از آفتی که غالباً در برابر انقلابهای جدید قرارمیگیرد خلاصی یابد، یعنی آفت انتقام و توهم شروع از صفر مثل آنچه انقلاب فرانسه و بعد از آن بلشویزم روسیه و مائویزم انقلاب چین و اسلام گراها در ایران در پی داشتند...