صارمی57ساله در شهر بروجرد در غرب ایران متولد شد، وی مادر4 فرزند است که3تن از دخترانش کماکان در ایران هستند که در اندوه از دست دادن پدرشان بهسر میبرند که مخالف رژیم ایران بود و در28دسامبر2010 به اتهام محاربه یعنی ”محارب با خدا و رسول که جزای آن مرگ ”است اعدام شد. وی بعد از موفقیتش در فرار از ایران، در یک ایمیل برای الشرق الاوسط توضیح داد که: به پاریس آمدم تا جنایتهای رژیم ایران را افشا کنم و صدای زندانیان سیاسی در تهران را به گوش جهان برسانم.
خانم صارمیگفت که خبر اعدام همسرش برای او و خانوادهاش دردناک بود بهرغم اینکه او چند روز قبل از اعدامش توصیه کرده بود که لباس سیاه نپوشید و گریه نکنید. وی از چیزهایی که در طی دورههای زندان در ایران شاهدش بوده گفت، از شکنجه مخالفین در زندان بهخصوص زنان و اشاره کرد که ”رژیم ولایتفقیه روی سرکوب زنان استوار است، واینکه فقط با دخالت در تمامی امور شخصی مردم در قدرت مانده است ”امری که او میگوید ”از نظر دینی، قانونی و اخلاقی غیرقابل قبول است ”وی اضافه میکند که ”شعارهای اخیر در قیامهای زنان ایران که به سرنگونی اصل ولایتفقیه فرامیخواندند در تاریخ مبارزه آنها ثبت خواهد شد“. در مورد علت افت شدت تظاهرات مردمی در ایران خانم صارمیگفت که این ”به سرکوب وحشیانه و دستگیریهای بسیار گسترده که رژیم به آنها اقدام کرده برمیگردد و از طرفی ناتوانی جامعه بینالمللی در حمایت از مخالفین، و بسنده کردن رهبران اپوزیسیون داخل به درخواست تغییر در سایه خود رژیم ولایتفقیه، امری که اغلب مردم آن را رد میکنند”.
وی اضافه کرد که اختلافات بین رهبر عالی علی خامنهای و رئیسجمهور احمدینژاد امری طبیعی است که در رژیم دیکتاتوری دینی مثل رژیم ایران رخ میدهد.
در اولین فعالیتش در پاریس، خانم صارمی در بزرگترین گردهمایی ایرانیان در خارج از کشور شرکت کرد، اجتماع بینالمللی که اخیراً در سالن ویلپنت نزدیک پایتخت فرانسه با شرکت هزاران تن از ایرانیان مخالف و با حضور صدها تن از شخصیتهای سیاسی معروف و هیأتهای پارلمانی از بسیاری از کشورها برگزار شد. خانم صارمی که در بین محافل سیاسی اپوزیسیون ایران و فعالین در تهران و بسیاری شهرهای دیگر بهخوبی شناخته شده است، و با ستاد اجتماعی سازمان ”مجاهدین خلق“ ایران، اپوزیسیون رژیم حاکم، کار میکرده است گفت که در طی سالهای گذشته، چمدان او همیشه برای رفتن به زندان آماده بوده، ولی این بار چمدانش را برداشت و با آن از ایران خارج شد.
وی در مورد فرارش از ایران گفت: ”من در ایران با سازمان (مجاهدین خلق) و ستاد اجتماعی آن کار میکردم و در این زمینه فعال بودم و به10سال زندان محکوم شدم همسرم مرحوم علی، به دوستانش وصیت کرده بود تا ترتیب خروج من را از ایران بدهند یکی از دوستانش در مجلس ختم همسرم به آنجا آمد و مدتی بعد روند ترتیب امور برای خروج من از ایران شروع شد“ وی اضافه کرد ”در ابتدا قصد داشتم به قرارگاه اشرف (جایی که اعضای سازمان مجاهدین خلق در عراق اقامت دارند) بروم برای اینکه با پسرم که در آنجاست باشم ولی قرارگاه اشرف2سال است که در محاصره است و امکان داخل شدن به آن وجود ندارد، بنابراین به فرانسه آمدم“.
خانم صارمیگفت که در زمان ورود به زندان از چیزی که ممکن بود بر سرش بیاید میترسید ”زیرا تجربه آن را از قبل داشتم و در خلال2سال گذشته شاهد شکنجه هواداران مجاهدین در زندان بودم بهخصوص زندان اوین“ وی گفت که ”شرایط زندانیان زن از زندانیان مرد خطرناکتر است زیرا ملاها و پاسداران به وحشیانهترین انواع شکنجه جسمی و روحی در مورد زنان دست میزنند“.
در مورد زنان در ایران، او توضیح داد که زنان در قیامهای مردمی نقش بسیار بزرگی داشتند و ”معتقدم که حضور زنان از جنبه های ویژه قیام مردم ایران علیه رژیم است. واقعیت این است که زنان نقش مهمی در طول سه دهه مبارزه ایفا کردهاند و کماکان در سنگر هستند ”، و اشاره کرد که ”شعارهای مرگ بر خامنهای و مرگ بر اصل ولایتفقیه در تاریخ مبارزه زنان ایران ثبت خواهد شد“.
صارمی در قیامهای مردمی فعال بود. در اغلب تظاهراتهایی که در تهران برگزار شد شرکت داشت در مورد پسرفت تظاهرات در دوران اخیر در ایران خانم صارمیگفت دلیل اصلی این بود که ”تظاهرات به سختی با عملیات وحشیانه و دستگیریهای گسترده سرکوب شد“ او اضافه کرد ”سیاست ضعیف و مماشات با رژیم و بیتفاوتی جامعه بینالمللی و عدم تأیید خواسته تظاهر کنندگان، به سرکوب آنها توسط رژیم کمک کرده است“. ولی جامعه ایران ”مانند آتش زیر خاکستر است و در جستجوی منفذی است تا مجدداً فوران کند دلیل آن روشن است، با وجود رژیم ملاهای حاکم، هیچ مشکلی در ایران در مسیر حل شدن نیست“.
درباره اختلافات اخیر بین رهبر عالی ایران علی خامنهای و رئیسجمهور ایران محمود احمدینژاد، او گفت که رژیم ایران از زمان روی کارآمدن مستمرا در حال اعدام و نابود کردن تعداد زیادی از آخوندهای بزرگ رقیب خود بوده است ”این راه و روش طبیعی این رژیم است زیرا خامنهای بهعنوان ولیفقیه ممکن نیست شخص دیگری را قبول کند مگر اینکه فرمانبردار 100% او باشد همانطور که احمدینژاد اینطور بود و میتوان گفت این نمودی است از مرحله پایانی رژیم ولایتفقیه“