ویلیپنت ژوئیه 2011
من این شانس را داشتم که شخصا در تظاهرات "حفاظت اشرف" که در تاریخ 18 ژوئیه در ویلیپنت در سالن بزرگ نمایشگاه ها، در حومه پاریس برگزار می شد حضور داشته باشم. مخصوصا شانس بزرگ من این بود که در روزهای پایانی تدارک این تظاهرات بزرگ برای چند روز در کنار انسانهای بسیار دوست داشتنی زندگی کنم.
این تظاهرات عظیم، که در آن ده ها هزار تفر از سراسر دنیا شرکت کرده بودند، از طرف شورای ملی مقاومت ایران، یعنی ائتلاف سیاسی مشروع و دموکراتیک ایران در تبعید سازماندهی شده بود. موضوع اصلی تظاهرات شرایط سخت شهروندان اشرف، واقع در خاک عراق بود که رژیم ملاها و دولت به اصطلاح "دموکراتیک" عراق سعی دارند تا به هر وسیله ای از صحنه روزگار پاکش کنند. چرا که در آنجا چندین هزار ایرانی عضو مجاهدین خلق گرد آمده و برای آزادی کشورشان مبارزه می کنند.
زمانیکه دوست وطنپرستم، رضا اولیا مجسمه ساز مشهور و عضو شورای ملی مقاومت ایران به من پیشنهاد شرکت در برنامه 18 ژوئن را داد سریعاً و با شوق آنرا پذیرفتم. رضا اولیا را از قدیم الایام می شناختم و در جدیت شورای ملی مقاومت تردیدی نداشتم و بنا براین قبول کردم. در می یابم بسیاری از ایرانیان پناهنده از سراسر جهان در تظاهرات حضور داشتند، و به چشم می بینم که مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت ایران و رهبرش مسعود رجوی و رئیس جمهور برگزیده دموکراتیک آن، خانم مریم رجوی چقدر به خاطر شجاعتشان، برای قاطعیتشان و برای آنکه شعله امید به آزادی را به هر قیمت روشن نگه داشته اند، مورد عشق و احترام ایرانی های در تبعید هستند.
باز دیدم که در این تظاهرات عظیم که در آن, خانم مریم رجوی یک بار دیگر صلابتش را به عنوان رئیس جمهور منتخب شورا, نشان داد هیئت های پارلمانی از سراسر جهان شرکت کرده بودند. حتی از کشورهائی که من هرگز گمان نمی کردم آمده بودند و همچنین مهمانهای عالیقدری شرکت داشتند و در حمایت از مقاومت ایران سخنرانی کردند. به ویژه گمان می کنم یک حمایت مهم و قوی را دو شخصیت بسیار مهم آمریکائی یعنی رودولف جولیانی و تام ریج با شرکتشان به مقاومت ایران داده و همچنین محکومیت سنگینی به رژیم دیکتاتوری ایران تحمیل کردند. این دو شخصیت مهم جهانی نشان دادند که دارای همه شرایط برای ریاست جمهوری آمریکا دارا می باشند. حضور این دو شخصیت شهادت داد که مجاهدین خلق تروریست نیستند و تروریستهای واقعی در تهران هستند.
نکته قابل توجه اینکه چگونه ایرانی های تبعیدی شوق زده و به طور باور نکردنی متحد در حمایت از مریم رجوی هستند. آنهم، در شرایطی که مجاهدین خلق و شهروندان اشرف در ماههای اخیر در بدترین شرایط، و در بی تفاوتی اتحادیه اروپا و آمریکا، به سر می برند. رژیم خمینی از درون استحاله نمی شود, می بایست به طور کامل دورانداخته شود و با نهادهای دمکراتیک، که از طرف شورای ملی مقاومت نمایندگی می شود جایگزین شود. مبارزین شجاعی که در اشرف حضور دارند علیه خامنه ای، احمدی نژاد و مالکی مبارزه می کنند. رژیم ایران مقاومت مجاهدین را به عنوان دشمن تلقی می کند و به این خاطر آنها را زندانی و شکنجه می کند و به خشن ترین شیوه این شجاع ترین جوان ها، که در بین آنها بسیاری از زنان جوان هم حضور دارند را می کشد، جوانانی که برای رهائی و رستاخیز وطن مبارزه می کنند.
از خود سوال می کنم که چرا مطبوعات کشورهای آزاد به قدر کافی به موضوع اشرف نمی پردازند؟ چرا برعکس در مورد ایران اطلاعات غلط به وفور یافت می شوند؟ جنایت دائمی که نیروهای ایرانی و عراقی در مورد اشرف مرتکب می شوند نتیجه سکوت غرب و خالی الذهن بودن بسیاری از رهبران آن که به خطرناک بودن رژیم ایران فکر نمی کنند، نیز هست. اتحادیه اروپا و آمریکا هنوز از مالکی، که چیزی به غیر از یک عروسک خطرناک در دستهای رژیم ایران نیست، حمایت می کنند.
تاریخ مردم ایران شکوهمند است و مدت زمان مدیدی در ارتباط با تاریخ ایتالیا و اروپا بوده است. سنتهای فرهنگی و هنری ایران از سرمایه های بشریت است. در طول تاریخ ایران برداشتهائی مهم از فلسفه و تمدن به جهان عرضه داشته اند. از دست دادن ایران آزاد و دموکراتیک به معنای از دست دادن یک دنیای آزاد است و به معنای تسلیم بی قید و شرط در مقابل محور شر. به معنای از دست دادن حیثیت زن و احساس و به معنای تسلیم در مقابل دیو زشت خوی در سایه است.
زنان بسیاری از آنان در صفوف مقاومت ایران مبارزه می کنند و در صف مقدم از مریم رجوی حمایت و علیه رژیم ایران مبارزه می کنند. خود خانم مریم رجوی سمبل اراده ورود زنان به مبارزه است که در این راه طعم آزادی را چشیده است.
در این دوران تغییر، به ویژه در خاورمیانه و در شمال آفریقا دنیای آزاد می بایست دولت دمکراتیک در تبعید ایران را به رسمیت بشناسد چرا که با این دولت تمام خاورمیانه می تواند از قید دیکتاتوری رها شده و از چنگ و کابوس تروریسم بیرون بیاید.
در چهره زنان و مردان مقاومت ایران حیثیت و افتادگی موج می زد. اینان از استادان دانشگاه، نویسنده، مهندس، دانشمند، معمار، نقاش، موسیقی دان، ورزشکاران ملی پوش با مدال طلای المپیک، روزنامه نگار، سیاستمدار، نظامی، کارگر، دانشجو. اینان افراد برگزیده کشور محسوب می شوند و جامعه مدنی ایران را نمایندگی می کنند. افرادی هستند که در میان مشکلات عدیده ای که یک پناهنده سیاسی می تواند در محیطش پیدا کند راه خود را باز می کنند و در کشور محل اقامت جا می افتند. آن زمانی در فرصتی توانستم تحسین خودم را به کسانی در جلسه ای حضور داشتند برسانم و آنها را غرق شادی کرد این امر مرا به طرز غیرقابل باوری غافلگیر کرد و اینکه چگونه شرکت پیش پا افتاده من را این همه ارج می گذارند. برخی از اینان قهرمانان واقعی هستند که به زندان رفته و شکنجه شده اند و در صف مقدم مبارزه کرده اند. در میان بسیاری افتخار آشنائی با سرهنگ نیروی هوائی که بوسیله یک هواپیمای جت ارتشی به همراه رهبرش مسعود رجوی و رئیس جمهور برکنار شده ابوالحسن بنی صدر از ایران خارج شد, به دست آوردم. با این وصف این انسان پز گذشته اش را نداده و به سادگی در امر آماده سازی تظاهرات شرکت می کند. برخورد شوق آور زمانی اتفاق افتاد که یک خانم متشخص از من سوال می کرد که رضا اولیا را در کجا می تواند پیدا کند. این خانم مادر صبا هفت برادران بود، دختر جوانی که در اشرف به شهادت رسید و سیمای باز و خندانش در همه جای جهان منتشر شد. سادگی و وقار این مادر غیرقابل وصف است. این همه وقار و صلابت را تا کنون در هیچ چهره ای ندیده بودم. این مادر با وجود داغ دختر بر لبش لبخند بود و راه دخترش را تائید می کرد. استاد رضا اولیا تندیس صبا را به مادر نشان داد و مادر به شوق آمد. تندیس صبا به نمایش گذاشته شده بود و تمام کسانی که در مقابل آن قرار می گرفتند آنرا می شناخنتد و نام او را طوری می خوانند که گوئی فرزند آنها یا خواهرشان بوده است. این رابطه درونی همه تبعیدیان با صبا و دیگر شهدا تکان دهنده بود. انگار همه متعلق به یک خانواده بودند.
من ممنون رضا اولیا هستم که این لحظات زیبا را نصیب من کرد و برای این از مقاومت ایران نیز تشکر می کنم. اگر در مورد این اوضاع اسفناکی که این خلق بزرگ با آن درگیر است سکوت شود عین بی عدالتی است. کشورهای بزرگ دموکراتیک می بایست دولت در تبعید مریم رجوی را به عنوان تنها دولت مشروع ایران رسمیت بشناسند و سریعا برای حفاظت اشرف می بایست دست بکارشوند. نمی بایست هرگز اشرف آخرین سد مقابل تروریسم بین المللی را فراموش کرد.
می خواهم این شهادت کوتاه را با ایده ای برای جوانان اشرف خاتمه دهم. آن را با کلماتی که از صحنه تظاهرات ادا می شد بازگو می کنم:
" تنها زمانی اشرف را ترک می کنیم که ایران آزاد شده باشد!"
رم 20 ژوئیه 2011
دکتر سندرو سباتینی