با توجه به لباسهای مندرس و رنگ چهرهاش که به چیزی بین سیاهی و زردی متمایل شده بود احتمال دادم معتادی است مثل دیگر معتادان و کارتن خوابها که برای تأمین هزینه مواد مخدرش میخواهد با اصرار و خواهش و تمنا پولی دستی بگیرد. اما نه این پیرمرد معتاد بود و نه چنین خواستهای داشت.
پیر مرد کم کم به ما نزدیک شد و گفت: آقا من دو، سه شبه از بیمارستان مرخص شدهام و حالا گرسنهام. باز برای اینکه شکم برطرف شود پرسیدم خوراکی میخواهی؟ طوری پرسیدم که یعنی از پول خبری نیستها. گفت: بله. رفتم داخل منزل و مقداری میوه و شیرینی برایش آوردم پایین دادم دست پیرمرد و گفتم بفرما میوهها رو بشور و همین جا داخل حیاط بخور. پیرمرد کمی به میوهها و من نگاه کرد و گفت: اگر میشود اینها را ببرم خانه با زن و بچههام بخورم. پیرمرد رفت و باز حرفی از پول به میان نیاورد.
پیرمرد رفت و ما دیگر نخندیدم!
امروز در خبرها خواندم: رئیسجمهور کشورمان با بیان اینکه وجود فقر در کشور عیب است فرمودهاند: خوشبختانه با اجرای طرح یارانهها و پرداخت نقدی کسی محتاج نان شب نیست.“