ایها الاستاد باتلر فی عراق
آفرین، اهلا و سهلا مرحباق
طیب الله، خطبه هایت محشره
زنده باشی، گل بچینی از رواق
کرده هایت بنده را مشعوف کرد
ظاهرا هستی تو هم اهل چماق
خطبه هایت بهتر است از جنتی
می کند حیرت خودش کنج اطاق
حضرت باتلر تو اهل منطقی!
بنده هم دارم به منطق! اشتیاق
احمدی هم شاد و شنگول و خوشست
می زند او از شعف جفتک به طاق
او گمان کرده که خیلی وارد است
می کند او هر زمان فیلی هواق
لیک رفتار شما با دشمنان
بهتر است از کارهای این الاغ
هرچه میگویی تو پر معنا بود
گفته های او ولی بی محتواق
صبح تا شب در پی یک میکروفن
تا نماید پشت آن هی واق واق
آن پسر باید بیاموزد ز تو
نعل کردی پشه را توی هواق
گرچه عمامه نداری بر سرت
خورده ای در حوزه ها دود چراغ
می فشارم بنده دستان تو را
با همین دستان در ظاهر چلاق
در شگفتم از چه دارد اینچنین
کار تو با راه بنده انطباق
بنده خود از دست اینها عاجزم
واقعا کار تو دشوار است و شاق
خوش حمایت می کنی از این نظام
دشمنان را می بری گوش و دماغ
فرصتی هم گر بیفتد دست تو
می کنی اعدامشان با لاتفاق
پیش از این هم بوده ام دنبال تو
می گرفتم از سلیمانی سراغ
می کنم بنده امام_ جمعه ات
گر بخواهی، در نجف یا کربلاق
مالکی را هم کمک کن ای سفیر
مانده در گل مثل یک یابوی چاق
اینهمه کردی ولی با من بگو
بهر چه هستی چنین با ما ایاق
نفت می خواهی و یا چیزی دگر
هرچه میخواهی بفرما توی باغ