"دار" غیر از آن چوبه سرشکسته خشک بیداد،به معنی(درخت،خانه،شهر،قبیله)هم می باشد.
حدیثی دیگر از قتل عام شصت وهفت:
اشک برگ بر ردای "دار" !!!
از درختی
اشک زردی لغزید
برگ ریزان
گریه ای مستمر است
"دار" ها
می نالند
هق هق بغض درخت
در هوا می پیچد
در فضا
خون سیاوش جاریست .
می وزد باد و صفیر پاییز
موج آشفته برگ
سوی برکه پیچید
در میان مه و باد
برگه های خاطره
می لغزید
و به ماضی می رفت
به زمانهای بعید
به شب سرد سیاه
به فضاهای غبار آلوده
به زمستانی پر از برگ شقایق، در دور .
سالها دور تر از این غم ریزان درخت
فصل روییدن نرگس به صحاری تموز
در دل تابستان
برگ ریزان شقایق
دشت را گلگون کرد
خانه ها از وزش باد خزان ویران گشت .
"دار" بود و اعدام
قتل عام انسان
پشت دیوار سیاه زندان
گرگ ها در جَوَلان
سربداران در بند
عشق ها در دل « پستو » پنهان
دیو پُرکین جماران بد مست
جام زهری در دست
تیغ او خون آلود
نیش او چرک آیین
تکیه اش غصب
به البرز بلند .
جام زهری نوشید
ضجه مرگ کشید
دَم زهر آلودش
در دل تابستان
برگ ریزان خزان
برپا کرد.
لاله ها خون افشان
چوبه "دار" ز دردش نالان
خانه سرخ شقایق ویران
مادر و میهن و مردم گریان .
باد سرسخت کنون می نالید
اشک جاری درختان می برد
"دار" در همهمه اش می غرید :
ننگ بادت جلاد
ننگ بادت جلاد .
ریشه "دار" ستبر
در دل تیرة خاک
بی هراس از پاییز
مژدة رویش بُستان می داد
خبر آمدن باز بهاران می داد . . .
مهدی رضوی- پاییز هشتاد و هشت