پشتیبانی همه جانبه آمریکا از شاه, به ویژه پس از رفورم ارضی بهمن 41, راه خودکامگی او را گشود و این خودکامگی که هر روز خشن تر می شد, در برابر هر گونه فعالیت سیاسی سد و راهبند ایجاد کرد و راه مبارزه قهرآمیز را به مثابه تنها راه رهایی از دیکتاتوری, گریزناپذیرکرد. این راه, به ویژه پس از «حماسه سیاهکل» در 19بهمن49 و آغاز مبارزه قهرآمیز مجاهدین با رژیم خودکامه شاه, با استقبال پرشور جوانان و دانشجویان آزادیخواه روبه رو شد.
شعله ورشدن شور انقلابی, با توجه به دنیای دو قطبی آن دوران و همجواری ایران با شوروی, تحمل ناشدنی بود و آمریکا ناچار شد برای کاستن از این شور انقلابی, که بی تردید به سرنگونی تام و تمام رژیم خودکامه شاه راه می برد, سیاست جدیدی در پیش گیرد. جیمی کارتر, از رهبران حزب دموکرات, که در روز 13 آبان 1355 (4نوامبر1976م), به ریاست جمهوری آمریکا برگزیده شد, مساٌلة «حقوق بشر» را سرلوحه سیاست خود قرارداد. این سیاست از یک سو, به نیروهای نیمه ملی میدان می داد و از سوی دیگر, دربرابر رشد نیروهای ملی و انقلابی، که خواهان استقلال و آزادی سرزمین خود بودند, سد و راهبند پدید می آورد و از گسترش آنها, به یاری همان نیروهای نیمهملی, جلوگیری می کرد.
سیاست «حقوق بشر» کارتر پس از مذاکرات طولانی در «کمیسیون سه جانبه» به تصویب رسید. به پیشنهاد راکفلر, رئیس بانک «چیسمانهاتان», در ژوییه سال 1973 (تیر1352) کمیسیونی برای بررسی بحرانهای نظام سرمایهداری تشکیل شد. از آن جا که نمایندگان شرکتهای چندملیّتی آمریکایی, اروپایی و ژاپنی در این کمیسیون شرکت داشتند, به «کمیسیون سه جانبه» معروف شد. این کمیسیون, پس از مذاکرات و رایزنیهای طولانی, به سیاست جدیدی دست یافت. برژینسکی, اولین رئیس این کمیسیون, سیاست جدید را «کوشش برای انداختن تحوّل از مسیر آشوب و هرج و مرج (انقلاب) به مسیر انتقال منظّم» تعریف کرد. این سیاست در کشورهای تحت سلطه می باید «برای منزویکردن طرفداران کمونیسم، نیروهای نیمهملی را در برابر بوروکراسی و استبداد حاکم مورد حمایت قراردهد» (کیهان, اول دیماه1356).
سه تن از اعضای «کمیسیون سهجانبه» که از کارگردانان اصلی سیاست خارجی آمریکا و پیش برندگان سیاست «حقوق بشر» در دولت کارتر بودند, عبارتند از: برژینسکی, سیاستگردان اصلی «سیاست حقوق بشر», گری سیک و ریچارد مورفی.
سیاست «حقوق بشر» که با فشار آمریکا به عقب نشینی گام به گام شاه از استبداد به سوی گشایش آغاز شد, به عکس پندار کارتر و برژنیسیکی و همدستانشان, که می بایست «تحوّل» را «از مسیر آشوب و هرج و مرج» (انقلاب) به «مسیر انتقال منظّم» بیندازد و چهره هایی مانند علی امینی را میداندار سازد و «استبداد حاکم», جایش را به حکومتی قابل تحملل بدهد, به راهی غیرقابل پیش بینی صحنه گردانان روانه شد. «از قضا سرکنگبین صفرا فزود» و آتش شور و تب و تاب انقلاب را شعله ورتر کرد و آمریکا ناگزیر شد برای ایجاد سدّ و راهبند در برابر این شور انقلابی, راه چاره یی بیندیشد.
سیاستگردانان سیاست خارجی آمریکا, راه چاره را پر و بال دادن به خمینی یافتند که تا آن زمان در نجف منزوی بود و برکنار از شور آزادیخواهی مردم به ویژه دانشجویان و روشنفکران, که هر دم شعله اش گدازان تر می شد. او, به عکس مردم به جان آمده از بیداد شاه, که سرنگونی رژیم را آماج خود داشتند, در پی سهمی در همان رژیم بود و با گسترش نفوذ شوروی در ایران هم مخالفت داشت.
خمینی که پس از تبعید از ایران به ترکیه در 13 آبان 1343, چه در ترکیه و چه در نجف, در لاک خود خزیده بود و هیچ گونه فعالیت سیاسی نداشت, در فضای جدیدی که چهره گشوده بود, فرصت را غنیمت شمرد و در اوایل آذر 1356, به «آقایان علما» پیغام داد تا دیر نشده از فرصت مساعد موجود استفاده کنند: «...امروز فُرجهیی پیدا شده. این فرصت را غنیمت بشمارید. اگر این فُرجه و فرصت حاصل نشده بود، این اوضاع پیش نمیآمد... الآن نویسنده های احزاب اشکال می کنند، اعتراض می کنند، نامه می نویسند و امضا می کنند. شما هم بنویسید. چند نفر از آقایان علما امضا کنند... امروز روزی است که باید گفت. اگر بگویید پیش میبرد... اشکالات را بنویسید و به خودشان بدهید. مثل چندین نفر که ما دیدیم اشکال کردند و بسیاری حرفها زدند و امضا کردند و کسی کاریشان نکرد» (انقلاب ایران در دو حرکت، مهدی بازرگان، تهران1363, ص26).
کمتر از دو ماه پس از ارسال این نامه, با ترفند جدید دربار شاه, نام خمینی بر زبانها جاری شد و مقاله روزنامه اطلاعات فرصت مناسب را برای ورود او به عرصه سیاسی پدیدآورد. روزنامة اطلاعات در روز 17 دیماه 56, در مقاله یی با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه»، به قلم احمد رشیدی مطلق (که داریوش همایون, وزیر اطلاعات و جهانگردی دولت آموزگار آن را در اختیار این روزنامه قرارداد) خمینی را «شاعری عاشق پیشه و عامل استعمار»، «سیّدهندی»، «شهرت طلب و بی اعتقاد»، «ماجراجو و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری» و «عامل واقعه ننگین روز 15خرداد» نامید که در «بلوای شوم 15خرداد»، «خون بی گناهان را ریخت و نشان داد هستند هنوز کسانی که حاضرند خود را صادقانه در اختیار توطئه گران و عناصر ضدّملی بگذارند».
روز 19دیماه بازاریان قم در اعتراض به مقاله روزنامه اطلاعات مغازه هایشان را بستند و در تظاهراتی که به همین مناسبت برپاشد، عدّه یی از مردم بی دفاع به دست ماٌموران شهربانی قم کشته شدند. روز 29بهمن, در چهلمین روز کشتار قم، مردم تبریز طی خیزشی قهرمانانه به مراکز حزب رستاخیز، سینماها و بانکها یورش بردند. شیشه های آنها را شکستند و برخی را به آتش کشیدند. در این تظاهرات نیز عدّه یی از مردم کشته یا زخمی شدند.
به عکس پیش بینی کارگردانان اصلی سیاست جدید کارتر, عقب نشینیهای رژیم شاه, خشم فروخورده مردم تحت ستم را برانگیخت و عرصه را برای اوجگیری فعالیتهای «دسته برانداز» آماده تر کرد و شعار «مرگ بر شاه» در سراسر ایران جاری شد. نخستین اوج این شعار, در راهپیمایی میلیونی روز 16شهریور 57 بود. فردای آن روز, کشتار وحشیانة مردم به پاخاستة تهران در میدان ژاله, درب هرگونه آشتی جویی را گل گرفت و از آن پس فریادهای «مرگ بر شاه» به اوجی بسا گسترده تر از پیش رسید و کشتارهای هر روزه ماْموران حکومت نظامی ـ که از بامداد روز 17شهریور57 آغاز شده بود ـ در فروکش دادن شعله خیزش سراسری مردم به پاخاسته, کاری از پیش نبرد.
پس از این کشتار وحشیانه بود که آمریکا دریافت اگر در به همین پاشنه بچرخد و عقب نشینیهای شاه دربرابر خیزشهای دامن گستر مردم ادامه یاید به زودی نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاکنشان. این بود که کارتر در روز 21شهریور57, در پیامی که توسّط اردشیر زاهدی برای شاه فرستاد، تاٌکید کرد «ایالات متّحدهٌ آمریکا از رویّه سابق خود، که جلوگیری از اعمال قدرت توسط شاه بود، دست برداشته و به شاه آزادی کامل در تصمیم گیری می دهد تا خود هرطور که بهتر می داند، درصدد رفع مشکلات برآید» (سقوط شاه، فریدون هویدا، ص59). کارتر در پیامی به سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، نیز بر همین نکته پای فشرد: «بقای شاه حائز کمال اهمیت است و آمریکا از هر تصمیمی که وی برای تثبیت قدرت و موقعیت خود اتّخاذ کند، حمایت خواهد کرد... اگر شاه برای استقرار نظم و تثبیت حکومت خود استقرار یک دولت نظامی را ضروری تشخیص دهد، آمریکا آن را تاٌیید خواهد کرد». این پیام «از یک تغییر کلی در سیاست آمریکا در جهت حمایت جدّی از شاه حکایت می کرد» (ماٌموریت در ایران، ویلیام سولیوان، تهران1361, ص121).
در این میان خمینی همچنان دستی از دور بر آتش سرکش قیام داشت و بسا عقب تر از مردمی که پای در میدان داشتند و هر روز خونشان فرش خیابانها بود, حرکت می کرد. اما در این روزها او در محور تبلیغات رادیو بی.بی.سی, قرار داشت و این رادیو به سخنگوی خمینی تبدیل شده بود. روز 10مهر57, امیرخسرو افشار, وزیر خارجة ایران, در دیداری که در نیویورک با دیوید اوئن, وزیر خارجة انگلیس, داشت, نسبت به برنامه های رادیو بی.بی.سی, اعتراض کرد, امّا, اوئن به او «جواب سربالا» داد. در همین روز پرویز راجی. سفیر ایران در انگلیس, در نامه یی خطاب به مدیر کل بی،بی،سی, نوشت: «این طور به نظر می رسد که برنامه فارسی رادیو بی.بی.سی، به صورت عامل اشاعه نظرات مردی درآمده که آشکارا خواستار شورش همگانی برای سرنگون کردن رژیم قانونی ایران است، تا جایی که تصوّر می رود چنان چه برنامه های فارسی بی.بی.سی, وجود نداشت، هرگز تبلیغات خمینی نمی توانست توجه این همه شنونده را به خود جلب کند» (خدمتگزار تخت طاووس, راجی, صفحه272).
در همین روز 10مهر به علّت اعتراضهای گستردة مردم ایران, از اقامتگاه خمینی در نجف رفع محدودیت شد, اما دولت عراق حاضر نبود بیش از آن پذیرای خمینی باشد و خمینی, به ناچار, راهی کویت شد, امّا کویت هم حاضر نشد او را به خاک خود بپذیرد و خمینی و همراهانش در مرز کویت و عراق سرگردان شدند. امّا این سرگردانی دیری نپایید و «امدادهای غیبی» به یاریش شتافت و دکتر ابراهیم یزدی از آمریکا به عراق رفت و او و همراهانش را به فرانسه برد. روز 14مهر خمینی و همراهانش وارد فرانسه شدند. بعدها ژیسکار دستن, رئیس جمهور وقت فرانسه, در مصاحیه با روزنامه «توس» (23شهریور 1377) در باره ورود خمینی به فرانسه گفت: «خمینی به محض ورود به فرانسه در فرودگاه تقاضای پناهندگی سیاسی کرد» و «شاه از من خواست به او رَوادید (ویزا) بدهم و مراتب امنیتی و حفاظتی درمورد آیت الله خمینی را از سوی دولت فرانسه تاٌمین کنیم». بعد «شاه برای من پیغام داد که کوچکترین مشکلی برای آیت الله خمینی به وجود نیاورم و حتّی به سفیر من گفت اگر دولت فرانسه مقدّمات پذیرایی و آسایش او را فراهم نکند, او دولت فرانسه را هرگز نخواهد بخشید».
در حالی که مردم به پاخاسته هر روزه در خیابانها پرپر می شدند, خمینی محبوب همه «از ما بهتران» بود و در همه جا برایش فرش قرمز می گستردند! خود او در روز 19مهر در جمع دانشجویانی که به دیدارش رفته بودند، به عقب بودنش نسبت به انقلاب مردم به پاخاسته اعتراف کرد و گفت: «الآن همه می گویند ما شاه را نمی خواهیم. یک بچه هفت هشت ساله، پنج شش ساله، آن که زبان بازکرده، الآن می گوید "مرده باد شاه". این زبان همه است. مملکت ما امروز قیام کرده است و این قیامی است که همه موظّف هستیم به دنبالش برویم تا به نتیجه برسد» (اسناد و تصاویری از مبارزات خلق مسلمان ایران، جلد اول, ص252).
همه مردم ایران شعارشان «مرگ بر شاه» بود و خواهان نفی حکومت استبدادی شاه, امّا آمریکا, به جدّ, در پی حفظ شاه بود و «به طور تامّ و تمام و بدون هیچ گونه قید و شرطی» از او حمایت می کرد. روز 12 آبان 57, برژینسکی، باصلاحدید کارتر، تلفنی به شاه خبر داد که «ایالات متحده در بحران کنونی به طور تامّ و تمام و بدون هیچ گونه قید و شرطی از شما حمایت می کند... ما از تصمیم شما، چه راجع به شکل و چه راجع به ترکیب حکومت موردنظرتان, حمایت خواهیم کرد» (اسرار سقوط شاه، برژینسکی، ترجمة حمید احمدی، ص37).
در فردای این پشتیبانی قاطع آمریکا, ماٌموران حکومت نظامی در پایان «هفته همبستگی», به تظاهرات دلیرانه مخالفان در دانشگاه تهران, وحشیانه, یورش بردند. در این یورش, عدّه یی از دانشجویان, درحین جنگ و گریز, کشته شدند. در اخبار شب تلویزیون رژیم, فیلم این کشتار پخش شد و موج مخالفتی عظیم علیه جنایتکاران حاکم برانگیخت.
شاه در همین روز, پس از این کشتار وحشیانه، سولیوان و پارسونز، سفیران آمریکا و انگلیس, را به کاخ خود فراخواند تا از آنها نظر رسمی دولتهایشان را درباره تعیین یک نخست وزیر نظامی جویا شود. شاه در این دیدار تاٌکید کرد که «ژنرالها بر فشار خود افزودهاند و می گویند با دستگیری عده یی می توانند اوضاع را آرام کنند».
در شامگاه فردای آن روز, شاه دولت نظامی «غلامرضا ازهاری» را روی کار آورد و تا به خیال خام خود, با کشتار وحشیانه تظاهرکنندگان, خیزشهای سراسری مردم به پاخاسته را مهار کند. اما این خیزشها به چنان اوجی رسیده بود که مهار آن ناممکن می نمود و می بایست چاره دیگری اندیشید. اگر قیام همچنان به پیش می تاخت, بی تردید به نفی قاطع نظام استبدادی و فروپاشی ارتش دست پرورد آمریکا راه می برد و زیانهای جبران ناپذیری را برای «از ما بهتران» به بار می آورد.
روز 18 آبان 57, سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، در گزارشی با عنوان «فکر کردن به آن چه فکر نکردنی است»، وضع بحرانی ایران را برای زمامداران آمریکا تشریح کرد. در این گزارش آمده است: «... دیگر تردیدی وجود نداشت که شاه از حمایت افکار عمومی برخوردار نیست و برای ادامه حکومتش فقط به نیروی نظامی متّکی است... در شرایط جدید می بایست موضوع روابط احتمالی آینده بین نظامیان و رهبران مذهبی را مورد توجّه قرار دهیم. خطوط اصلی پیشنهادی من این بود که برای پایان بخشیدن به بحران فعلی و استقرار یک نظم جدید در ایران، بین نیروهای انقلابی و نیروهای مسلّح سازش به وجود آید. برای حُصول چنین سازشی نیز می بایست نه فقط شاه بلکه بسیاری از فرماندهان و افسران ارشد نیروهای مسلّح ایران از صحنه خارج شوند. پس از خروج شاه و افسران ارشد وی از کشور، حُصول توافقی بین نیروهای انقلابی و فرماندهان جوان نیروهای مسلّح به این صورت امکان پذیر است که آیت اللّه خمینی شخص معتدلی، مانند بازرگان یا میناچی، را به نخست وزیری انتخاب کند و بدین وسیله از روی کارآمدن حکومتی از نوع ناصرـ قذّافی جلوگیری به عمل آید. حدس من این بود که رهبران مذهبی و شخص آیت اللّه خمینی چنین راه حلی را خواهند پذیرفت زیرا هدف اصلی آنها، که حذف شاه بود، در چارچوب چنین توافقی عملی می شد و درعین حال از یک حمام خون جلوگیری به عمل می آمد و نیروهای مسلّح نیز وظیفه استقرار نظم و قانون را از طرف رژیم جدید به عهده می گرفتند... هرچند این وضع در مقایسه با امتیازاتی که در دوران حکومت شاه از آن برخوردار بودیم چندان خوشایند نبود، امّا، بر پیروزی یک انقلاب خام که به قیمت ازهم پاشیدن نیروهای مسلّح ایران تمام می شد، رُجحان داشت» (ماٌموریت در ایران، سولیوان، ترجمه محمود مشرقی, ص144).
کارتر پس از خواندن گزارش سولیوان پی برد که دیگر نگهداشتن شاه در قدرت امکان پذیر نیست و باید چاره دیگری بیندیشد.
در اوج قیام میلیونی مردم، به پیشنهاد ژیسکار دستن، رئیس جمهوری فرانسه، سران چهار کشور غربی ـ آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسهـ در روز 15دی 57 (5ژانویه 1979) برای گفتگو و رایزنی دربارهٌ بحران ایران، کنفرانس سه روزه یی را در جزیرهٌ گوادلوپ (از جزایر آنتیل کوچک در آمریکای مرکزی) تشکیل دادند. در این گردهمایی, کارتر، کالاهان (نخست وزیر انگلیس)، هلموت اشمیت (صدراعظم آلمان) و ژیسکار دستن شرکت داشتند.
در این کنفرانس طرح کارتر, که عبارت بود از کنارگذاشتن شاه و تن دادن به حکومت خمینی پذیرفته شد و شاه در کمتر از دو هفته بعد از پایان این کنفرانس از ایران بیرون رفت و کمتر از یک ماه بعد در 22بهمن 57, خمینی پا بر فرش خون شهیدان قیام, در پی بندوبستهای پنهانی با «استکبار غرب», بر مسند قدرت نشست.
«نهضت» ادامه دارد!
آمریکا و هم پیمانانش, و به ویژه, سیاستگردانهای وزارت خارجه این کشور, که زمینه ساز روی کارآمدن رژیم ولایت فقیه بودند, از آن پس نیز تا کنون, به رغم همه جنایتهای خمینی و میراث دارانش, حتی بر آمریکاییان و همپیمانانشان, بی وقفه, از این رژیم پشتیبانی کردند و دربرابر جنبش آزادیخواهی مردم ایران و مظهر پایدار و قدرتمند آن ـ سازمان مجاهدین ـ هزاران سد و مانع تراشیدند. آنها با حمایت بی دریغشان از دیکتاتوری خمینی ضدبشر و میراثداران جنایت پیشه اش سهم عمده یی در بقای این رژیم مردم کش به عهده دارند و ننگ این همدستی در خون رشیدترین فرزندان ایران زمین هرگز از دامنشان زدوده شدنی نیست.
کارگردانهای اصلی سیاست آمریکا در زمان ریاست جمهوری کارتر ـ برژینسکی, گری سیک و ریچارد مورفی ـ و همدستانشان در وزارت خارجه این کشور, در این سی و دو سه سال, در امدادرسانی به رژیم سفّاک و جنایت پیشه ولی فقیه و در دشمنی با مقاومت سازمانیافته مردم داغدار ایران ـ سازمان مجاهدین خلق ـ بی وقفه, ادامه دادند و در یاری رسانی به آنها در سرکوب و کشتار و شعله ور نگه داشتن آتش جنگ خانمانسوز و در دشمنی با خیزشهای مردمی در ایران, لحظه یی پای پس نکشیدند.
نمونه هایی از این یاری رسانیها را در زیر می خوانید:
دیدار در الجزیره
دور دوم مذاکرات گردانندگان سیاست «حقوق بشر» کارتر با همنوایان آنها در دولت «امام زمان», در آبان 1358 آغاز شد. در روز 11 آبان (اول نوامبر1979) برژینسکی, مشاور امنیت ملی آمریکا, در راٌس هیاٌتی برای شرکت در جشنهای بیست و پنجمین سالگرد انقلاب الجزایر به آن کشور رفت. عصر آن روز, مهندس بازرگان, نخست وزیر ایران, با او دیدارکرد. در این دیدار ابراهیم یزدی, وزیر خارجة دولت بازرگان و از دستاندرکاران اصلی مذاکرات پشت پردة پیش از انقلاب57, هم حضور داشت. مذاکرات این دیدار که یک ساعت و 25دقیقه به طول انجامید، مثل همه مذاکرات پشت پرده دوران قبل از پیروزی انقلاب, افشاناشده باقی ماند و بازرگان در مصاحبه با خبرگزاری رسمی ایران, تنها به این نکته اشاره کرد که در این مذاکرات، «چگونگی مناسبات در روابط دو کشور مطرح شد...». اما خمینی, که پس از استوارکردن پایه های قدرتش سودای تازه یی در سر می پخت و پیروزی آسان او را شیرمست کرده بود, همزمان با این مذاکرات, طی سخنانی، سیاستش را برای چیرگی بر سراسر دنیا اعلام کرد: «...ما که نهضت کردیم برای اسلام نهضت کردیم. نهضت برای اسلام نمی تواند محصور باشد در یک کشور و نمی تواند محصور باشد در حتی کشورهای اسلامی؛ نهضت برای اسلام همان دنباله نهضت انبیاست. نهضت انبیا برای یک محل نبوده است، پیغمبر اکرم اهل عربستان است، لکن... دعوتش مال همه عالم است» (صحیفة نور, جلد دهم, صفحة115, سخنان خمینی در روز 11آبان 1358). او که خود به یاری زدوبندهای پشت پردة «استکبار جهانی» بر تخت قدرت تکیه زده بود, پوستین سیاستش را وارونه پوشید و نفرت تودهها از آمریکا را دستمایة پیشبرد سیاست جدید خود قرارداد و پرچم «مبارزه با استکبار جهانی (به سرکردگی آمریکا)» و کشورهای وابسته به آن را برافراشت و شعار «مرگ بر سه مفسدین ـ کارتر و سادات و بگین» را در دستور کار قرارداد.
بر اساس سیاست جدید, در فردای دیدار بازرگان با برژینسکی, تظاهراتی در سراسر ایران, در اعتراض به حضور شاه در آمریکا, که برای معالجه به آن کشور رفته بود, صورت گرفت و روز بعد (13آبان), در نخستین سالگرد یورش نظامیان شاه به دانشگاه, که منجر به کشتهشدن سه تن و زخمی شدن عدّه یی دیگر شد، «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام»، سفارت آمریکا را, به اشغال خود درآوردند و حدود 60تن از اعضای هیاٌت دیپلوماتیک آمریکا و کارکنان سفارت را به گروگان گرفتند. آنها در اطلاعیه یی ضمن درخواست «استرداد شاه خائن و تعطیل سفارت و قطع هرگونه رابطه با آمریکا», اعلام کردند «این لانة جاسوسی را تا رسیدن به نتیجة نهایی در تصرّف خود خواهند داشت و اگر آمریکا دست به یک حرکت توطئه گرانة نظامی یا غیرنظامی بزند, گروگانها را نابود خواهند کرد...» (مجاهد, شماره 10, 21آبان 1358). خمینی اشغال سفارت آمریکا را «انقلاب دوم» و حتی «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» خواند و از آن پس فصل تازه یی در روابط ایران و آمریکا آغاز شد.
گروگانهای آمریکایی به مدت 444 روز در اسارت ماندند. خمینی حاضر نشد آنها را در زمان ریاست جمهوری کارتر آزاد کند. پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا و انتخاب رونالد ریگان به ریاست جمهوری, گروگانها آزاد شدند. بهزاد نبوی، بهعنوان نماینده رژیم ایران، با وارن کریستوفر، نمایندة آمریکا, درالجزایر قراردادی را امضا کردند و ماجرای گروگانگیری پایان یافت.
گری سیک, از مشاوران بلندپایة «شورای امنیت ملی آمریکا» و یکی از گردانندگان سیاست «حقوق بشر» کارتر, از اعضای هیاٌت آمریکایی در مذاکرات الجزایر بود. او و کریستوفر که از آن پس همواره یکی از گردانندگان وزارت خارجة آمریکا بود و در زمان کلینتون, وزیر خارجه شد, از همان زمان, سیاست «حقوق بشر» خود را برای حفظ و پشتیبانی از رژیم خمینی آغاز کردند و این سیاست را با سختکوشی تمام از آن روز تا به امروز ادامه دادند.
«دیدبان» های حفظ نظام ولایت
گری سیک, پرچمدار و «دیدبان» خستگی ناپذیر «حقوق بشر», و همدستان او, بیآن که نیمنگاهی به کارنامة ننگین خمینی و دستاربندان همبسته اش, در کشتار و آزار و شکنجه و ویرانگری در عرصه های مختلف حیات اجتماعی ایران, و تروریسم افسارگسیختة آنها در خارج از مرزهای ایران داشته باشند, بی وقفه و درنگ, به پشتیبانی از کلیّت رژیم برخاستند و در تمام این سالها, دمی از یاری خمینی و میراثداران همرنگ او دست برنداشتند و در دشمنی با مجاهدین و رزمندگان آزادی ایران زمین, تهدید اصلی سرنگونی رژیم آخوندی, هر روز جریتر شدند. گویی در این میدان, خود را با خمینی و دست پروردگانش, همگون و همسرنوشت می دیدند. در نگاه این مدّعیان «حقوق بشر», تنها خمینی و میراثداران رژیم ضدبشری اش, «بشر» هستند و باید از «حقوق» آنان دفاع کرد و میلیونها انسانی که در داخل و خارج ایران, قربانی سیاستهای ویرانگر این مسندنشینان می شوند, «بشر» به شمار نمی آیند و از حقوقی برخوردار نیستند.
کارتر, برژینسکی, گریسیک, کریستوفر, ریچارد مورفی و همدستانشان در اروپا مانند جک استراو, وزیر خارجة پیشین انگلیس, گردانندگان «آیت الله» بی. بی. سی, کاری به این نداشته و ندارند که خمینی و میراثدارانش چه جنایتهایی را در حق مردم ایران یا حتی عوامل آمریکا و اروپا, انجام می دهند. آنها عشقشان یک طرفه است. رژیم آخوندی را فرزندی می دانند که خود آن را در آغوش «پرمهر»شان پرورده اند و تنها به این می اندیشند که چشم زخمی به این دردانة «سراپا حسن و فرزانگی» نرسد. او را چون تخم چشم خود مواظبت می کنند و هر کس و گروهی که بخواهد دربرابرش به راهی جز سرسپاری مطلق گام نهد, بی درنگ او را با مُهر «تروریسم» نشاندار می کنند و دستگاه عریض و طویل تبلیغاتیشان را برای بدنام کردن و اهریمن جلوه دادن او به کار می اندازند. و صد البته که در این سیاست از منافع بادآورده کلانی هم برخوردار می شوند.
در سال 1983, مقرّ تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت منفجر شد و چندی بعد, محسن رفیقدوست, وزیر پیشین سپاه پاسداران, بی پرده پوشی گفت: «هم تی,ان,تی, و هم ایدئولوژی آن انفجار، که 400 تفنگدار و افسر و سرباز را در مقرّ تفنگداران آمریکا به جهنم فرستاد, از ایران رفته بود» (رسالت, 29تیر1369). دیدبانان آمریکایی «حقوق بشر» نه تنها بر این انفجار ویرانگر, که بیش از 400 آمریکایی را ازمیان برد, چشم بستند, بلکه هنوز دود و دم انفجار به درستی نخوابیده بود, که بنا به خواست عاملان آن انفجار, مجاهدین, قوی ترین نیروی مخالف و تهدید اصلی سرنگونی این رژیم را, به عنوان یک نیروی تروریستی مورد هدف قراردادند.
در این سالها, دشمنی با سازمان مجاهدین, همیشه پیش شرط هرگونه توافقی بوده که در پشتپرده شکل می گرفت.. ماجرای «ایران گیت» نمونة روشنی از این گونه زدوبندهاست.
ماجرای «ایران گیت»
در اواخر ماه ژوئن 1985 سناتور گریهارت (کاندیدای ریاست جمهوری), سناتور کندی و شمار دیگری از نمایندگان و سناتورهای آمریکایی در نامه هایی به آقای مسعود رجوی, از مقاومت عادلانة مردم ایران پشتیبانی کردند. چند هفته بعد, در 24 ژوییه 1985, در پایان یک جلسة «کمیتة خارجی مجلس نمایندگان آمریکا», ریچارد مورفی, دستیار وزیر خارجه در امور خاور نزدیک, بدون هیچ زمینة قبلی و بی آن که هیچ یک از نمایندگان حاضر از وی در این مورد پرسشی کنند, بیانیه یی را دربارة سازمان مجاهدین خلق ایران خواند که در آن, ازجمله, آمده بود: «...آنها یک گروه نظامی اسلامی و ضددموکراتیک و ضدآمریکایی و اشتراکی هستند و از تروریسم و خشونت به عنوان ابزار اصلی پیشبرد سیاستهایشان استفاده می کنند» («مجاهد», شمارة 358, 11مهر1373).
خبرگزاری فرانسه در روز 11 آبان 1365 (2 نوامبر 1986) خبرداد که دیوید جیکوبسن آمریکایی, که گروه «جهاد اسلامی» او را در بیروت به گروگان گرفته بود, آزاد شد. روز 12 آبان, رویتر به نقل از یک متخصص اسرائیلی خبرداد که سوریه و ایران در جریان آزادی گروگان آمریکایی دخیل بوده اند.
دو روز بعد (13 آبان 1365), ماجرای روابط پنهانی رژیم خمینی با آمریکا که به «ایران گیت» معروف شد, از پرده به درافتاد و علت موضعگیری آن روز ریچارد مورفی آشکار شد. مجله «الشراع»، چاپ بیروت, در مقاله یی با عنوان «منطق دولت و منطق انقلاب: این است آن چه در تهران می گذرد» نوشت: «یک فرستادة محرمانة آمریکا به نام رابرت مَکفارلن (حامل کلت و کیک و انجیل برای سران رژیم ایران) در اوایل ماه گذشته (سپتامبر) مخفیانه از تهران دیدار کرده و در هتل استقلال (هیلتون سابق) اقامت نموده است. وی گفتگوهای بسیار مهمی با نمایندگانی از وزارت خارجه, مجلس شورا و ارتش انجام داده که از میان آنها این افراد شناخته شده اند: دکتر محمد لواسانی, مدیر ادارة سیاسی آسیا و آفریقا در وزارت خارجه, که به مدت ده سال در شرکت “آرامکو” در پادشاهی عربستان سعودی کار می کرده است؛ دکتر محمدعلی هادی, نایب رئیس کمیسیون روابط خارجی مجلس شورا؛ به علاوة یکی از افسران بلندپایة ارتش...». این افشاگری را سیدمهدی هاشمی (از اعضای دفتر منتظری که رهبری «دفتر جنبشهای آزادیبخش» را به عهده داشت), در اختیار این مجله قرارداده بود, که به بهای از دستدادن جانش تمام شد.
گزارش «کمیسیون تاور» هم، که در اسفند 1365 منتشر شد, نشان داد که رژیم خمینی از «وزارت خارجة آمریکا» خواسته بود در اعلامیه یی رسمی سازمان مجاهدین خلق را «تروریست» و «مارکسیست» بنامد و طی بخشنامه یی از «کنگره و تمام مراکز علمی و شرکتها» بخواهد که از پشتیبانی آن سازمان دست بکشند. منوچهر قربانیفر, دلاّل رژیم خمینی, طی نامه یی خطاب به طرف حساب آمریکاییش نوشته بود که یکی از 9 درخواست آخوندها از وزارت خارجة آمریکا برای آزادی گروگانهای آمریکایی، که تروریستهای مورد حمایت رژیم خمینی (جهاد اسلامی) آنها را در لبنان به اسارت گرفته اند, صدور بیانیه یی مبنی بر «تروریست» و «مارکسیست» خواندن مجاهدین است. «تروریست» و «مارکسیست» نامیدن مجاهدین, همواره در این سالها, خواست اصلی رژیم از غرب و وسیلة نزدیکی غربیها به رژیم آخوندی بوده است.
امدادرسانیهای «استکبار جهانی»!
درپی فعالتهای گسترده بین المللی خانم مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت ایران در بهار و تابستان 1373، به ویژه استقبال پرشور ایرانیان از هفته «همبستگی» و حمایت از رئیس جمهور برگزیده شورا و تظاهرات جهانی 30تیر آن سال در15کشور و در پی آن قیام دلاورانه مردم قهرمان قزوین در 13 و 14 مرداد 73، امدادهای غیبی آمریکا برای یاری رژیم بحران زده و مفلوک شتاب گرفت و به موازات آن, وزارت امورخارجه آن کشور در روز 6آبان 73 در یک گزارش 41صفحه یی، به کمیته خارجی کنگره, تحت عنوان «مجاهدین خلق ایران», اتهامات بی پایه یی را که بارها ایادی رژیم درگل مانده واگویه کرده بودند، علیه مجاهدین خلق ردیف کرد و باز هم بر «تروریست » بودن مقاومت و مبارزه عادلانه مجاهدین خلق علیه رژیم سفّاک و ایران بربادده آخوندی مُهر تأکید نهاد و باردیگر حقیقت را در پای اهریمن مصلحت و منفعت اقتصادی و سیاسی زودگذر قربانی کرد.
گری سیک, صحنه گردان اصلی این گزارش بود. او سه هفته بعد از انتشار گزارش, پلیترو, رئیس بخش خاور نزدیک وزارت خارجه آمریکا, را, که گزارش در اداره او تهیه شده بود, به عنوان سفیر ویژه آمریکا نزد رژیم ولایت فقیه نامزد کرد, با هدف دلجویی و گشودن باب «مماشات» با آن رژیم.
این گزارش نشان می داد که بخش خاورنزدیک وزارت خارجه آمریکا, که سالهای متمادی در امر نزدیکی به رژیم و یافتن میانه رو در میان سرکردگان رژیم فعالیت داشت, این بار نیز در یک مقطع بحرانی برای یاری رساندن به رژیم درگل مانده با تمام توان به میدان آمده است و برای ازمیان بردن بزرگترین تهدید رژیم, یعنی مقاومت سرفراز مردم ایران, کمر بسته است.
پشت پرده گزارش وزارت خارجه آمریکا
دفتر مطبوعاتی مجاهدین خلق ایران یک هفته پیش از انتشار گزارش 41صفحه یی وزارت خارجه آمریکا در اطلاعیه یی به تاریخ 29مهر73 (نشریه مجاهد, شماره 360) اعلام کرد: «...از مدتها پیش رفسنجانی و کمال خرّازی، سفیر رژیم در نیویورک، طرح گسترده یی را به منظور صدور یک گزارش مغرضانه از سوی وزارت خارجهٌ آمریکا علیه مجاهدین و مقاومت ایران طرّاحی می کرده اند. رژیم خمینی پس از تصویب الحاقیه لایحه بودجه وزارت خارجه، که از دولت آمریکا می خواهد گزارشی در مورد مجاهدین به کنگره ارائه کند، دست به کار این توطئه شده است. به همین منظور رفسنجانی، ابراهیم یزدی، وزیر خارجه سابق و نمایندهٌ سابق خمینی در آمریکا در دههٌ1970 را یک ماه پیش به آمریکا فرستاد. خرازی، با به کار گرفتن یزدی، مهدی نوربخش، هوشنگ امیراحمدی و بیژن سپاسی، رئیس بنیاد فیر(FAIR)، لابی رسمی رژیم در واشینگتن، طی تماسهای متعددی با سیاستمداران سابق و متخصصان طرفدار سیاست ایرانگیت و مماشات با رژیم، تلاش میکند تا اتّهامهای رژیم آخوندی علیه مقاومت ایران را برای وزارت خارجه تکرار کند. آنها می خواهند این اتهامها را، در قالب یک بیانیهٌ مشترک، به امضای متخصصان مزبور برسانند؛ اتّهامهایی از قبیل استفاده مجاهدین از “تروریسم و خشونت سیاسی”، “فقدان دموکراسی در درون مجاهدین”، “عدم پایگاه اجتماعی مجاهدین در داخل ایران” و “تهدید ایرانیان خارج از کشور” و…» «طبق گزارش واصله به دفتر رفسنجانی، خرازی گفته است امضا کنندگان این بیانیه، از جمله عبارت خواهند بود از: جیمز بیل، ریچارد کاتم، گریسیک، ارواند آبراهامیان, هوشنگ امیر احمدی و...». «بنا به گزارشها، ابراهیم یزدی, که یکماه قبل از سوی رژیم خمینی به آمریکا فرستاده شده بود، کماکان در آمریکا به سر می برد و با پیروان خط ایرانگیت ارتباطات گسترده یی دارد. محسن میلانی از فلوریدا، فرهاد کاظمی از نیویورک، و شیخاسلام نیز که ارتباطات گسترده یی با خرازی دارند، در همین راستا سخت در تلاشند تا با ارتباطات خود با محافل آمریکایی، دست وزارت خارجهٌ آمریکا را برای یک گزارش کاملاً منفی پر کنند». «رژیم خمینی برای گنجاندن یک مضمون مغرضانه از سوی وزارت خارجهٌ آمریکا علیه مجاهدین و مقاومت ایران، با خرج مبالغ هنگفتی، دست به یک بسیج همه جانبه زده است و در این مسیر از ساواکیهای منفور شاه گرفته تا بلندگوهای استعماری و تا مزدوران و آلتفعلهایش در خارج کشور را به مدد فراخوانده است». آنها از مخالفان سازمان مجاهدین, به ویژه از «بریده مزدوران» خواسته اند تا «موارد زندانی و شکنجه شدن خود توسط مسئولان "شورای ملی مقاومت" در عراق را، با ارسال نامه یا فاکس، به شعبه "سازمان دیدبان حقوقبشر خاورمیانه" در آمریکا اطلاع دهند…مسئولان این قسمت آقای گری سیک و خانم لیزا آندرسن می باشند…».
«علامت حسن نیّت»
درسال 1376 (1997), در پی انتخاب خاتمی به عنوان رئیس جمهور رژیم, دولت آمریکا برای دلجویی از رژیم ولایت فقیه بر آن شد که نام مجاهدین را در لیست «سازمانهای تروریستی خارجی» بگنجاند. در روز 9اکتبر1997 ـ یک روز پس از انتشار این لیست ـ یک مقام بالای دولت کلینتون بی پرده پوشی به روزنامه «لسآنجلستایمز» گفت: «گنجاندن نام مجاهدین خلق در این لیست به عنوان یک علامت حسن نیّت به رژیم تهران و محمد خاتمی, رئیسجمهور میانهرو آن, که بهتازگی انتخاب شده، صورت گرفته است».
دو سال بعد, در سال 1378 (1999), وزارت خارجه آمریکا, نام شورای ملی مقاومت ایران را نیز به لیست «سازمانهای تروریستی خارجی» افزود. بنا به گزارش خبرگزاری رویتر در 14اکتبر همین سال, آقای مارتین ایندیک, مدیرکل وقت وزارت خارجه آمریکا, تصریح کرد که واردکردن نام شورای ملی مقاومت نیز در این لیست, به درخواست رژیم ایران صورت گرفته است.
سه سال بعد به نوشته مجله «نیوز ویک» در روز 26سپتامبر2002, مارتین ایندیک تاٌکیدکرد که واردکردن نام مجاهدین و «شورا» در لیست «سازمانهای تروریستی» به خاطر «علاقه کاخ سفید برای بازگشایی روابط با رژیم ایران» بوده است.
افعی کبوتر می زاید!
گریسیک و دیگر دیدبانان «حقوق بشر» در تمام سالهایی که رژیم آخوندی با تکیه بر سیاست کشتار و اختناق و چپاول در داخل و گسترش تروریسم در خارج کشور, به حیات ننگبارش ادامه می دهد, همواره با بخشی از گردانندگان این رژیم در تماس بودند و برای گشودن دروازة مذاکره با آمریکا و برقراری رابطة سیاسی با آن کشور و نجات رژیم از چنبرة بحرانهای فراگیر, چاره جو بودند و در پیدا و پنهان, در خارج و داخل کشور، کنفرانسها و نشستهای مشترکی برگزار می کردند. گزارش کوتاه چند نمونه از این کنفرانسها و دید و بازدیدها از زبان جناح مخالف داخلی:
«کنفرانس ایران در سال 2001» در قبرس
در ماه خرداد 1378, «دو سال پس از پیروزی سیدمحمد خاتمی در انتخابات، کنفرانسی در قبرس تحت عنوان “ایران در قرن بیست و یک” برگزار شد. هدف از تشکیل این کنفرانس، بررسی تحولات ایران پس از دوّم خرداد 1376 و یافتن راههایی برای عادی سازی رابطه ایران و آمریکا بود... کنفرانس قبرس، اولین نقطه اتّصال عناصر داخلی رابطه جو، با مقامات آمریکایی و عوامل اطلاعاتی آمریکا بود. از آمریکا شخصیتهایی نظیر گری سیک, دیپلومات کهنه کار آمریکایی ... ریچارد مورفی و ... حضور داشتند. از جبهه اصلاحات نیز اشخاصی چون ابراهیم یزدی، دبیر کل ... نهضت آزادی، عزت الله سحابی ... عمادالدین باقی و شمس الواعظین, علوی تبار و عباس عبدی، اعضای شورای مرکزی “جبهه مشارکت ایران اسلامی”... دکتر شعله سعدی ... ناصر هادیان ... حضور داشتند. نکته جالب توجه ... برخورد گرم و صمیمانه گری سیک با بعضی اعضای هیأت ایرانی از جمله شمس الواعظین و ناصر هادیان است، که حتی شگفتی و تعجّب بسیاری از اعضای هیاٌت شرکت کننده ایرانی را در پی داشت...» (کیهان, 12مرداد 1383).
سفر مخفیانة گری سیک و ریچارد مورفی به ایران (در سال 1379)
«...آمریکاییها برای نخستین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با ارزیابی اوضاع سیاسی ایران بعد از دوّم خرداد 1376، این جرأت را به خوددادند تا تحت عناوین مختلف, از جمله خبرنگار و جهانگرد، به ایران سفر کنند و از نزدیک اوضاع و احوال سیاسی ـ اجتماعی ایران را مورد ارزیابی قراردهند. برخی شواهد و مدارک نشان می دهد که پس از دوّم خرداد چهره های نشاندار و سرشناسی از ایالات متحده آمریکا، در پوشش جهانگرد به ایران سفر کرده و گفت و گوهایی با اصلاح طلبان داشته اند، که سرشناس ترین آنها “گریسیک” و “ریچارد مورفی” است. علی رضا نامور حقیقی, که مدتها در اداره رسانه های خارجی وزارت ارشاد مسئولیت داشت و در جریان “بررسی پرونده نظرسنجی” به کانادا گریخت، در سالهای مسئولیتش، بارها مأموران خارجی و به ویژه آمریکاییها را در پوشش خبرنگار خارجی، به ایران وارد کرد. نامور حقیقی ... در سال 1379 گری سیک را با نام مستعار، وارد ایران کرد و ملاقاتهایی را با برخی مدعیان اصلاح طلبی، برای وی فراهم نمود» (روزنامه رسالت, 30 آذر 81).
«گری سیک یک دیپلومات کهنه کار آمریکایی و از چهره های شناخته شده در کریدورهای سیاسی مرتبط با مسائل ایران است. او تا کنون پستهای گوناگونی را در وزارت امور خارجه و کاخ سفید آمریکا برعهده داشته است که مهمترین آنها عضویت در شورای امنیت ملی کاخ سفید در دوره های ریاست جمهوری جرالد فورد، جیمی کارتر و رونالد ریگان است. وی همچنین در زمان انقلاب اسلامی ایران، مشاور ارشد رئیس جمهوری آمریکا (کارتر) بود... گریسیک ... از طرفداران جدّی و پر و پا قرص مذاکره مستقیم با ایران بود... وی در یکی از مصاحبه های خود ... اظهار داشت: “... من فکر می کنم ایران باید دعوت برای مذاکره را جدّی بگیرد... به نظر من، گام مؤثری که ایران می تواند (در تقلیل اختلاف فیمابین) بردارد آن است که با جدّیت به امکان این گفت و گوی مستقیم با آمریکا بیندیشد، و امیدوارم این امر به طورخصوصی و به دور از منظر عمومی صورت بگیرد، تا اساساً دو طرف فرصتی بیابند تا نقطه نظرات خود را بیان نمایند و از دیدگاههای یکدیگر مطّلع شوند» (روزنامه جامعه، 23 بهمن 79) .
مهدی کروبی درموزه «متروپولیتن» نیویورک (تابستان 1379)
«در یکی از روزهای گرم تابستان 1379، یک هیأت پارلمانی از جمهوری اسلامی ایران، در راستای وظائف نمایندگی! سفری را به نیویورک ترتیب می دهد که ریاست مجلس ششم، حجّت الاسلام والمسلمین آقای کروبی نیز، به عنوان سرپرستی آن هیاٌت با آنان عازم نیویورک می شود. در جریان یکی از این دیدارها، آقای کروبی به همراه هیاٌت پارلمانی، دیداری را از موزه متروپولیتن نیویورک به عمل می آورد که ... جمعی از نمایندگان، سناتورها و مقامات آمریکایی از جمله ... “گری سیک”, مشاور پیشین امنیت ملی آمریکا، «رابرت پلیترو», معاون سابق وزارت خارجه آمریکا و نیز هوشنگ امیراحمدی, یکی از مدیران “سازمان ایرانیان ـ آمریکاییان”، در آن جا حضور دارند. هر چند در ابتدا سعی شد تا وانمود گردد که حضور مقامات آمریکایی در موزه کاملاً اتفاقی و بدون برنامه ریزی قبلی صورت گرفته است، امّا طولی نکشید که معلوم شد عناصر دلاّلی پیش تر با هماهنگی قبلی بین اعضای هیاٌت ایرانی و مقامات آمریکایی، در این کار دخالت داشته اند. اتفاقاً چند روز بعد، روزنامه “واشینگتن پست” در گزارشی از جزئیات این دیدار، با اشاره به عامل ترتیب دهنده این ملاقات نوشت: “هوشنگ امیراحمدی که قبلاً به جلسه نمایندگان کنگره در موزه متروپولیتن دعوت شده بود، حضور مهدی کروبی را در همان روز و همان ساعت طرّاحی کرده بود”.... ملاقات بین هیاْت پارلمانی ایرانی و طرف آمریکایی تصادفی نبوده، بلکه از قبل برنامه ریزی شده بود و هیأت ایرانی نیز کاملاً در جریان این ملاقات قرار داشته است... ملاقات نمایندگان و سناتورهای آمریکایی با جناب آقای کروبی، به عنوان ریاست مجلس شورای اسلامی و یکی از مقامات عالی رتبه جمهوری اسلامی برای آمریکاییها حائز اهمیّت فراوان بوده است» (کیهان، 17 شهریور 1379).
هدف: نابودی مجاهدین
پیش از حمله به عراق در فروردین 1382, قرارومدارهایی در پشت درهای بسته برای بمباران و درهم شکستن ارتش آزادیبخش ملی ایران میان نمایندگان سران مهاجم و گردانندگان رژیم آخوندی گذاشته شد, مشروط بر این که رژیم پس از سقوط حکومت پیشین عراق در امور آن کشور مداخله نکند. گردانندگان این توطئه, هم پیش از بمباران و هم پس از آن, با توجیه مبارزه با «تروریسم», با «افتخار», آن را اعلام کردند:
ـ «مقامات بریتانیایی ... به دولت ایران اطلاع دادند که آنها به اهداف سازمان منافقین (مجاهدین) و قرارگاههای آنها حمله خواهندکرد...» (روزنامة خراسان, 19فروردین1382).
ـ «ریچارد دالتون, سفیر انگلیس در ایران, هفتة گذشته به روزنامة فرانسوی لوموند گفت: شخصاً, به رهبران ایران تضمین داده است که به مجاهدین خلق اجازه داده نخواهد شد در عراق بمانند. به نظر چند کارشناس, طرح مؤتلفین از بین بردن این گروه است» (مجلة «فوروارد», 15فروردین82).
ـ «سخنگوی سفارت انگلیس در تهران اظهار داشت که نیروهای ائتلاف پایگاههای مجاهدین خلق, اصلی ترین گروه اپوزیسیون مسلّح ایران, را در عراق بمباران کرده اند» (خبرگزاری فرانسه, 26فروردین 1382).
ـ «مقامهای آمریکایی گفتند: آمریکا, در حرکتی برای جلبنظر رژیم ایران که در عراق دخالت نکند, قرارگاههای جنگجویان مخالف ایرانی را ... بمباران کرده است... یک توافق خصوصی با مقامهای ایرانی قبل از شروع درگیریها صورت گرفته بود که اگر ایران از جنگ عراق کنار بماند, نیروهای انگلیسی و آمریکایی گروه مزبور را هدف قراردهند... ازبین بردن پایگاه عملیاتی مجاهدین خلق در عراق... یک هدف عمدة رژیم ایران بوده است... یک مقام رسمی گفت: کاندولیزا رایس, مشاور امنیّت ملی آمریکا, و کالین پاول, وزیر امور خارجة آمریکا, معتقد بودند که تهران می تواند در مقابل آمریکا که همسایة بغل دستش را اشغال کرده است, بی طرف بماند, مخصوصاً اگر بداند که به مجاهدین حمله خواهد شد و از تهاجمات آنها به ایران در آینده جلوگیری به عمل خواهد آمد. این پیغام توسّط ماٌموران انگلیسی, قبل از شروع جنگ فرستاده شد. جک استرو, وزیر خارجة انگلیس, همردیف ایرانیش, کمال خرّازی, را در ملاقاتی در لندن در ماه فوریه [2003], مطّلع ساخت. ریچارد دالتون, سفیر انگلیس در ایران, این پیام را در ماه مارس در یک ملاقات با حسن روحانی, آخوندی که رئیس شورای عالی امنیّت ملی, ارگان سیاست خارجی است, تکرار کرد... دولت بوش از بلندگوهای بین المللی, مانند گردهمایی در سازمان ملل متّحد در مورد افغانستان استفاده کرد تا ایرانیان را از این طرح مطّلع نماید...» (وال استریت جورنال, 28فروردین1382).
ـ «دو مقام ارشد آمریکایی در ژانویه [2003], پنهانی, با مقامهای ایرانی دیدار کردند. آمریکا, ازجمله, خواهان این شد که ایران مرزهایش را ببندد که مانع فرار مقامهای عراقی بشود و پیشنهاد داد که آمریکا قرارگاههای سازمان مجاهدین خلق را که در عراق مستقر هستند, بمباران کند. امّا, یک تعهّد قابل اتّکاتر برای حمله به قرارگاهها از طریق مقامهای انگلیسی به تهران منتقل شد» (واشینگتن پست, 29فروردین1382).
ـ آمریکا و انگلیس برای جلوگیری ایران از دخالت در عراق, مثل همیشه, بهای راضی کردن رژیم را از کیسة مردم ایران پرداختند و نابودی مجاهدین, تهدید اصلی سرنگونی رژیم آخوندی, را در دستور کار خود قراردادند و برای پیشبرد این نیّت شوم, در بمبارانهای ویرانگر عراق, برای نابودی آنها, گاه شبی «120» بار قرارگاهها, سنگرها و تمام جان پناههای رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران را بمباران کردند و در این هنگامة آتش و ویرانگری و خون, به گله های پاسداران و سگهای هار دیگر رژیم, از هر رنگی, امکان دادند که با استفاده از فرصت زرّینی که این «امداد غیبی» نصیبشان کرده بود, بی هیچ مانع و سیل بندی به پایگاههای ارتش آزادی, مغول وار, یورش ببرند تا بازماندگان زندة بمبارانها را به اسارت بگیرند, زخمیها را تمامکُش کنند و دَیّاری را از رزمندگان آزادی و پاکبازان مجاهد باقی نگذارند. و البتّه, به پیروزی خود هم, ذرّهیی تردید نداشتند:
ـ «گروهی از افراد مسلّح تیپ بدر, که شمارشان به 10هزارتن میرسد و بعضی از آنها لهجة ایرانی دارند, قبل از جنگ, به طور پنهانی, وارد بعقوبه شدند» (روزنامه «ایندیپندنت» ـ30فروردین82 ).
ـ «جلسة فوق العادة شورای عالی امنیّت رژیم دردوم فروردین1382 با حضور خامنه ای, برای بررسی تحوّلات عراق تشکیل شد. سردمداران رژیم در این جلسه تاٌکید کردند باید از شرایط موجود برای حمله به سازمان مجاهدین و نابودکردن آن در داخل خاک عراق بیشترین استفاده را بکنیم... براساس تصمیمات این جلسه, شورای عالی امنیّت رژیم آخوندی گروههای ویژه یی را برای ترور آقای مسعود رجوی, رهبر مقاومت ایران, به خاک عراق اعزام کرد. خامنه ای در این جلسه, که در خانة وی برگزارشد, دستور داد هر گروهی موفّق به اجرای این طرح شود, یا هرکس که کمک اطلاعاتی و لُجستیکی به اجرای این طرح بکند, میلیونها دلار جایزه دریافت خواهد کرد. در جلسة شورای عالی امنیّت, که خاتمی و رفسنجانی نیز در آن حضور داشتند, تاٌکید شده بود تا رهبری منافقین دست نخورده باقی مانده باشد, ما از شرّ آنها خلاصی نخواهیم داشت» ـ (اطلاعیه سازمان مجاهدین خلق ایران ـ 25 فروردین1382).
ـ «طی روزهای پنجشنبه و جمعه 21 و 22فروردین [1382], در دهها رشته تهاجم عوامل وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران به مجاهدین در خاک عراق, در حوالی قرارگاههای اشرف (شمال شهر خالص) و انزلی (شهر جلولا) و بنیاد علوی (شهر مقدادیه), 18 مجاهد خلق شهید و 43تن مجروح و شماری مفقود شدند. وزارت اطلاعات به منظور اجرای این تهاجمات و توطئههای تروریستی, طی هفتة گذشته شمار زیادی از دژخیمان و ماٌموران خود و همچنین شماری از عوامل کرد و عرب زبان این وزارتخانه را از طریق نفت شهر و سومار و قصرشیرین روانة عراق کرد. ماٌموریت نیروهای اعزامی وزارت اطلاعات کشتن و اسیرکردن و ضربه زدن به مجاهدین تعریف شده است. آنها به آر.پی.جی 7 و انواع تیربار و مسلسلهای کلاشنیکف مجهّز هستند. علاوه بر این, وزارت اطلاعات برای اجرای نیّات شوم خود علیه مجاهدین, از مزدوران موسوم به “سپاه بدر”, وابسته به سپاه پاسداران کمک میگیرد. سه شنبه 20فروردین, شمار زیادی از این مزدوران وارد خاک عراق شدند و بخشهایی از شهر خانقین و مناطق اطراف آن را به تصرّف خود درآوردند» (اطلاعیه سازمان مجاهدین خلق ایران ـ23فرورین 1382).
ـ «در جریان تهاجمات روز گذشته [23فروردین] نیروهای دشمن, در اطراف قرارگاههای اشرف, انزلی و بنیاد علوی, در حوالی شهرهای خالص, جلولا و مقدادیه, 10مجاهد خلق به شهادت رسیدند» (اطلاعیه سازمان مجاهدین خلق ایران ـ 24فروردین1382).
در این کارزار نابرابر, گریسیک و «دیدبانان» همدست او نیز برای همگامی با مهاجمانی که به علت میدان دادن و چشم پوشی سران «نیروهای ائتلاف» در عراق, در همان ماههای اول, در دولت موقّت عراق, نیروهای نظامی و در شهرهای مختلف این کشور, به ویژه در مناطق شیعه نشین, جای پای استواری به دست آورده بودند, آستینها را بالازدند و برای نابودی مجاهدین, با همدستان ایرانی و غربی خود به همکاری پرداختند. به عنوان مثال, وقتی «شورای حکومتی عراق», که مزدوران رژیم در آن میداندار بودند, در ماه آذر1382, ضرب الاجلی برای خروج «رزمندگان ارتش آزادیبخش» از عراق تعیین کرد, گریسیک در مصاحبه با رادیو بی. بی. سی, همنوا با سخنگویان «وزارت اطلاعات», اعلام کرد: «من می دانم که شورای حکومتی عراق, به صراحت, اعلام کرده که این افراد از عراق اخراج خواهند شد ولی به خاطر داشته باشید که این افراد جنگجویان آموزش دیده یی هستند که برای سالهای متمادی به نفع صدام حسین فعالیت می کردند و این سالها آنها نه تنها به عنوان یک گارد مزدور برای مقاصد صدام حسین عمل کردند، بلکه به طور مرتّب, برای عملیات نظامی از مرز به ایران رخنه می کردند. به نظر من تصمیم شورای حکومتی عراق به اخراج نیروهای نظامی اجنبی از قلمرو آن کشور قابل درک است» (روزنامه شرق, 24 آذر 1382ـ 15 دسامیر 2003).
رژیم ایران در پی آن برآمد از فرصتی که به دست مزدورانش در عراق فراهم شده, به نحو احسن بهره برداری کند و راه خروج رزمندگان ارتش آزادیبخش به کشورهای دیگر را ببندد تا آنها ناچار شوند به ایران بروند. از این رو, علی یونسی, وزیر اطلاعات رژیم, در یک نشست مطبوعاتی که روز 11دیماه 82 برگزارشد, گفت: «هر کشوری که منافقین (مجاهدین) را در خاک خود بپذیرد, دشمن ایران است». او دربارة «منافقین تروریست» تاٌکیدکرد: «دولت ایران مطّلع شده بیش از ۱۵۰ نفر از اعضای منافقین در پادگان اشرف از این سازمان جدا و به آمریکا پناه آوردهاند... ایران اصرار دارد این اعضا به خانواده هایشان تحویل داده شوند و اگر بین آنها سران این گروهک وجود دارد، بازداشت شوند. وی با بیان این که در پادگان اشرف، تعدادی از منافقین خواهان خروج هستند، گفت: آمریکاییها و نیروهای ائتلافی باید تلاش کنند تا این افراد از دست سران گروهک منافقین، که مانع خروجشان می شوند، نجات یابند» (روزنامة «شرق»ـ 12دیماه 1382 ـ2ژانویه2004).
یونسی بر این نکته نیز تاٌکید کرد: «من به معاونم دستور دادم که جنایتهای منافقین را سریع به عرض مجامع بین المللی برسانند که معلوم بشود چه جنایتهایی در عراق، اینها مرتکب شده اند ....».
معاونان یونسی برای اجرای این خواست, دست به کارشدند و یک راست به سراغ دوستان قدیمی خود رفتند و از آنها یاری خواستند. گری سیک و «دیدبانان» همدست او, بی درنگ دست به کارشدند و با دوازده تن از دست پروردگان و «بریده مزدوران» وزارت اطلاعات, تلفنی, تماس گرفتند و از آنها خواستند یاوه های صدهابار تکرار شده شان را دربارة «جنایتهای منافقین», زجر و آزار جداشدگان و جلوگیری از خروج آنها از «کمپ اشرف», باردیگر, به گوش «جهانیان» برسانند و برای یاری رسانی به رژیم رو به مرگ, در این مقطع حسّاس که ممکن است نام سازمان مجاهدین از لیست گروههای تروریستی خارج شود, راهبندی ایجاد کنند.
گزارش 8 مه2005 «دیده بان حقوق بشر» با عنوان «خروج ممنوع ـ نقض حقوق بشر در کمپهای سازمان مجاهدین خلق», برای خوشنودی وزیر اطلاعات و دیگر گردانندگان رژیم آخوندی, به تعجیل, فراهم آمد و «شاه بیت» این گزارش عبارت پایانی آن بود که «آیت الله بی. بی. سی» در روز 22 اردیبهشت 84, به آن اشاره کرد: «پرونده حقوق بشر حکومت ایران ترسناک است، اما اشتباه بزرگی است اگر سازمانی با این سابقة نقض حقوق بشر به عنوان نیروی مخالف آن مورد حمایت قرار گیرد».
«دیدبان» احمدی نژاد
گری سیک از ماهها پیش از انتخابات ریاست جمهوری در ایران که قرار بود در 27خرداد 1384 برگزار شود, به آن امید بسیار بسته بود. در مصاحبة اختصاصی با «همشهری دیپلوماتیک» (10 اردیبهشت 1384) به این نکته اشاره دارد: «معتقدم این انتخابات، رویدادی جالب در نوع خود خواهد بود. .... نکته مهمی که نباید از آن غافل بود، حضور و یا عدم حضور آقای رفسنجانی در این انتخابات است. با حضور ایشان به عرصه رقابت انتخاباتی بسیاری از معادلات تغییر خواهد کرد... آقای خاتمی نتوانست انتظارات سیاسی از مردمی که به او راٌی داده بودند را فراهم کند و بسیاری از آنها دستاوردهای ریاست جمهوری وی را ناامیدکننده ... توصیف میکنند... من سالهاست از منتقدان اصلی سیاست ایالات متحده در قبال ایران هستم. آمریکا بارها با ازدست دادن فرصتهای خوب برای بهبود روابط، به تشدید روابط خصمانه دو کشور کمک کرد...». حال او به «امامزادة» رفسنجانی دخیل می بندد که گام پیش بگذارد و «روابط خصمانه» را به «روابط دوستانه» تبدیل کند و به یاری آمریکا ماندگاری رژیم پابه گور را تضمین کند.
گری سیک در روز 18مه 2005, (ده روز بعد از انتشار بیانیة «دیدبان حقوق بشر»ش علیه سازمان مجاهدین) در در مقاله یی در مجلة تایم زیر عنوان «چهرة پراگماتیک ایران» نوشت: «رفسنجانی 3 ماه پس از پیروزی احتمالی در انتخابات گفتگوهای محرمانهیی با آمریکاییها خواهد داشت». روزنامة «شرق» در روز 3خرداد 1384, پس از ذکر این خبر, نوشت: « رفسنجانی در حالی به صحنه انتخابات وارد شده است که نزدیکانش می گویند خواهان حل مشکلات با آمریکا و به دنبال راهی برای تجدید روابط دیپلوماتیک با آن کشور است».
گریسیک با امید به پیروزی رفسنجانی, به جدّ, سنگ جانبداری تمام عیار از انتخابات را به سینه کوبید و در روز راٌی گیری انتخابات ریاست جمهوری رژیم در مصاحبه با «خبرگزاری فارس» اعلام کرد: «روند انتخابات ریاست جمهوری در ایران بسیار سالم، جالب و شگفت آور است... به نظر من انتخابات کنونی ریاست جمهوری در ایران بسیار فعالانه انجام می شود و در آن نامزدها مسائل متفاوتی نسبت به گذشته مطرح می کنند که من با دقت آن را دنبال می کنم... اگرچه در ابتدا تعداد زیادی از ثبت نام کنندگان رد صلاحیت شدند اما اکنون نامزدهای باقیمانده به راحتی فرصت رقابت آزادانه با یکدیگر را دارند».
فردای آن روز (28خرداد), در انتقاد به جرج بوش که انتخابات را «نامشروع و غیردموکراتیک» خوانده بود, در سخنانی که از «شبکة خبر» تلویزیون رژیم پخش شد, گفت: «زمان سخنان بوش دربارة انتخابات ایران فوقالعاده نامناسب بود و من از این که جرج بوش چنین زمانی را برای حمله به ساختار سیاسی و انتخاباتی ایران انتخاب کرد, بسیار متأثر شدم. ما شاهد رقابت واقعی نامزدها بودیم و بوش باید عاقلانه حرف می زد و بیانیة زودهنگام صادر نمی کرد».
وقتی بر اثر «امدادهای غیبی» احمدی نژاد از صندوق مارگیری انتخابات بیرون آمد, گریسیک که همواره در مددرسانی به هر دو جناح رژیم آمادگی دارد, زبان به ستایش احمدینژاد گشود و در سخنانی که در کیهان 11تیرماه 84 منتشر شد, گفت: «اشتباه است اگر حمایتهای ملت ایران از احمدی نژاد را به حساب تقلّب بگذاریم... احمدی نژاد خیل عظیمی از هواداران را گرد خود جمع کرده است که به ارزشهای مذهبی و سنّتی بهای خاصی می دهند. وی دارای مدرک دکتری از یک دانشگاه برجسته است و شهردار یکی از بزرگترین شهرهای دنیا بوده است... بی خردی خواهد بود اگر احمدینژاد را دست کم بگیریم... شواهد و قراین زیادی نشان می دهند مردی که پیروز شد صاحب اکثریت آرا بود».
گری سیک در دوران ریاست جمهوری احمدینژاد نیز, مانند گذشته, در هر مخمصهیی که گریبانگیر رژیم میشد, بیدرنگ به یاریش می شتافت. ازجمله، در مساٌلة قطعنامة شورای امنیت ملل متحد درمورد برنامة هستهیی ایران. روزنامه جمهوری اسلامی روز 3مهر 84 به نقل از «واحد مرکزی خبر» نوشت: «گریسیک, سیاستگذار سازمان آمریکایی “دیدبان حقوق بشر”, در یک گفتگوی تلفنی مخالفتش را با قطعنامة اخیر شورای حکّام آژانس بین المللی انرژی اتمی در مورد ایران, اعلام کرد و سخنرانی احمدینژاد در مجمع عمومی سازمان ملل را ستود». فردای آن روز, که هنوز احمدینژاد در آمریکا به سر می برد, در مصاحبه با خبرگزاری ایرنا (4مهر1385) گفت: «فکر می کنم زمان آن فرا می رسد که تهران و واشینگتن متوجه خواهند شد گفت وگوی مستقیم دربارة اختلاف نظراتی مانند برنامة هسته یی و نیز مسائل عراق, اقدامی مفید است... برای بهبود روابط تهران و واشینگتن, ایران و آمریکا باید هر دو تقریباً همزمان به این نتیجه برسند که اوضاع رو به بهبود نخواهد رفت مگر این که با یکدیگر به نوعی در تماس باشند... کشورهایی مانند آفریقای جنوبی می توانند نقش میانجی را میان ایران و آمریکا بازی کنند که مشابه نقش الجزایر در ماجرای گروگانگیری خواهد بود». وی در ادامة مصاحبه دربارة سیاستهای ایران در عراق گفت: «ایران در بالاترین سطوح (حکومتی) طرفدار یکپاره باقی ماندن عراق به صورت فدرال یا هر نوع ساختار حکومتی دیگر است که کردها, سنی ها و شیعیان عراقی در یک کشور متّحد با یکدیگر همزیستی داشته باشند...» و در پایان پیشنهاد احمدی نژاد را در سازمان ملل تکرار کرد که گفت «کشورهای دیگر می توانند به مذاکرات هسته یی ملحق شوند و به ویژه از آفریقای جنوبی نام برد...».
البته این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که گریسیک که سخت مشتاق است باب مذاکره و رابطة سیاسی ایران و آمریکا گشوده شود, تندرویهای احمدینژاد در مساٌلة اتمی را چندان برنتابد و با آن سازگار نباشد, چرا که می داند این کوتاه نیامدنها سرانجام به جای درب مذاکره و مراوده, دروازة جنگ و کشاکشهای سخت و خونین را می گشاید. او در این رؤیاست که خامنه ای و احمدی نژاد نیز مانند دورة آتش بس, مانند خمینی, «زهر» عقب نشینی را بنوشند و گره یی را که با دست می توان گشود به دندان حواله ندهند. او روز 18مهر 85, در سخنانی که از «واحد مرکزی خبر» رژیم پخش شد, با اشاره به انتشار نامة خمینی دربارة پذیرش آتشبس تاٌکید کرد: «این نامه بیانگر این واقعیت است که چگونه در سال 1988 “امام خمینی” با درکی هوشمندانه, از خود انعطاف نشان داد تا به آن چه وی و دیگر رهبران مذهبی... از آن به عنوان حبّ وطن یاد می کردند, وفادار بماند... فکر می کنم رفسنجانی و تیم وی هم چون حسن روحانی بر این باورند که باید چنین درکی در عرصة هسته یی نیز به وجودآید و از تندروی احمدی نژاد در این مساٌله, که تهدیدکنندة موجودیت و بقای نظام ایران است, جلوگیری کرد».
وزیر دفاع مماشات جو
گری سیک که در هیچ موقعیتی از دیدبانی «حقوق بشر» رژیم آخوندی غافل نمی ماند, پس از انتخاب رابرت گیتس به جای رامسفیلد, به عنوان وزیر دفاع آمریکا بسیار خرسند شد. سایت «امروز» در روز 3 اسفند 85 در این باره می نویسد: «گری سیک, متخصص برجستة امور ایران با وزیر دفاع جدید آمریکا همکار بوده است. آنها در دوران فورد و کارتر در کاخ سفید با هم مشغول به کار بوده اند. او رابرت گیتس را به خوبی می شناسد و از انتخابش به عنوان جانشین رامسفیلد به شدت خرسند است... سیک می گوید: معرفی گیتس به جای رامسفیلد علامت “لحظة تغییر واقعی” در دولت جرج بوش است».
«زمان نگرشی تازه به ایران» ـ ژوییه 2004
«شورای روابط خارجی آمریکا» یک گروه کاری به ریاست مشترک برژینسکی و رابرت گیتس برای بررسی اوضاع ایران تشکیل داده است. در این «شورا» به غیر از رئیسان آن ـ برژینسکی و رابرت گیتس ـ که مدافعان جدّی رژیم اند, اعضای آن نیز از همین قماش اند و کسانی مانند الهه شریف پور (هیکس), ری تکیه و...
این گروه در گزارش مفصلی با عنوان «زمان نگرشی تازه به ایران», ارزیابی شان را از وضع ایران در ژوییه 2004 انتشار داده اند و ازجمله تاٌکید دارند که «به رغم نوسانهای سیاسی قابل توجه و نارضایتی عمومی, ایران در آستانه یک انقلاب دیگر قرار ندارد». «ایران حتی پس از عقبگردهای سیاسی اخیر نیز همچنان کشوری است که احزاب سیاسی در آن در قالب یک نظام سازمان یافته با یکدیگر رقابت می کنند». «بخش اقتدارگرای حکومت در ایران به شدت نزد مردم آن کشور نامحبوب است». «به رغم جدایی مردمی از نظم سیاسی غالب، چنین به نظر نمی رسد که ایران در حال حاضر در وضعیت پیش از وقوع یک انقلاب به سر ببرد». «ایران می تواند نقش بالقوّه مهمی را در ارتقای یک حکومت با ثبات و کثرت گرا در بغداد ایفا کند». «ضروری است گفت و گوی مستقیم با ایران دنبال شود». «ایالات متحده باید بدون استفاده از زبان تغییر حکومت, که ممکن است موجب تحریک عواطف ملی در راه دفاع از رژیم کنونی حتی در میان مخالفان حکومت شود، برقراری دموکراسی در ایران را تبلیغ کند». «ایالات متحده آمریکا در پرداختن به مسائل ایران باید هرگونه جهتگیری به سمت تغییر حکومت را کنار بگذارد. این لحن گفتار خاطره مداخله ایالاتمتحده در کودتای 1953 را که به سرنگونی نخستوزیر ایران محمد مصدق انجامید، زنده خواهد کرد». «ایالات متحده باید در زمینه مسائل ویژه مرتبط با ثبات منطقه, به ایران پیشنهاد مذاکره مستقیم بدهد. این امر باید به از سرگیری و توسعه مسیر مذاکرات ژنو بینجامد که طی هجده ماه پس از حادثه 11 سپتامبر با حکومت تهران انجام شد». «در پشت صحنه، مقامات ایران پیشنهاد نمودهاند که زندانیان عضو القاعده با اعضای سازمان مجاهدین خلق مبادله شوند که در حال حاضر در بازداشت نیروهای آمریکایی اشغالگر عراق به سر می برند». «در روزهای پس از سقوط صدامحسین، پنتاگون آشکارا از این موضوع صحبت می کرد که یکی از گروههای مخالف ایرانی مستقر در عراق را به عنوان نیروهای پیشگام علیه تهران به کار گیرد و این در حالی بود که وزارتخارجه به موضوع اعتراض داشت و همان گروه را در سال 1997 به عنوان یک سازمان تروریستی شناسایی نموده بود». «دولت ایران در مذاکرات خصوصی پیشنهاد کرده که موافقتنامه یی بر اساس مبادله زندانیان القاعده با اعضای سازمان مجاهدین خلق که یک گروه مخالف مستقر در عراق است و از مدتها پیش مرتکب اعمال تروریستی علیه ایران شده، تنظیم شود. البته به دلیل امکان پذیرنبودن تضمین محاکمه عادلانه در ایران، چنین مبادله مستقیمی عملی نیست. در مقابل، گروه کاری پیشنهاد می کند که ایالاتمتحده به ایران فشار آورد تا وضعیت زندانیان وابسته به القاعده را روشن سازد و کسانی را که در آن بین توسط دیگر دولتها نیز تحت تعقیب هستند مسترد نماید. بهطور همزمان ایالاتمتحده نیز باید با دولت موقت عراق همکاری نماید تا اطمینان حاصل شود که تأسیسات مجاهدین در عراق به طور کامل تعطیل شود و رهبران آن به خاطر نقش خود در ایجاد خشونت علیه مردم عراق و ایران در دوران حکومت صدام مورد محاکمه قرار گیرند».
«شاه»بیت این گزارش در قسمت «توصیههایی در خصوص سیاست گذاری آمریکا (در قبال ایران)» دیده می شود: «واشینگتن باید در راه ازهم پاشاندن قطعی سازمان مجاهدین خلق, که در عراق مستقر است, با دولت موقت عراق همکاری کند و تضمین نماید که رهبران آن به پای میز محاکمه کشانده شوند».
پایان سخن
آخرین دست و پازدنهای گری سیک و همدستانش بیانیه مشترکی است که او و 36تن از «کارشناسان» و پااندازان دنیای مماشات با دستگاه جور و جنایت ولی فقیه در دوم اوت 2011 منتشر کرده اند و در 10 اوت در «تایمز مالی» و سپس در «فاینشنال تایمز» انتشار یافت. با همان ورد همیشگی وزارت بدنام که مجاهدین نه تنها اپوزیسیون اصلی رژیم نیستند و در میان مردم ایران جایی ندارند بلکه تهدیدی برای جنیش دموکراسی و حقوق بشر ایران به شمار می آیند و اگر نامشان از لیست سازمانهای تروریستی خارجی حذف شود ضربه یی خواهد بود به جنبش سبز ایران.
در زیر این بیانیه نام گری سیک که بیش از سی سال است برای حفظ و در امان ماندن رژیم سفاک ولایت فقیه سینه به تنور می چسباند در کنار کسانی دیده می شود که یا مانند محسن کدیور دست پرورد خلّص رژیم اند و یا مانند الهه شریفی پور هیکس و تریتا پارسی و اروند ابراهیمیان و شائول بخاش سالهاست که آتش بیار هر معرکه یی هستند که وزارت بدنام برای ضربه زدن به سازمان مجاهدین و شیطان سازی آن برپا می کند. و صد البته که از نمد چپاولهای بیت ولایت کلاهی هم به این ماٌموران آماده به خدمت رسیده و خواهد رسید.
اما در ورای این دست و پازدنها و گرد و خاکهای آخر راه, واقعیت سرسخت, همان گونه که تا کنون خود را نشان داد, «تغییر واقعی» در این رژیم, نه به سوی گشایش و میانه روی, که گری سیک و همدستانش به آن امید بسته اند, بلکه در راستای هرچه بسته ترشدن و کشاکش و تشدید رویارویی با غرب و با مردم ایران است. تجربة دورة 16 سالة ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی, به روشنی نشان داد که افعی هرگز کبوتر صلح و آشتی نمی زاید و این رژیم ذره یی نمی تواند از سیاستهای بحران آفرینش در عراق و فلسطین و لبنان و افغانستان و... و از شکنجه و کشتار و قلع و قمع مردم به جان آمدة ایران دست بردارد, کما این که در مساٌلة اتمی هم دیدیم که قطعنامه و تهدید تا کنون، نه تنها کارساز نبوده بلکه آتش یکهّ تازیهای سرکردگان رژیم را تیزتر کرده است. چرا که رژیم تا کنون از این قطعنامه ها بوی تهدید واقعی نشنیده است, بوی تهدید واقعی را زمانی خواهد شنید که نام «تهدید واقعی» رژیم پابهگور آخوندی, یعنی سازمان مجاهدین خلق از لیست تروریستی بیرون آید و نام تروریست واقعی, یعنی رژیم ویرانگر و تروریستپرور آخوندی در این لیست جایگزین شود.