مهر 11 شهریور نوشت: کار کودک زیر 15سال؛ موضوعی که طبق قانون به صراحت ممنوع است، اما مسائل مختلفی دست به دست هم می دهند تا شاهد افزایش تعداد کودکان کار در شهرمان باشیم.
در واقع کودکانی که به دلیل آسیب پذیر بودن، ناتوانی، لزوم پرداختن به کارهای مهم تری همچون درس و مدرسه و امکان مورد سوء استفاده قرار گرفتن توسط برخی افراد، از سوی قوانین کار داخلی و بین المللی مورد حمایت قرار دارند اما متاسفانه در بازار داخلی کشور به وفور مشغول فعالیت هستند که به سهولت نیز قابل مشاهده است.
البته این پدیده فقط مختص به کشور ما نیست و امروزه کودکان بسیار زیادی در کشورهای مختلف مجبورند به جای پرداختن به تحصیل و کسب علم راهی بازار کار شوند.
انجام کارهای کوچک و با ساعات طولانی انتظار برای کسب درآمد مانند فروختن فال در کوچه و خیابان، فروش گل، لوازم التحریر، دستمال کاغذی و نمونه های دیگر مواردی است که همه ما با آنها برخورد کرده ایم.
برای بررسی ابعاد دقیق تر پدیده کار کودک گفتگویی با یک کودک کار انجام داده ایم که در زیر می خوانید. بنا به اظهار این کودک وی و ده ها کودک دیگر هر روز صبح از محل زندگی خود در یکی از نقاط جنوبی پایتخت راهی مناطق مختلف شهر می شوند و فال فروشی می کنند.
*چند سال داری؟
-کودک کار: 10 سال.
*اسمت چیه؟
-جواد.
*خونت کجاست؟
-... یکی از نقاط جنوبی پایتخت که با محل کار کودک در قطارهای زیرزمینی تهران حداقل 30 کیلومتر فاصله دارد.
*تنها کار می کنی؟
-آره. البته من و دوستام با هم سر کار می ریم.
*چرا مدرسه نمی ری؟
- می رم.
*کلاس چندمی؟
-می خوام برم سوم.
*روزی چقدر کار می کنی؟
-بعضی روزها 10هزار تومن.
*مردم ازت خرید می کنن؟
-آره.
*با پولهات چی کار می کنی؟
-همه پولام رو جمع می کنم آخر هفته با دوستام می ریم پارک.
*این همه از صبح تا شب تو مترو فال می فروشی فقط بری پارک؟
-نه دوچرخه سواری هم می رم. یه جایی رو می شناسم که دوچرخه اجاره می دن ولی شناسنامه یا موبایل اگه داشته باشی قبول می کنن.
*از صبح که می یای بیرون از خونه تا شب غذا نمی خوری؟
- چرا می خورم. تو ایستگاه ها وقتی گشنم می شه می رم ساندویچ می خرم می خورم.
*اونوقت چیزی از پولت که فال فروختی نمی مونه که؟
-...
*پس تو به پدر و مادرت کمک نمی کنی فقط برای پارک رفتن و دوچرخه سواری کار می کنی؟ اصلا پدرت چرا تو رو می فرسته بیرون کار کنی؟ مگه خودش کار نمی کنه؟
-کمر پدرم درد می کنه نمی تونه کار کنه به من گفته اگه می خوای برو کار کن. داداشم که از من بزرگتره توی تعمیرگاه کار می کنه من هم می خوام بزرگ شدم برم پیش اون.
*فکر نمی کنی اگه بتونی درس بخونی آیندت بهتر باشه؟
-نمی دونم. درس هم می خونم.
*چقدر؟ تا دیپلم یا دانشگاه هم می خوای بری؟
-تا چند سال دیگه درس می خونم بعد می رم پیش داداشم کار می کنم.
*حالا هر برگ فال رو چقدر می فروشی؟
-هرچی شد. هرچی تو بخوای.
*به همه همین رو می گی؟
-آره.
*با دوستات رقابت هم دارین؟ مثلا هر واگن برای یه نفر باشه یا هرکی تو یه ایستگاه باشه؟
-نه.همینجوری همه جا می ریم.
گرم گفتگو با هم بودیم که رسیدم به ایستگاه مقصد و باید از جواد خداحافظی می کردم. فقط تو اون فرصت کم تونستم بهش پیشنهاد کنم خوب درس بخونه. حالا چقدر حرفهام براش جالب بود رو نمی دونم.