برای تلاشهای قدر ناشناختة خواهر مریم
رودی از معنای سفر
با تکه های تن
و پر از پاره های روح
جاری در رگهای آبی ابر...
چه بوده ای؟
چه بوده ای زیر این گنبد مرمرین
که مینایش را از سفره های آب آورده اند
و چیستی؟
وقتی که عبور می کنی
با قایقی از کاغذ و اشک و رؤیا
در مه صبحگاهی خیال...
فصل پیش رو
با کدام دغدغة ناباورانه
رنگ خورده است که این چنین
کاهلانه به سر وقت قمریها رفته است؟
مرا ای جادوی پائیزی رنگها
از این ملال روزها
و تشویش لحظه های بی رنگ
به دیدار پرندگانی ببر
که آواز تشنگی شان را
با دهانی خونین خوانده اند.
هرذره ات زنده در دقیقه ای دور
هر تار ریشه ات
افشان در خاکی کهن,
و هر شاخه ات
رو به روی صبحی سرد
با ادامه ای در آواز چکاوک
تا فردایی نشسته در خانة پائیزی انتظار.
معنای سفری!
هربار,
برآمده از نازکای حسی گنگ
و گمشده در خنکای خوابی تابستانی تمام شده.
http://shabavazha.blogspot.com