آنها میگویند که مشکل اصلی این است که، تنها گزینه های قدرتمند باقیمانده، بهمعنای واقعی کلمه، تحریماتی از نوع تخریب جمعی هستند.
بالاترین کارایی این زرادخانه، نامگذاری رسمی بانک مرکزی ایران توسط وزارت خزانهداری است. این بانک در کانون منافع مالی و انرژی ایران قرار دارد...
آنچه که چنین تحریمی را تا این حد قدرتمند میسازد، نقش این نهاد در کانالیزه کردن ثروت صنعت انرژی ایران است، صنعتی که 70 درصد درآمدهای تهران را فراهم میکند...
گزارش اخیر سرویس تحقیقات کنگره، خطرات ناشی از مسدود کردن درآمد نفتی ایران را ترسیم کرده است، خطراتی که به نوبه خود، موجب کمبود درآمدهای ارزی میشوند و بهای ارز ایران را کاهش خواهد داد، و از سوی دیگر، قیمت واردات را بهطور بازدارنده ای، بالا میبرد...
چنین نامگذاری، مدتها مد نظر بوده است، اما، هم پرزیدنت بوش و هم پرزیدنت اوباما، قادر نبودهاند که اروپا را در تصویب تحریمات چندجانبه متقاعد کنند، و از سوی دیگر، تمایل نداشتهاند که از مواد قانونی آمریکا استفاده کرده و آن را بهطور یکجانبه اعمال کنند...
آمریکا از این تحریمات، امیدوار است چه چیزی بهدست آورد: ایران را تنبیه کند تا از یک حمله دیگر، ممانعت بهعمل آورد، برنامه اتمی آن را خنثی کند، یا اینکه آن را به سمت تغییر رژیم سوق دهد؟
اگر هدف، بهطور وسیعی، همه پاسخهای بالا است، در آنصورت، تحریم بانک مرکزی ایران، ممکن است، بهرغم ایجاد تغییرات فاحش و مهم، شانس اندکی برای موفقیت داشته باشد.
آنتونی کوردزمن گفت، ”طیف نسبتاً زیادی از چیزها هست که آمریکا میتواند از آنها استفاده کند تا بر روی ایران نفوذ پیدا کند. اینکه آیا هیچکدام آنها، تعیینکننده خواهند بود یا نه، موضوع دیگری است ”.