چکیده: «تا وقتی نظام کنونی بر ایران حاکم است، کانون ستیز و تضاد عمده و شعار اصلی اصل ولایت فقیه است. هیچ رویداد دیگری و منجمله جنگ خارجی احتمالی، هرچند به گُمان من در چشم انداز قابل ارزیابی چنین جنگی عملی نخواهد نشد، نمی تواند در کانون ستیز و تضاد عمده و شعار اصلی تغییر ایجاد کند. جنگ و حمله نظامی خارجی چه به صورت محدود و چه به صورت همه جانبه غیر قابل قبول و محکوم است اما باید این واقعیت را پذیرفت که جنگ واقعی و روزمره از طریق رژیم علیه مردم جریان دارد. دستگاه گفتمان سازی رژیم می کوشد با به راه انداختن دود و دَم جنگ خارجی، جنگی که علیه مردم به راه انداخته است را لاپوشانی کند و در این راه متاسفانه بعضی افراد و جریانات سیاسی که خود را در اپوزیسیون رژیم تعریف می کنند به دام افتاده اند»
جهان ما در آستانه تحولات عمیق و شگرفی قرار گرفته است. انقلابها در کشورهای عربی و شمال آفریقا و جنبش برآشفتگان و اشغال وال استریت مُهر خود را بر دومین دهه قرن بیست و یکمین می زند. کارل مارکس در جایی گفته است؛ وجود انسانهای رنجدیده ای که فکر می کنند و انسانهای متفکری که رنج می برند با این دنیای دَد مَنش و بی اثری که مایه لذت بعضی افراد مبتذل و با فکر محدود است، به ناچار وارد ستیز می شود. از زمانی که مارکس چنین سخنانی را بیان کرد تا امروز که جهان ما دستخوش رویدادهای بزرگی است، بارها ستمکشان علیه ستمگران قیام کردند و همچنان این ستیز برای آزادی و برابری ادامه دارد و اکنون ما شاهد صدای حق طلبانه مردم جهان هستیم که با جنبشها و قیامهای خود تاریخ قرن بیست و یکمین را در خیابانها می نویسند.
در دوران های انقلابی و هنگامی که تضادها در تمامی حوزه های حیات اجتماعی انباشت شده است، رویدادهای غیر قابل پیش بینی در مقابل چشمان شگفت زده ما اتفاق می افند. در روزهای قبل از 17 دسامبر سال 2011 در میان بیش از 7 میلیارد جمعیت جهان حتی یک نفر هم فکر نمی کرد که محمود بوعزیز، یک جوان زحمتکش تونسی، در واکنش به حرکت ظالمانه پلیس خود را به آتش می کشد و شعله های ناشی از سوختن گوشت و پوست و استخوان این جوان زحمتکش، کاخ مستبدان و ستمگران شمال آفریقا و خاورمیانه را به لرزه در می آورد. قیامها و انقلابهای بهار عرب و جنبش اشغال وال استریت برای ما ایرانیان که طی بیش از صد سال برای آزادی و عدالت پیکار کرده ایم و به ویژه طی بیش از سی سال تحت حاکمیت بک رژیم استبدادی و مذهبی که برای حفظ امنیت نظام اهریمنی ولایت فقیه از هیچ جنایتی دست بر نمی دارد، حاوی درسهای مهمی است.
نخستین مساله مهم این است که جنبش آزادیخواهانه و عدالت طلبانه زنان و مردان ایران جزیی از این جنبش جهانی است و در نتیجه خامنه ای و شرکا به هر میزان که عوامفریبی کنند و علیرغم هر تلاشی که برای رخنه در این جنبشها انجام دهند، نمی توانند این حرکتهای عظیم مردمی را از ما مصادره کنند. این که حکومت اجازه تظاهرات در حمایت از جنبش اشغال وال استریت و انقلابهای بهار عربی نمی دهد گویای این حقیقت است که رژیم ایران در این حرکتها زوال و نیستی خود را مشاهده می کند. این مردم ایران هستند که از پیشرفت و شکوفایی هر جنبش آزادیخواهان و برابری طلبانه شادمان می شوند و به سهم خود می کوشند تا به یاری مردمی که برای حقوق خود به پا خواسته اند بشتابند و این حکومت ایران است که که تاجایی که می تواند چوب لای چرخهای چنین جنبشهایی می گذارد و در مواری همچون سوریه آشکارا به حمایت از دیکتاتور سوریه عمل می کند. برای مردم ایران و به ویژه برای نخبگان و فعالان جنبش آزادیخواهی مردم ایران نباید جای تردیدی وجود داشته باشد که جنبشها و قیامهای کنونی، چه انقلابهای بهار عربی و چه جنبش برآشفتگان و اشغال وال استریت، از آن ماست. هر کاخ ستمی که فروبپاشد بر تخت سلطنت مطلقه خامنه ای لرزه می اندازد و هرجا که مردم برای آزادی حرکت کنند، کابوسی برای رژیم ایران به وجود می آید.
دومین مساله مهم نگرانیها و تشویشها در مورد آینده این تحولات و به ویژه در مورد آینده آنقلابهای بهار عرب است. دیکتاتورها در دوران حیات خود با سرکوب وحشیانه حرکتهای ترقیخواهانه و با به فلاکت کشیدن زندگی مردم چنین وانمود می کنند که ثبات و آرامش جامعه با حاکمیت آنان تامین می شود. تعدادی از این دیکتاتورها که در شرایط پس از جنگ جهانی دوم و در دوران جنگ سرد و در تقابل با آمریکا و در همسویی نسبی با اتحاد شوروی سابق به وجود آمده اند با صرف هزینه های گزاف و با به خدمت گرفتن تعدادی از محققان و اندیشمندان غربی، این گونه تبلیغ می کنند که جنبشهای مخالف آنان دست پرورده غرب به طور عام و آمریکا به طور خاص است که هدفش برانداختن استقلال کشور است. دست و دل بازی این مستبدان برای دلنوازی محققان از چنین دیکتاتورهایی معمولا با برگزاری تظاهرات حکومتی در مقابل جنبش مردمی همراه می شود و این خود دست مایه کار تئوریک آن دسته از نظریه پردازانی می شود که چشمانشان به سوی قدرت است و همزمان با قوی ترین تلسکوبها هم نمی توانند قیام حق طلبانه مردم را مشاهده کنند. یکی از تحلیگران فرانسوی که سرسختانه از دیکتاتورهایی مثل بشار اسد، قذافی، احمدی نژاد، خامنه ای و....دفاع می کند تری میسان سردبیر سایت خبری–تحلیلی ولترنت است. کتاب جنجالی «یازده سپتامبر دروغ بزرگ» از مهمترین کارهای این تحلیلگر فرانسوی در دوره اخیر است. در سایت ولترنت به وفور از سخنان خامنه ای برای مُوَجه نشان دادن سیاستهای مخرب و ماجراجویانه جمهوری اسلامی استفاده می شود.
در گیر ودار انقلاب مردم لیبی در روز ۶ اکتبر ٢٠١١، تلویزیون سوریه برنامه ویژه ای با شرکت تری میسان پخش کرد. در این برنامه، میسان از تجارب کار خود در لیبی سخن گفت. او برای ارائه تصویر واقعی از حوادث این کشور، در کسوت خبرنگار به لیبی سفر کرده بود. این گفتگو که در سایت ولترنت درج شد توسط آقای «ا. م. شیری» به فارسی ترجمه شده است. تری میسان در این گفتگو می گوید:«اول ژوئن(2011) در طرابلس تظاهرات عظیمی برگزار گردید. در حالی که کل جمعیت طرابلس یک و نیم میلیون نفر است، یک میلیون و ٧٠٠ هزار نفر، یعنی مردمی که از اطراف و اکناف به منظور اعلام پشتیبانی از دولت در مبارزه علیه ناتو به طرابلس آمده بودند، در این تظاهرات شرکت داشتند.» آقای تری میسان می داند، و اگر نمی داند خوب است بداند که دیکتاتورها با شارژ زَر و اعمال زور همیشه می توانند عده ای را برای معرکه گیری به میدان آورند. تری میسان در مورد گردهماییهای مردم شهرهای لیبی آن را جعلی می داند که «کانال الجزیره، میدان الخضراء و میدان باب العزیزیه طرابلس را در یکی از استودیوهای خود در قطر شبیه سازی» کردند.
در مورد سوریه از نگاه این محقق فرانسوی طرح و برنامهای برای بیثبات کردن این کشور توسط آمریکا به اجرا درآمده و به گفته او «جنایاتی که به سوریه نسبت دادهاند هیچگاه اتفاق نیفتاده است. رسانهها طوری فضاسازی می کنند که وانمود شود بیشتر مردم سوریه خواهان سرنگون کردن دولت و نظام هستند. این شبکهها تصاویری از اتفاقاتی پخش میکنند که هیچگاه در سوریه اتفاق نیفتاده است.» تری میسان معتقد است که «بدون شک، بشار اسد محبوبترین رهبر در خاورمیانه است. با وجود تحریک مردم علیه رژیم، خونریزیها، باعث بیرون ریختن مردم در حمایت ملی از بشار اسد شد....تعداد افراد ضد دولتی که راهپیمائی اعتراضی داشتند حدود 150000 تا 200000 هزار از 22 میلیون جمعیت سوریه بود. در مقابل، حامیان حکومت، جمعیتی را به خیابانها کشاند که کشور سوریه تاکنون چنین تظاهراتی را بخود ندیده بود.....اینک ما شاهد کاربست همان متدها، همان تبلیغات کانالهای تلویزیونی علیه سوریه هستیم....هم اکنون کانال الجزیره استودیوی مخصوصی را برای شبیه سازی میدانهای عباسی و میعاد دمشق تأسیس کرده که بواسطه آن برای تکرار آنچه که لیبی انجام دادند، آماده می شود.»(ولترنت)
تیری میسان درگفتگو با خبرگزاری دولتی مهر در تاریخ 22 آبان سال گذشته نظراتش در مورد سیاستهای رژیم ایران و جنبش رنگین کمان مردم را بیان می کند. او می گوید:«غربیها دائماً در حال داستان سرایی در مورد پرونده هسته ای ایران هستند، اما همگان به خوبی می دانند آنچه که آنان ادعا می کنند مانند ادعایی که در مورد وجود تسلیحات کشتار جمعی در عراق می کردند، دروغ است.» این محقق فرانسوی همچنین مقاله ای با عنوان «شکست انقلاب رنگی در ایران» نوشته است. قبل از این که فرازهایی از این مقاله را نقل کنم یادآوری می کنم که این مطلب پس از آن منتشر شد که خامنه ای در یکی از سخنرانیهایش گفت:«چند سال بعد که قلمهای بسته شده ی آگاهان بین المللی روان شود، خواهید خواند که چه توطئه ی بزرگی پشت فتنه 88 بود و چه قصد عجیبی داشتند». به ماه هم نکشید که مقاله آقای تری میسان در سایت ولتر نت منتشر شد و پس از آن در رسانه های دولتی رژیم ایران بازتاب یافت. او می نویسد:«پس از آن که رئیس ستاد کل نیروهای مسلح آمریکا تأیید کرد نباید هیچ گونه حمله ی نظامی علیه ایران صورت گیرد، دولت بوش تصمیم گرفت یک انقلاب رنگی در ایران، به راه اندازد. سپس این تصمیم به تأیید دولت اوباما نیز رسید......پروژه و سناریوی بی ثبات کردن ایران با شکست مواجه شد.» از نگاه تری میسان:«سرنگونی دولت احمدی نژاد و نظام دینی و برپایی دولت انتقالی توسط میرحسین موسوی به عنوان مراحل چهارم و پنجم طرح آمریکا برای تغییر نظام سیاسی در ایران» بوده است. تحلیلگر فرانسوی اضافه می کند:«انقلاب سبز، آخرین مدل و جدیدترین نسخه از انقلابهای رنگی است که در ایران با شکست مواجه شد. ...عملیات و سناریوی انقلاب رنگی که در سال 2009 در ایران به اجرا درآمد، در فهرست طویل انقلابهای قلابی و ساختگی قرار دارد..افکار عمومی بین المللی واقعاً به این یقین رسیدند که دو میلیون نفر از مردم ایران به خیابانها ریختند، در حالی که رقم واقعی ده برابر کمتر از این مقدار بوده، این مبالغه های تبلیغاتی کمک شایانی کرد. زیرا آنها نیازی به ارائه مدرک برای ادعاهای خود نداشتند.» آقای تری میسان که مدعی حقیقت گویی است و شادمان از «شکست» جنبش مردم ایران، هیچگاه چشمانش را به هزاران فیلم مستند که نه از طریق شبکه های بزرگ خبری غرب بلکه از طریق جوانان ایران ضبط و در سراسر جهان پخش شد باز نمی کند.
هدف من از مستند کردن این یادداشت با دیدگاههای یکی از نظریه پردازان مدافع دیکتاتورهایی از قُماش خامنه ای، بشار اسد، قذافی و....تاکید بر این است که بخشی از نگرانیها و تشویشهای موجود محصول گفتمان سازیهای دستگاههای اطلاعاتی مستبدان است که عموماً و به طور غیر مستقیم از طریق بعضی از نظریه پردازان مطرح غربی که متاسفانه در مواردی با پوشش چپ هم مطرح می شود، می باشد.
با این حال نباید تصور کرد که انقلابهای بهار عرب و یا جنبش اشغال وال استریت در یک اتوبان 8 بانده در حال حرکت است. وقتی معمر قذافی دستگیر و بدون محاکمه و به طور وحشیانه کشته می شود، باید نگران آینده بود و این عمل غیر انسانی را محکوم کرد. حرفهای مصطفی عبدالجلیل رئیس شورای ملی انتقالی لیبی در روز یکشنبه 1 مهر در مورد لزوم قانونی شدن چندهمسری در لیبی نگرانی جدی ایجاد کرده است. وقتی اسلامگرایان مصری برای زنان شمشیر از رو بسته اند باید نگران آینده بود و در اندیشه غلبه بر این چالشهای سخت. هم اکنون مردم تونس و مصر در گیر ودار چنین چالشهایی هستند.
آینده بهار عرب بستگی به این دارد که به چه میزان افراد و جریانات مترقی، دمکرات و چپ در امر جامعه دخالت کرده و توده های مردم را حول خواسته های مشخص و به ویژه خواست آزادی، دمکراسی و عدالت گرد آورند. عبور از شرایط دیکتاتوری یک مرحله از مسیر مبارزه برای آزادی است. این نه بدبینی است و نه خوش خیالی. تحولات پرشتاب و فروپاشی نظامهای کُهَن، شرایط عینی برای حضور نیروهای مترقی و پیشرو را ایجاد کرده است. در تاریخ انقلابهای لوکس و پاستوریزه وجود نداشته است. آزادی و برابری پر هزینه است و کسانی که آمادگی پرداخت این هزینه را داشته باشند، همچون زنان و مردان سوریه ای، می توانند در روند حرکت انقلاب موثر باشند. کسانی که می خواهند تمام شرایط برای پیشبرد نظریه خود فراهم شود و سپس دست به عمل بزنند و یا از حرکتی حمایت کنند، منفعلان بی بو و خاصیتی هستند که در پشت نقاب ریاکاری آگاهانه و یا نا آگاهانه خود، سیمای مفلوک و درهم شکسته شان را پنهان می کنند.
نگرانیهای مطرح شده تا جایی به جنبش دمکراسی خواهی و عدالت طلبی کمک می کند که سَدی در مقابل عبور از دیکتاتوری ایجاد نکند. آن دسته از نگرانیها در مورد آینده که مسیر مبارزه علیه دیکتاتورها را کُند می کند فقط و فقط کمک به تثبیت وضع موجود می کند و این در جوهر خود علیه انقلاب و تحول و به سود مستبدان حاکم است.
سومین مساله مهم، شناخت کانون ستیز و انتخاب شعار اصلی است. هیچ جنبش سیاسی بدون شناخت کانون ستیز و یا تضاد عمده نمی تواند بیشترین نیرو را بسیج کند. در کشورهای با نظامهای دیکتاتوری، کانون ستیز در مقابله با قدرت سیاسی در شکل مبارزه با دیکتاتور بارز می شود. این با مبارزه علیه کل نظام هیچ تضادی ندارد. بلکه تمرکز روی کانون ستیز راه را برای بسیج همگانی و ضربه به راس و محور نظام باز می کند. در تونس کانون ستیز رژیم بن علی بود و مردم خواستار سرنگونی آن بودند. شکل شعار «مردم خواستار سرنگونی نظام هستند» در مصر، مبارک باید برود بود. در لیبی نیز شعار و خواست اصلی و مرحله ای سقوط معمر قذافی بود. اکنون در سوریه کانون اصلی ستیز، رژیم بشار اسد است. همه سیاستها و راهکارهای زنان و مردان بپاخاسته سوریه پیرامون شعار بشار اسد باید برود تعریف و تبیین می شود. بدیهی است که با رفتن دیکتاتور نمی توان چک سفید دموکراسی ارایه داد و یا فکر کرد که سقوط دیکتاتور به معنی رسیدن به بهشت موعود است. رفتن دیکتاتور یک مرحله الزامی در مسیر مبارزه برای آزادی و رهایی است و پیمودن این راه گریز ناپذیر است.
کانون ستیز در کشور ما در مقابله با نظام استبدادی مذهبی حاکم، اصل ولایت فقیه است. ولایت فقیه جوهر این نظام است و شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه تمامیت رژیم را مورد حمله قرار می دهد. شعارهای مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه ای صورتهای دیگری از شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه است. شعار مرگ بر رژیم جمهوری اسلامی و یا شعار مرگ بر نظام بورژوایی جمهوری اسلامی و شعارهایی از این نوع کارساز و بسیج کننده نیست و این در حالی است که این شعارها را نمی توان غلط ارزیابی کرد. مَحَک درستی تعیین کانون ستیز، تضاد عمده و شعار اصلی قدرت متحد کننده و یسیج کننده آن است. اگر شعاری هر چقدر درست و دقیق نتواند توده ها را متحد و بسیج کند، این شعار برای انقلاب و قیام کارساز نخواهد بود و از همین منظر تا وقتی نظام کنونی بر ایران حاکم است، کانون ستیز و تضاد عمده و شعار اصلی اصل ولایت فقیه است. هیچ رویداد دیگری و منجمله جنگ خارجی احتمالی، هرچند به گُمان من در چشم انداز قابل ارزیابی چنین جنگی عملی نخواهد نشد، نمی تواند در کانون ستیز و تضاد عمده و شعار اصلی تغییر ایجاد کند. جنگ و حمله نظامی خارجی چه به صورت محدود و چه به صورت همه جانبه غیر قابل قبول و محکوم است اما باید این واقعیت را پذیرفت که جنگ واقعی و روزمره از طریق رژیم علیه مردم جریان دارد. دستگاه گفتمان سازی رژیم می کوشد با به راه انداختن دود و دَم جنگ خارجی، جنگی که علیه مردم به راه انداخته است را لاپوشانی کند و در این راه متاسفانه بعضی افراد و جریانات سیاسی که خود را در اپوزیسیون رژیم تعریف می کنند به دام افتاده اند.
در کمتر از یک سال سه دیکتاتور جَبار سرنگون شده اند و قیام مردم سوریه و یمن برای سرنگونی دیکتاتوری ادامه دارد. همزمان جنبش اشغال وال استریت راه دشواری را در پیش گرفته است. پیرامون کانون اصلی ستیز، تضاد عمده و شعار اصلی در این جنبشها نظرات گوناگونی وجود دارد که بحثهای مربوط به آن تا جایی که مقدور است در نبرد خلق منتشر می شود. تحولات یک سال گذشته و جنبشهای رنگین کمان بیشماران در تمامی جهان برای ما درسهای گرانبهایی دارد که باید از آن آموخت. به گمانم مهمترین این درسها تاکید درست بر کانون ستیز، تضاد عمده و شعار اصلی است.
منبع: نبرد خلق شماره 317، سه شنبه اول آذر 1390 - 22 نوامبر 2011