در تصویری که ملاحظه می کنید، یکی از دژخیمان لباس شخصی خامنه ای، صحنة درهم کوبیدن یکان موتورسوار مزدوران سرکوبگر توسط جمعیت در قیام 6دی 88 درتهران، وشدت ترس و وحشت دژخیمان اطلاعاتی را بازگو می کند:
http://www.youtube.com/watch?v=G9WiGvvS_AE
تلویزیون رژیم-18دی1390
عنوان خبر: راه امین - روایت هفتم، سازمان
بله دیگه مجالی برای فکر کردن نبود. یعنی اینجا دیگه جنگ بین در واقع دل و سر بود دیگه، زدم به دل جمعیت با کاپشن خودم خاموشش کردم. اوردمش عقب نفر دومش رو زمین افتاده بود همون یه مقدار جلوتر رفتم بالا سرش که بیارم، حالا رسیدن به اون آدما هم خودش یک سری مشکلات داشت. رسیدم بهش رو زمین افتاده بود غرق خون بود. و غرق بنزین آمدم بلندش کنم که بیارمش عقب یک خانمی شروع کرد جیغ زدن، که این امداد گر نیست این اطلاعاتیه
مجری : هر موقع تو صحبتهات فکر کردی لازمه، رو فیلم برامون توضیح بده.
ستاری : باشه مشکلی نیست. [افکت فیلم در گیریهای 88] این موتوره است اینهم که،
[مجری: این وسط شما هستید؟ ]
ستاری : بله.
[مجری: این شمائید]
ستاری : بله
[مجری: کدوم این شمائید دیگه]
ستاری : بله اینجا هم میله آهنی مشخصه کاملاً هویداست و مشخصه
[مجری: اون با این زد تو سر شما]
ستاری : با این زد من بیهوش شدم افتادم روهمون بنده خدا نمیدونم نیم ساعت سه ربع یک ساعت. ایناهش
[مجری: ایشون]
ستاری : بله
[ مجری: کیه این خانم؟ ]
ستاری : این منافق بود به اسم نازیلا خانمی به اسم نازیلا که من شنیدم که ظاهراً متواری شده [که ”نامفهوم ”سر ایشون بود. ] بله به حضورتون عرض بکنم که منو میبرند توی خونه یعنی از اینجا میبرند توی یه خونهای که تو اون خونه من بهوش که اومدم، چون نرفتم باز زدند باز همینجا آخر هم که نگاه کنید با سنگ یکی میزنند تو سرم آخر فیلم هست. یه کم بیا عقبتر. میبینی
[مجری: آها یکی اینجا زد:
ستاری : اون سنگه که زد، دوباره با میله زدند و به حضور شما عرض بکنم که دیگه تو خونه بیهوش بودم.
یعنی شما حساب بکنید توی یک خیابونی یهو یه زنی شروع کنه به جیغوداد کردن نمیری تحقیق کنی نحوه حالا غیرت ایرانی، اینها اومدند روی اون چیزهایی که ما داریم کلیدامون دست گذاشتن دیگه مثلاً شما وقتی مییان یه خانم جیغوداد میکنه اینجوری تهیج میکنی صداش هست دیگر. حالا برای دیدن هم که شده میآیی جلو، بعد میشی سیاهی لشکر و اینها.
مجری : چی میگفت اون خانم.
ستاری : که این اطلاعاتیه، این امدادگر نیست،
مجری : ببخشید من اینجوری ازت سؤال میکنم هم اذیتت میکنم هم شاید خودم و بچهها هم اذیت بشیم ولی میخواهم بپرسم واسه اینکه بیشتر بفهمیم. تو بیهوش شدی بعد از همه این اتفاقات. بعد اون آقایی که تو را ولت کردن توی خیابون. آوردند انداختند تو خیابون کجا پیدات کرده بود این آقای حسینی
ستاری : توی همون خیابون خوش.
مجری: دیداری با مقام معظم رهبری داشتید.
ستاری : : نه، الله اکبر. (گریه) شده آرزوم. شده یه رویا، شده یه خواب.