خون خدا شده جاری به روی خاک
(تقدیم به آزادی خواهانی که در نوزدهم فروردین 1390 در شهر اشـرف به)
(دست عوامل جمهوری اسلامی،مظلومانه و بی فرصت دفاع شهید شدند)
جمشید پیمان
آیینه نیست، تویی رو به روی من
ای با تو از تو همه گفت و گوی من
می بینمت همیشه و هرگز ندیدمَت
ای شوق جاری در جست و جوی من
قربانی اَت منم،مَـبَـرم بیش ازین ز یاد
تیغ تو مانده است و عطش در گلوی من
شب، بی نهایت و من و این انتظار تلخ
ای صبح آرزو ، بنشین رو به روی من
آغوش جان به روی تو وا کرده ام که تو
دست رهائی اَت بگشائی به سوی من
بیزارم از خموشی و دلخسته از سکوت
پشت سکوت را شکَـنَد های و هوی من
رقصنده ام به دار و بخوانم سرود سرخ
گُل می دهد به دار و صلیب آرزوی من
خون خدا شده جاری به روی خاک
این سرخ بی کرانه بُـوَد آبروی من