جناب سیمور هرش.....جاکرتم !!
یکی از مهمترین آفات طنز نویسی این است که نویسنده وقتی دست به قلم ببرد که از موضوع یا از دست کسی عصبانی است. این مقدمه را گفتم تا بگویم که مطلب مربوط به سیمور هرش روزنامه نگار سرشناس امریکایی؛ که رادیو فردا با دست و دل بازی و بدون هیچ چشمداشتی به ایشان لقب "کارشناس سیاست خارجی" هم داده را در سایت رادیو فردا خواندم و عصبانی شدم و خواستم طنزی بنویسم که شاید شد شاید هم نشد. عصبانی نه از دست رادیو فردا که مدتهاست وظیفه تاریخیش، به حق!، مبارزه و دشمنی با سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت است. چرا که لابد اینها اصلا اصلاح طلبی و سبز اونجوری نیستند و بیخودو بی دلیل! از سیاست حمایت از تغییر رژیم آخوندی هم کوتاه نمی آیند. بلکه از دست این آقای سیمور هرش. آخر آدمی که روزنامه نگار سرشناسی است، چرا اینقدر اصرار بر منصفانه و با دلیل و مدرک حرف زدن دارد؟ همان سرشناس و کارشناس بودن مگر کافی نیست که آدم هر حرفی را که دلش خواست بزند و نیازی هم به مدرک نشان دادن نداشته باشد؟
دردسرتان ندهم. اونقدر از دست این آدم کارشناس سرشناس رادیو فردا عصبانی بودم که میخواستم عنوان این نوشته این باشد که "اونی که به ما .....بود. سیمور هرش .... بود". اما در آخرین لحظه فهمیدم که اگر قرار است مطلب طنز باشد این تیتر خوبی نیست. این فحش و توهین است و کار طنز نویس فحش دادن نیست. با اینحال فکر نمی کنم این نوشته طنز از کار درآمده باشد. می بخشید.
البته عصبانیت من از این نبود که چرا رادیو فردا در به در دنبال مقاله و مطلب علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت میگردد تا با یک تحلیل کارشناسانه به شنوندگان عزیز تقدیم! کند. بالاخره اینها کارمند وزارت خارجه امریکا هستند و نه نوکر بادمجان. البته مطمئنا اگر کارمند وزارت اطلاعات بودند لابد اوضاع کمی فرق میکرد و به جای آن نصفه خط در پایان مقاله شان که؛ " این مقاله بیانگر دیدگاههای رادیو فردا نیست"، توضیح میدادند که پس دیدگاه رادیو فردا چیست؟
عصبانیت من بیشتر از این بود که چرا یک یک روزنامه نگار سرشناس و با تجربه مثل ایشان، برای نوشتن چنین مطلب مستدل و منصفانه و خالی از هرگونه تهمت و ناجوانمردی در باره مجاهدین، از گفته ها و نظرات مقام مسئول و مطلع و بیطرف و کاملا شناخته شده ای مثل فرماندار خالص (شهر کوچکی در نزدیکی قرارگاه اشرف) استفاده نکرده است. این جانور متخصص دادن اخبار فرار و جدایی مجاهدین از قرارگاه اشرف است. او نه به خاطر دلبستگیش به دلارهای آخوندی، بلکه فقط به این دلیل که مجاهدین تروریست هستند، دلش میخواهد که قطره قطره خون آنها را بنوشد. عصبانی بودم از اینکه حالا که وزارت خارجه امریکا از طرف یک دادگاه فدرال مورد فشار قرار گرفته که اگر مدرکی دال بر تروریست بودن مجاهدین و شورا ندارد، اسم آنها را از لیست تروریستی در بیاورد و وزارت خارجه محترم در بدر دنبال مدرک است، چرا یک روزنامه نگار که آدم خوبی است و سرشناس هم هست و کارشناس سیاست خارجی هم هست، آدرس مدارکی که دارد را به وزارت خارجه نمیدهد. آنهم مدارکی با چنین میزان بالا صحت و حقانیت. مدارکی که وجودشان و مستند بودنشان تا حالا به فکر وزیر خارجه امریکا نرسیده است. به فکر اونهایی که در وزارت خارجه فقط به خاطر نجات بشریت از دست کسانی مثل مجاهدین و شورا، دنبال مدارک بی شیله و پیله علیه آنها هستند هم نرسیده. به فکر آن سی و هفت نفر آدم با شرفی! که به وزارت خارجه نامه نوشتند که اسم مجاهدین را از لیست بیرون نیاورند هم نرسیده. مدارکی مثل گفته های آدم بی طرفی مثل البرادی در مورد همکاری مجاهدین با موساد و اسرائیل در مورد افشاگریهای مجاهدین در رابطه با فعالیت های اتمی رژیم ملاها. یا گفته های یک یا چند نفر که زمانی که با مجاهدین بودند، مثل بقیه مجاهدین، حرفهاشان معتبر نبوده اما حالا که شرافتمندانه! با وزارت اطلاعات آخوندها همکاری می کنند، گفته ها و ادعاهاشان کاملا معتبر و قابل استناد است.
البته به گفته رادیو فردا، سیمور هرش سرشناس کارشناس در مقاله خودش حرفهای دیگری هم زده؛ مثل این موضوع که مجاهدین از امریکا پول می گیرند. و یا در مورد تاریخچه مجاهدین و مارکسیست اسلامی بودن آنها که گفتنشان مدتهاست دیگر نیاز به ارائه مدرک و مستندات ندارد و سالهاست که وزارت اطلاعات رژیم خوشنام آخوندی به اندازه کافی در این موارد مدرک مستند توسط کسانی نظیر سعید اسلامی منتشر کرده است.
و بالاخره عصبانی بودم از اینکه چرا آقای سیمور هرش کارشناس و سرشناس رادیو فردا آنقدر در مقابل وجدان بشریت احساس مسئولیت نکرده که رک و راست به مقامات وزارت خارجه توصیه کند که نه تنها به هیچ قیمتی مجاهدین و شورا را از لیست خارج نکنند بلکه حواسشان جمع باشد که دولت عراق به وظیفه تاریخی خودش که نابود کردن مجاهدین در اشرف و لیبرتی است حتما عمل کند.
بر اساس همین عصبانیت بود که همانطور که عرض کردم تصمیم گرفته بودم عنوان این مقاله را بگذارم " اونی که به ما .... بود/ سیمون هرش ... دریده بود". اما خوشبختانه عصبانیتم را فقط در مورد عنوان نوشته کنترل کردم و برای اینکه این نوشته حد اقل در عنوان، یک مطلب طنز باشد، برایش این عنوان را انتخاب کردم: " آقای هرش....چاکریم!!"
تا نظر شما چه باشد.