فرخ حیدری-خدا هم کارگر است! جمادات و نباتات و حیوانات هم...

خدا هم کارگر است! جمادات و نباتات و حیوانات هم...

داخل محوطه دانشگاه توی اتوبوسی که در نزدیکی ساختمان مرکزی امور دانشجویان دانشگاه "علم و صنعت ایران" پارک شده بود، همگی منتظر حرکت بودیم. مقصد ما "کارخانه چیت سازی ری" بود. تقویم آن روز، تاریخ 11 اردیبهشت سال 1358 شمسی برابر با اول ماه می 1979 میلادی را نشان میداد... در واقع این اولین مناسبت "روز جهانی کارگر" بود که پس از انقلاب بهمن و در فضای سیاسی بسیار متحول آن ایام، گرامی داشته میشد.
در سطح جامعه و بخصوص در محیط دانشگاهها و در محافل روشنفکری، طیف بندی و مرزبندی علنی جریانات مختلف سیاسی تازه شروع شده ولی هنوز تکمیل نشده بود. بیشتر از سه ماه از ورود خمینی به سرزمینی که ظاهرآ "هیچ" احساسی در او برنمی انگیخت، نگذشته بود ولی انگار که "حضرت امام" بناچار از "ماه" توهّم توده ها و عرش "آسمانی" فرود آمده بود، چرا که در مواجهه با واقعیات سرسخت "زمینی" و در نگاه تیزبین جامعه دانشگاهی و اقشار آگاهتر جامعه، بسرعت هیبت هیولایی و چهره کریه ش رُخ می نمود. هرچند که هنوز برای بسیاری دیگر از اقشار جامعه در همان دوران، همچنان "رهبر مستضعفین جهان" و "انقلابی ترین مرد جهان" محسوب میشد و بسیاری سرود و درود با خودش یدک میکشید.

در پس آن چهره پرفریب و آن "نابهنگام" تاریخ معاصر ایران، بسا فتنه ها و طوفانی از حوادث هولناک، مترصد و در شرف وقوع بودند  که آن زمان شاید در تصور هیچکس حتی بدبین ترین افراد هم نمیگنجید. در همان مدت کوتاه سه ماهه ابرهای تیره و تاری وارد فضای سیاسی کشور شده بود و هسته های اولیه باندهای سیاه چماقدار و تشکیلات فاشیستی شکل گرفته بودند. دستجاتی که با چهره ها و شعارهای چندش آوری همچون "حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله" و همینطور "یا روسری یا توسری" و یا "دموکراتیک و ملی هر دو فریب خلق اند"... ظاهرآ بصورت خودجوش ولی در واقع با تحریک و تائید و حتی تسلیح ارتجاع حاکم، تحت عنوان "امت همیشه در صحنه" حضور تحمیلی خود را اعلام میکردند و برای اولین بار شعار تنفر برانگیز "مرگ" را درون جبهه خلق نثار هر آن کسی میکردند که حرف و نظر و موضعی غیر از "امام امت" و حلقه حاکمان تازه به قدرت رسیده داشتند. واین همه تازه در شرایطی بود که سیر تحولات و رویدادهای تکان دهنده بعدی و "روزگارتلخ تر از تلخی" که در پیش بود با بیرحمی نشان داد که آن فقط "صدای پای فاشیسم" بود و ابعاد واقعی فاجعه ظهور "فاشیسم مذهبی" و جلوس این هیولا بر اریکه قدرت و تبعات و ضایعات جبران ناپذیر آن، دست کم سی و سه سال سیاه ادامه خواهد داشت...

و حالا این اولین باری بود که در حاکمیت نوپای "جمهوری اسلامی" قرار بود "روز جهانی کارگر" جشن گرفته شود. البته تمامی گروهها و جریانات متحد و مؤتلف و موجود در حاکمیت اسلامی، و جریانات دانشجویی حامی حکومت مثل انجمن های اسلامی، طبعآ بطور سنتی مراسم رسمی و حکومتی خود را یا در حضور خمینی و یا با پیام او برگزار میکردند. در بین گروههای مترقی و دگراندیش و غیر وابسته به حاکمیت وقت، در طیف نیروهای مسلمان دانشگاه، ستاره مجاهدین خلق در حال عروج بود و در طیف نیروهای چپ دانشگاه، چریکهای فدایی خلق محبوبترین بودند. از سوی دیگر جو رادیکال دانشگاه و گسترش روزافزون محبوبیت جریانات ضد ارتجاعی و حامیان طبقه کارگر و زحمتکشان، باعث تضعیف و پسرفت گرایشات راست و اسلامی وابسته به حاکمیت در محیط دانشگاهها و محافل روشنفکری جامعه میشد. با همین نظرگاه بود که از طرف مجاهدین خلق، مراسم گرامیداشت  روز کارگر در آن سال، به حرمت خون کارگران دلیر "چیت سازی شهرری" در محل این کارخانه در حاشیه جنوبی تهران برگزار میشد. ضمن اینکه از طرف طیف نیروهای چپ و بطور مشخص جنبش فدایی، مراسم مشابهی بیاد مبارزات کارگران شجاع "جهان چیت کرج" در میدان شهریار تهران برگزار میشد.

هنوز توی اتوبوس منتظر حرکت بودیم که گوینده رادیو شروع به خواندن پیام "قائد اعظم امام خمینی" به مناسبت روز کارگر و شآن کار و منزلت کارگر نمود. پیامی که سطح حیرت انگیزی از پریشان گویی و تعبیرات بیربط و بلاهت باری را از کار و کارگرارائه میداد و آن چنان مقوله های علمی کار و سرمایه و نیروهای مولد و مناسبات تولید را در مجموعه ای از تمثیلهای اسکولاستیکی و مضامین حوزوی همچون عالم غیب و عالم ماقبل الطبیعه و مابعد الطبیعه و اجزای عالم و ذرات وجود و جنود الهی و جنّت و نار... مخلوط و مچاله و مدفون کرد که وقتی با بهت و حیرت به خود آمدیم متوجه شدیم که اصلآ تمام هستی و ذرات عالم کارگرند و البته مطیع حق تعالی و تازه خود خدا هم کارگر است همچنانکه همه جمادات و نباتات و اشجار و حیوانات هم...
 
آخرش هم معلوم نشد که اگر تمام عالم وجود و کائنات و ملکوت اعلا و حتی خود خدا هم کارگر هستند بالاخره تکلیف حقوق پایه ای و اولیه و البته ناقابل کارگران بینوا، در روی این کره خاکی آن هم درهمین محدوده ی ایران "اسلامی" ما چه میشود!؟ البته صرف نظر از همه حرافی های سنتی و رایج آخوندی، به نظر میامد که "بنیان گزار" جمهوری اسلامی سعی داشت با این سبک تجلیل مضحک از مقام آسمانی کارگر، بدون اینکه متعهد به رعایت حقوق زیستی و زمینی این طبقه محروم از جامعه شده باشد، در عین حال در فضای سیاسی آن دوران، جریانات چپ کشور را باصطلاح خلع شعار کند. تاکتیکی که 6 ماه بعد با جریان گروگانگیری در سفارت امریکا باز هم تکرار شد.

پس لرزه های این پیام داخل آن اتوبوس دیدنی بود. چند تا از بچه ها با نگاههای معنی دار و لبخندهای شیطنت آمیز شروع به مزه پرانی اندر باب حقوق کارگری خدا و مورچه و ملائکه کردند و خلاصه بساط انبساط خاطری فراهم شده بود... با این وجود و با همه کم تجربگی و خوش بینی و دانش محدودی که از سیاست داشتم، در اعماق ذهنم چیزی آزارم میداد... به چهره شاداب و پرشور بچه های داخل اتوبوس نگاه کردم. چهره هایی سرشار از جوانی و صفا و صمیمیت؛ چهره هایی که چه بسا آن روز برای اولین بار در آن اتوبوس دیدم و یا روزهای دیگر در خوابگاه و محیطهای مختلف دانشگاه دیدم و آشنا شدم و بسیاری از آنها به دستور همان "قائد اعظم" و بنام همان "خدای کارگر" سالهای سال است که نیست و نابود شده اند. انسانهای شریف و مهندسین جوانی همچون مجید یحیوی آزاد، معصومه عضدانلو، ساسان سعیدپور، زهره سبکتکین، مهرداد ملاحسینی، اعظم طاقدره، محمد قربانی...

اتوبوس به حرکت درآمد و من از پشت پنجره محو تماشای درختان سرسبز و غرق شکوفه داخل محوطه دانشگاه بودم. قبل از رسیدن به در اصلی و خروج از دانشگاه، اتوبوس از جلوی مسجد دانشگاه که در سمت چپ ما قرار داشت عبور میکرد. نگاهم متوجه چهار پنج نفری شد که در نزدیکی در مسجد در حال گفتگو بودند. یکی از آنان "مجتبی هاشمی" بود و "محمود احمدی نژاد" هم در کنارش ایستاده بود و دو سه دانشجوی حزب الله ی دیگر نیز حضور داشتند. مجتبی را از قبل از انقلاب میشناختم... ولی احمدی نژاد را بعد از انقلاب و بیشتر از چهره اش میشناختم... در آن لحظات هیچکس باور نمیکرد و کسی مطلقآ نمی توانست تصور کند که این دو فرد ضعیف الجثه و حقیر و بظاهر بی آزار، بعدها در صحنه سیاسی ایران و در سیستم امنیتی رژیم، چه نقش تعیین کننده ای خواهند داشت و در ارتکاب چه فجایع و جنایاتی مشارکت میکنند که کمترینش دست کردن در خون همکلاسی و هم دانشگاهی و حتی دوست و رفیق سابق خودشان میباشد... که بزودی به آن خواهم پرداخت.

فرخ حیدری

اول ماه می 2012


----------------------------------------------------------------------------------------------------
پانویس:

1- نوستالژی نسل سوخته

2- پیام رادیو-تلویزیونی روح الله خمینی به مناسبت روز کارگر در سال 1358
http://www.ekhwan.blogfa.com/post-11.aspx