منوچهرهزارخانی
تداعی معانی
وکیل وزارت خارجهُ آمریکا, در جلسهُ استماع شفاهی دادگاه استیناف می توانست برای توجیه عدم اجرای حکم دادگاه از سوی وزارت خارجه, به یک بهانهُ پیش پا افتاده قناعت کند؛ مثلا بگوید ( یا در پرده این مفهوم را برساند) که در دوران مبارزات انتخاباتی برای تعیین رئیس جمهور, سیاست آسه برو-آسه بیا و پرهیز از ایجاد تنش, سنت جا افتاده یی است که همه رعایتش می کنند, یا بگوید که هم چنان که خودتان شاهدید, وزیر خارجه , مثل علی ورجه, هر روز از این سر دنیا به آن سر دنیا جست می زند تا مسائلی بسیار حادتر ومهم تر از تصمیم گیری دربارهُ لیست سیاه را حل و فصل کند, خوب اندکی حوصله کنید تا سرش خلوت شود؛ یا حتی بگوید برای قانع کردن ساندیس خوران ایرانی-آمریکایی عریضه نویس, که مصٌرانه خواستار نگه داشتن نام سازمان مجاهدین در لیست سیاه شده اند, به زمان نیاز داریم و......
اما این کار را نکرد و به جای ارائهُ بهانه یی اگر نه محکمه پسند, دست کم عوام فریب و تکراری, به عذر بدتر از گناه متوسل شد. گفت می خواهیم بعد از حرکت آخرین دسته از ساکنان اشرف,آن جا را بگردیم و جز این راهی برای دانستن این که سازمان مجاهدین دیگر یک گروه تروریستی نیست وجود ندارد, چون اعضایش هرگز اجازهُ بازرسی کامل از این قرارگاه را نداده اند. این دروغ بزرگ-که بلافاصله با اعتراض و ابراز انزجار نظامیانی مواجه شد که ماموریت حفاظت از اشرف و کنترل آن را در سالهای قبل به عهده داشتند- با این همه, تداعی کنندهُ دروغ بزرگ دیگری, البته در مقیاسی به مراتب بزرگتر, است که یک دهه پیش تر, بهانهُ اشغال عراق شد: وجود انبارهای حاوی سلاحهای کشتار جمعی. این مشابهت, شاید پیامی راهم در مورد تشابه مقاصد عنوان کنندگان آن بهانه ها در خود داشته باشد: سالها بعد از اشغال عراق, بر ملا شدن دروغ بزرگ و بالا گرفتن سیل انتقادها, واکنش رئیس جمهور وقت آمریکا بسیار ساده و در عین حال بسیار قاطع بود. گفته بود به هر حال کار درستی کردیم چون دنیا بدون صدام از امنیت بیشتری برخوردار است!
گمان من این است که مینی ائتلافی که در حال حاضر سعی دارد به هر قیمت که شده ساکنان اشرف را در یک جا به جایی اجباری, با تحمیل تلفات جانی و خسارات مالی و انواع رفتارهای غیر انسانی, به بازداشتگاه اسیران موسوم به لیبرتی تبعید کند, دارد همان سیاست را با همان نیت, البته در مقیاسی بسیار کوچکتر دنبال می کند.
دلیلش ؟ خودتان به صحنه نگاه کنید: فقط آن آقای «تسهیل کننده» نیست که حیثیت سازمان ملل متحد را خرج «اعمال حاکمیت دولت عراق» و اجرای اوامر آخوندها می کند؛ کمیساریای عالی پناهندگی هم به این نتیجه رسیده که مقرون به صرفه تر است که به جای جستجوی پر دردسر سرزمینهای پناهنده پذیر, تسهیل کنندهُ نفوذ وزارت اطلاعات آخوندها به داخل زندان لیبرتی شود, و صلیب سرخ هم, که هیچ وقت سرخ نبوده, ترجیح داده است که کاملا زرد شود ولی از همکاری با «صلیب شکسته» یی که سایه اش بر سراسر ایران افتاده, لحظه یی غافل نماند.
پس « شیطان بزرگ» چی؟ گمان می کنم که آقای مدیر دفتر ایران در وزارت خارجهُ آمریکا جواب این سوال را همین چند روز پیش داده است. گفته است که سازمان مجاهدین « نمی تواند پیشقراول دموکراسی که آمریکا برای ایران در نظر دارد, قلمداد شود». ظاهراً آقای مدیر دفتر خیلی مبادی آداب و اهل تعارف است؛ ترجمه اش به زبان بی تکلف مورد اشاره در بالا این می شود: اگر نه همهُ منطقه, دست کم آن دموکراسی که آمریکا برای ایران در نظر دارد بدون وجود سازمان مجاهدین از امنیت بیشتری برخوردار خواهد بود!