رحمان کریمی: در سوگ استاد بهرام عالیوندی

نبرد بی امان استاد با عفریت مرگ ، سرانجام بپایان رسید و رفت . اما او یاد خود وگنجینه گرانبهای هنری اش را برای ما و نسل های آینده به جای گذارده است . وقتی بانوی بزرگوار هنرمندش ، ناهید خانم ، تلفنی گفت که استاد دگرباره به بیمارستان برده شد ، به گریه افتادم و تلفن را قطع کردم . دل می گفت او دیگر به خانه باز نخواهد گشت . دردا و دریغا که حرف و حس دل ، درست آمد . قبلاً هم طی مقاله یی حول این گرانقدر استاد هنرمند مقاومت ایران ، سخن گفته ام که با او از سال های حکومت زنده یاد دکتر مصدق ؛ افتخار دوستی وهمگامی داشته ام . تا حال مساعد شود برای نوشتاری دیگر ضمن تقدیم تسلیت و تسلای خود و فرشته به ناهید همت آبادی بانوی هنر اُپرای ایران و دو فرزند قهرمانش شهرام دراشرف و بهنام درلیبرتی و نیز یکایک اعضای مقاومت سرفراز ایران، به جا می دانم که شعری را که درسال 2005 تقدیم آن شاد روان کرده ام درزیر بیاورم . 

تقدیم به : هنرمند نامدار قدیمی و پیشکسوت هنرمدرن نقاشی  
   
 استاد بهرام عالیوندی

     در پیــرســالـی  هــم  مـی تــوان

                                                                           رحمان کریمی           

در پیرسالی هم می توان
ردایی  از آفتاب  بردوش کشید
و
بدیدار جهان رفت  :
فسردگان را با صفای دل گرمایی بخشید
دل شکستگان را با کلامی  از مهر ، تسلایی داد .

در پیرسالی هم  می توان
لخته های خون را از دل شست
میان زندگی  و آرزومندان رفت و گفت :
فردا دروغ نیست 
چرا که  شما و کودکان شما
دروغ نیستند .

در پیرسالی هم می توان
به نبرد  با تاریکی ها رفت
و با بارش شورانگیز آفتاب
شب را آسیمه کرد .

در پیرسالی  هم می توان 
بر مزرعهٌ  سوخته از بیداد
بذری افشاند و روزهای برداشت حاصل را
زیر آسمان عبوس جهان 
جار زد .

درپیرسالی  هم می توان
به میان مردم رفت 
با جوانان  هم پیمان شد
و سهمی از رنج ها را بردوش کشید .

درپیرسالی  هم می توان
با «  ناهید » * در کنج  دنج کافه یی نشست
و از پشت شیشهٌ  بلند تماشا
سال های  جوانی را دید که هنوز
تورا به پیکار زندگی
فرا می خواند .

در پیرسالی  هم می توان
از تپه های سنگین  برف انبار ابرها گذشت
خواب زمستانی  شب آسمان را برآشفت
به مجمع الجزایر بی پایان  افلاک سفرکرد
و با امواج و گرداب های عظیم  کهکشانی
به خانه کوچک خویش در «  وین »  بازگشت
تا هنر به آیینی نو
در آشفتگی  بی بند و بار زمین
هم چنان  ستاره بماند .

در پیرسالی هم می توان
با رگبار خوش آذین نقطه ها
قلب تاریکی ها و نابکاران را نشانه گرفت
و از اجتماع  تنگاتنگ ملیونی
هستی  را به تصویر درآورد .

درپیرسالی  هم می توان
با مختصرترین  زندگی
جهانی  آفرید که از غنای سرشار آن
انسان بیدار دل
نا میرایی هنر اصیل را باور کند .
چه زیباست  ای مرد کهن !
نقطه ها را در زمین و آسمان
کلاف نرم  و چابک رنگ و اندیشه کرد .
چه زیباست  رقصان نقطه هایی که
انسان و هستی  را دور می زند
تا بوم  هنرمند را مغبون مگذارد .

درپیرسالی هم  می توان
با نازک ترین دل عاشق
با شکنجه شدگان ، شکنجه شد
با اعدامیان ، اعدام 
با زندانیان هم بند
با بی خانمانان  ، بی خانه
با رزمندگان ، همرزم
با مجاهدان  ، همراه .

درپیرسالی هم  می توان
به ندای دلاور بانوی سرفراز ایران « مریم »  پاسخ داد :
آری «  می توان  و  باید »  . 


                                           12 ژانویه  2005
* ناهید همت آبادی هنرمند برجسته و نویسنده صاحب سبک ، همسر استاد