خسرو شهریاری
ویلپنت، نمایشی از اراده برای آزادی یا نوید بهاران ایران
اجتماع ویلپنت، حومه ی پاریس، بیست و سه ژوئن 2012، یک قدرت نمایی شگفت انگیز، نمایش قدرت یا فریادی پر طنین و اوج گیرنده برای دستیابی به آزادی. نمایشی از اراده هایی در هم تنیده. نمایشی با تاکیدی دوباره بر تصمیمی خلل ناپذیر تا پای جان: سرنگونی دیکتاتوری ملاها و خواست آزادی.
از راه میرسند گروه گروه. اتوبوسها پشت هم میآیند، دهها، صدها. اتومبیلها از راه میرسند و همه جا مملو از شرکت کنندگان است با فریادها و شعارها و تصویرها و هلهله و شادی و مبازران اشرف و لیبرتی که انگار حضور دارند و بلند قامت ایستاده اند، مقاوم با سرهای برافراشته: سرچشمه های امید و ایستاده گی تا پای جان. همین دیروز بود که دهها تن از اشرفیان به تکاندهنده ترین شکل ممکن در اشرف و به اشارة حکومت ملاها و به دست مزدوران عراقی به خاک و خون غلطیدند. اما، اشرف همچنان مقاوم و تزلزل ناپذیر ماند تا فریاد آزادی یک ملت باشد که در فساد و بی رحمی و خفقان و نابرابری و مرگ آفرینی یک حکومت دیکتاتور آدمی خوار دست و پا میزند. انگشتهاست که به نشانهی پیروزی سخن میگوید. و آمدهاند از سراسر جهان. این لحظه و این جا بخشی از تاریخ آیندة یک ملت است که رقم میخورد. این بخشی واقعی و عینی ست از ارتش آزادی.
فریادهاست و کف زدنها و پرچم های برافراشته و شعار آزادی و دمکراسی. صدای فرو ریختن زنجیرهای اسارت یک ملت است که می آید آمیخته با نفس گرم هزارها. بیش از صدهزار. این همه شور، این همه عشق، این همه باور و موج انسانی، به رویا بیشتر میماند. و در آن سوی، دیواری سراسر تصویرهایی از شهیدان آزادی، این همه شهید: جنگلی درهم از ستاره، یک کهکشان که انگار صبور، آزادی یک ملت را انتظار میکشند.
سازمان دادن چنین تجمعی بی تردید کاری غول آساست. کاری که رویا را به واقعیت می پیوندد. با پشتوانهای از امید به مردم داخل ایران صبور از سر ناگزیری و در فضای رعب وسانسور و وحشت و ترس داخلی و اشرف و حالا لیبرتی با نزدیک به چهار هزار مبارز ایستاده مملو از عشق و ایثار.
انتقال اشرفیان به لیبرتی با هدفی ابلیسی برنامه ریزی شده بود برای در هم شکستن مبارزان اشرف که نامشان پشت ملایان را میلرزاند. اما این قصد شیطانی نه تنها به هیچ خرابه ای راه نمیبرد که به تکثیر اشرفیان انجامیده است. نشانه اش همین امروز و این همه نفس مملو از عشق و باور. اشرفیان از خاکستر خود زاده شده اند و هزارها و هزارها. اینها اشرفیانند دل در گروه عشق و آزادی داده که ملایان حتی از بردن نامشان خودداری می کنند و با خواندشان به نامی دیگر: منافق، می کوشند با جادوی خرافات بر ترسشان فائق آیند.
باور نکردنی ست. روزگاری سربازان آمریکایی مست از بادة پیروزی در این کمپ یله میدادند و آبجو سر می کشیدند که کمپ لیبرتی خوانده میشد. لیبرتی یعنی آزادی. و حالا جولانگاه مزدوران عراقی ست در خیال خوش در هم شکستن باور و خم کردن سرهای برافراشته ی اشرفیان، با اشارة حکومت ملایان سر از گور بر آورده و جامة حکومت پوشیده، مملو از گند و پوسیدگی و نکبت و فساد. اشرفیانی که بیش از سه دهه است که حتا مرگ در برابرشان سر خم کرده است.
پرچم های سه رنگ برافراشته است، پرچمهای آبی ست، دستزدن هاست، تصویر شیرهای از همه جای سقف آویخته، رنگ ها، شعارها و هلهله ها و طبل ها که میکوبند و تصویرهای مریم و مسعود. بیرون از سالن هم جای سوزن انداختن نیست و به راستی به دشواری میشود از گوشه ای به گوشه ای رفت.
دهها سیاستمدارهم از سرتاسر جهان به این تجمع آمده اند با ایستادگان و در کنار ایستادگان و هیجان زده برای گفتن احساس شگفتی شان از امکان حضور در این جمع و سر فرود آوردن در برابر خواست یک پارچه ی شرکت کنندگان: آزادی. آنها، حلقه زده بر گرد مریم، شگفتی شان را پنهان نمیکنند و با فریادهاشان نمایشش میدهند پیچیده در واژههایی مملو از همراهی و همدلی و امید و قدرت و همه در طلب سهمی داشتن از این همه فریاد آزادی.
ایران، اشرف، لیبرتی، مسعود، مریم، آزادی، دمکراسی، برابری، پرچمها، بادکنکها، کف زدنها، شعارها، شیرهای فروآمده از سقف، کودکان، زنان، مردان، جوانان، فریادها و یکپارچگی جمع با یک خواست: آزادی. آیا این نمایش ناممکن ها نیست؟ آیا این نمایش خواست یک ملت نیست که دیکتاتوری و ارتجاع و سیاهی رژیم ملاها در برابرش رنگ میبازد؟ آیا این تجسم امید یک ملت به تحقق رویای آزادی نیست؟ اشرف یعنی باور و شجاعت و مقاومت تا پای جان تکثیرنشده است تا آرزوهای ملتی را نمایش دهد؟
2012-07-06