کمپ لیبرتی یک زندان است
این را کارشناسان سازمان ملل می گویند. البته نمایده همین سازمان ملل متحد در عراق، سفیر کوبلر چیز دیگری می گوید، وزارت خارجه آمریکا هم نام دیگری برای لیبرتی انتخاب کرده و دولت عراق هم خودش نمیداند چه بگوید، از قاسم سلیمانی میپرسد. اما کارشناسان ملل متحد به آن زندان میگویند.
مجاهدین مستقر در اشرف میگویند چند شرط بنیادین را، مهیا کنید بقیه ما هم از اشرف، کاشانه و سامانه خویش در ربع قرن را ترک کرده و داوطلبانه به این زندان می رویم. وزارت خارجه آمریکا و کوبلر، دارند از نازک شدن صبر دولت عراق نگرانند و از نازک شدن و آب شدن بدن مجاهدین در آفتاب ٦٠ درجه و سایه ٥٣ درجه، در فقدان امکانات پزشکی و نبود سایه بان و کولر و.. هر وسیله ی که میتواند به هر جوری از مشقت مجاهدین بکاهد، ککشان نمی گزد. اما وقتی کار به وزارت خارجه آمریکا میرسد، دیگر بحث نگرانی نیست، کارشان هجمه و حمله به مجاهدین و حامیان آنهاست. قلمزن و قلمفروش هم از قبل در خرجین خود داشته و دارند که تشعشعات نازکی صبر دولت عراق و تعجیل ولی فقیه و حکومت سلیمانی- مالکی را در صفحات روزنامه ها یشان، منعکس کنند، تا این که اجازه ندهندآب از ١٥٠ متری به زندان لیبرتی برسد، یا یک سایبان در انجا علم شود، یک درخت کاشته شود و... و این که هر وجه مدنیت و شهرنشینی را از زندان لیبرتی، حذف کنند وقتی بزرگترین سفارت آمریکا در جهان در همین بغداد ساخته شده است، خود حضرات به شرایط جوی بغداد اشراف دارند. أیا حاضرند که استاندارد مقبول ایشان در لیبرتی، برای یک روز هم که شده در مورد نفرات ساکن در سفارت محترم ایالات متحده، مورد استفاده قرار گیرد؟ آیا وزارت خارجه یا دفتر کوبلر حاضر هستند یک بعد از ظهر به زندان لیبرتی سر بزنند و دو ساعت، فقط چند ساعت در فضای آزاد مقبول خودشان، قدم بزنند تا زندانیان محبوس در لیبرتی را از عواقب نازک شدن بیش از حد صبر دولت عراق بترسانند؟ و یا اصلا حاضرند که چند خبرنگار مستقل از استاندارد مقبول وزارت خارجه و کوبلر گزارش تهیه کنند و به زیاده خواهی زندانیان لیبرتی، خاتمه دهند؟ یا اصلاٌ چرا به نمایندگان شریف کنگره که اعلام آمادگی کرده اند به خرج خودشان به برای چک این استاندارها به لیبرتی بروند. اجازه نمی دهند؟
البته که جواب همه این سئوالات مفروض منفی است. سکوت پر معنا در مقابل مراحل اولیه کشتار مرداد٨٨ و فروردین ٩٠، رژیم دنبال بمب اتمی است، مجاهدین میگویند ما ایران اتمی نمیخواهیم! رژیم در همه جا، از آسیا و آفریقا و خاورمیانه و آمریکای لاتین و در واشنگتن و تایلند و هند و.. با ترور و تهدید و یا تطمیع حرکت می کند، مجاهدین می گویند ما فقط میخواهیم برویم خاوران!
در مقابل مجاهدین تمام سنگها را بسته و سگها را رها کرده اند! و در این میان مجاهدین اشرف می گویند اگر حداقل خواسته های ساکنین لیبرتی فرآهم شود، ما همین فردا به لیبرتی می رویم. این مجموعه عجیب از وقایع چگونه شکل میگیرد؟ مجاهدین از کمبودها میگویند و از عدم وجود حداقل استانداردهای زندگی و باز هم صبورانه میگویند ما به لیبرتی میرویم اگر..... در آنطرف ابرقدرت پیروز جنگ سرد، فاتحین بغداد و کابل، کبکبه و دبدبه کشان که ما اینچنین و آنچنان! در مقابله با یک گروه که از مقر "شبه نظامی" اش باید رانده شود، از هیچ فشار و ترفند سیاسی دست بر نمیدارد، در مقابل حکومت ملایان با نرمش حیرت آور که فریاد بسیاری از سیاستمداران آمریکایی را نیز بلند کرده، دست دوستی دراز میکند و نامه فدایت شوم می فرستد، در حالی که عالم و آدم از جنایت در خیابانهای ایران میجوشند، نفر سوم وزارت خارجه آمریکا، در تایید دولت قصابان و متولیان حوزه کهریزک، به نشست و برخاست با حکومت مطلقه فقیه، میپردازد. فرستادگان ولی فقیه، میخواهند در زیر گوش خود پرزیدنت در واشنگتن، سفیر عربستان را همراه با نمایندگان ملت آمریکا و مشتریان یک رستوران، با هم منفجر کنند، اما تمام تلاش قدرت اول جهان در مسیر پوشاندن حقیقت است تا دیگر بند تمنا و مسئلت خواهی بسته شده به ضریح مرده ریگ خمینی بیشتر نازک نشود. چرا؟ چرا؟ و چرا این همه عدم کامیابی از ماجرای کلت و کیک سال ١٣٦٥ و مک فارلن و مماشات با رفسنجانی و خاتمی و احمدی نژاد و خامنه ای نتوانسته است هیچکدام از اهداف استراتژیک اعلام شده آمریکا در مورد ایران و منطقه و اکنون جهان را، تامین کند. اگر اهداف دیگری هست، شاید گفتنش به صلاح شان نیست اما تکرار مسیر اشتباه چه دستاوردی برایشان داشته، را واقعا نمیتوان گفت. اما میشود گفت که خواسته اند بهایش را در اول و آخر کار از جیب مجاهدین و مردم ایران بپردازند.
چرا مجاهدین با انعطاف فوق العاده، و حتی دسته دسته به لیبرتی رفته اند. اگر جواب فقط در اجبار خلاصه شود، تمام تحلیل لنگ میزند. اگر جبری میتوانست مجاهدین را به تمکین وادارد، سنبه "رهبر مستضعفین جهان" خیلی پرتر از "پرزیدنت " فعلی بود. اگر تسلیم به شرایط نا ممکن در قاموس مجاهدین بود، خلق حماسه ی مقاومت در سالهای شصت، سر سپردن به آرمان رهایی خلق و پذیرش چوبه هائ دار و خیزش فروغ جاویدان، إمکان وجود نمی یافت و مقاومت مظلومانه و صد چندان قهرمانانه فروغ ایران و فروردین ٩٠، خلق نمیشد.با اندکی تعمق و تفکر میشود فهمید که تقابل مجاهدین با برنامه ریزان، آمران و باطو م بدستان زندان لیبرتی مدار بسیار بالاتری از نبرد های سنگین بلندیهای آلان و سالهای بعد در چهار زبر است. راستی کدام انگیزه و کدام ایده، به مجاهد خلق، انرژی تحمل و خلاقیت خلق افق های جدید را میدهد؟ چگونه میتوان از هر دام خونین و سد کشتار، به جلو راه باز کرد؟ در هر لحظه ی حیات این مقاومت، در سنگین ترین و تاریکترین برهه، بن بست نه به طور خود به خودی، شکسته شده است. دوستان با حیرت، خروش شادی کشیده و دشمنان، مغبون و مات مانده اند. راز در کجاست؟ رمز در چه نهفته است که " گروهک" " فاقد پایگاه مردمی" " تروریست" در مصاف با صاحبان مطلق صحنه، توانسته است بماند و ببالد و پیش برود و تکثیر شود ؟ در شرایطی که خصمانه بودن ان، نرمترین توصیفی است که میتوان کرد؟ در بطن و در نهاد این جوشش خاموشی ناپذیر انسان رهایی است که تعادل قوا را در تعریف خود از هستی، به أصالت نمیشناسد. انسان آگاهی که در مدار های متفاوت، با پرداخت بالاترین بها، بدون داشتن کوچکترین چشمداشت فردی، در هر لایه از ذهن و جان و روح خود، مسیر فدا در راه مردم و میهن را مسیر راه خدایش میداند واز آن استقبال میکند. انسان آزادی که بودن را در شدن تفسیر میکند و سکون را به رسمیت نمیشناسد. انسان تعلیم یافته، منضبط، آگاه به فراز و نشیب راه و پیچیدگیهای مسیر، اما رفتن را برگزیده است. با برخورداری از چه معلم و چه سازمانی میتوان به این درجه از شعور و شور و شرر رسید؟ این رمز را مجاهدین دریافته اند و پرده در پرده نواخته اند، سهل و ممتنع است. این گوهر است که از جمع هوادار ساده تا سیاستمداران خبره را به خود جلب میکندو از همه مجموعه ای از انسانهای مصصم و مغرور و وفادار را میسازد که در عمق شب تاریک از همراهی با مجاهدین، دست بر نمیدارند. گرمای آن آتشی که هرگز نمی میرد را ما در صورت تبدار مجاهدین و در نفس گرم شان، دیده و با ان زنده شده ایم. ما در مجاهد خلق، اراده انسان آزاد برای غلبه به رنج جبر تاریخ را دیده ایم و نمیتوانیم دیدگان خود را از تمامیت این تصویر زیبای انسان و قدرت لایزال او بر داریم.
غلام همت آنان شده ایم که از پذیرش هر تعلق جز به مسیر آزادی میهن شان، سر باز زده اند.
کمپ لیبرتی یک زندان است اما ساکنان ان آزاد ترین مردمان هستند. دیوارها و سیم خاردار ها و سختی های واقعئ، به طور قانونمند، در مقابل مقاومت انسان آزاد و آگاه مجاهد خلق، خرد میشوند. این را ما به تجربه سی سال دیدن مجاهد خلق در عرصه ی نبرد با "آمیزگان نسل ابوجهل و چنگیز مغول"، را دیده ایم.
"نهایت همه نیروها، پیوستن است " به سلاله ی خورشید!