عرض نکردم که بزودی گوش آسمان به سمعک احتیاج دارد؟
پس از خروج مجاهدین و مقاومت از لیست کذایی، بسا بیش از آنچه فکر میکردم، و در مطلب مورخ اول اکتبر نوشتم، غوغا شد. خروج از لیستی که دست پخت خانم مادلین آلبرایت بود که هدفش بگفته صریح خودش در روزنامه لوس انجلس تایمز، نشان دادن حسن نیت به محمد خاتمی! بود. البته نه این خاتمی چشم و دماغ دریده! خرچنگ نظام، بل محمد خاتمی دوخردادی. خاتمی گفتگوگر تمدنها، با آن عبای ترانسپرانت بر قبایی که به رنگ صورتی میزد و بوی عطر شاه عبدالعظیم اش هوش از سر مادلین خانم پرانده بود.
خانم آلبرایت بعد از سخنرانی خاتمی و مشاهده انگشتر عقیق و عشوه های او پشت به مرمر سبز مجمع عمومی سازمان ملل متحد، در پاسخ به خبرنگاری که از نشستن آلبرایت و گوش دادن به سخنرانی خاتمی سؤال کرده بود گفت: "بله من سخنرانی خاتمی(شاید به امریکایی گفت خاتی جون!) را خوب شنیدم" و "حتی دیدم خاتمی از زیر چشم نگاهی هم بمن انداخت"!... بقول آن لر شیرین زبان که برای خواستگاری رفته بود: شاید کار جور شد و.....! همان لر که قرار بود برای نامزدش انگشتر عروسی بخرد به او زنگ زد و گفت که قراری بگذاریم که به بازار طلا فروشان برویم. خانم گفت که کی می آیی؟ گفت امروز ساعت چهار بعد از ظهر. خانم گفت پس سرساعت میام توی کوچه منتظرت. شاه داماد جواب داد: نه من میام توی کوچه تان بوق میزنم که بیایی پایین. خانم با خوشحالی گفت قبل از ازدواج مان ماشین هم خریدی؟. او پاسخ داد: نه بوق خریده ام!
القصه این روزها و در پس لرزه ابطال لیست، دو رشته سیرک به روی صحنه آمده است. از یک طرف سیلی از تشکل های پیشنهادی "شورا" و"منشور" و "کمیته برگزاری انتخابات آزاد در ایران" و ... ازسبک و سیاق این آگهی: "توجه توجه ! بزودی در این مکان بستنی فروشی توتی فرنگی و بنگاه معاملاتی صداقت باز میشود". از طرف دیگر انبوهی بیانیه و نشست و مصاحبه پشت مصاحبه شروع شده است. از اکثریتی توده ای گرفته تا آن لابی گر احمدی نژاد موسوم به نایاک و آن شارلاتان در مصاحبه با بی بی سی که خودش اعلام کرد به دوستان وحشت زده اش گفته است که بجنبید و نگذارید مجاهدین این بازی را ببرند!.
حتی این نگرانیها یک انشعاب از سازمان منطقه ای قدیمی را نیز به وحشت انداخته است که مبادا سهمش در کیک ماوراء بحار فراموش شود و نوشته است "آمریکا و کشورهای غربی باید مواظب باشند" که اگر خواستند از سازمان مجاهدین حمایت کنند ببینند آیا همه قرص های نسخه "بازتعریف" را که ما به مجاهدین دادیم، با آب ولرم، خورده است یانه!.
یالالعجب! مجاهدین باید نسخه "باز تعریف" را مصرف کنند و یا آنانیکه، علیرغم به کشتن دادن تمامی رهبران طراز اولشان بر سر میز مذاکره با رفسنجانی و صحرارودی، هنوز هم ”موسومس“ میکنند ( این کلمه ای عاریه گرفته از زبان خود آنها است! توجه! والدین نویسنده از بخش جنوبی آن سرزمین آمدند به لرستان).
باری این بیانیه ها و مصاحبه های حاوی لزوم تشکیل انتخابات در ایران بسیاری را گیج و مبهوت کرده است. ازخود می پرسم که آیا رژیم سقوط کرده و ما نمیدانستیم؟ اگر خامنه ای سقوط کرده چطوری سقوط کرد؟ آیا با پروژه آن آقا موشه در شورای موشان که پیشنهاد کرده بودند اول گربه را میگیریم و بزمین می اندازیم و بعد زنگوله را به گردنش می اَندازیم که اگر آمد بخوردمان صدای آمدنش را بشنویم؟!. وَابوفَض قسم (لرها مهمترین قسم شان به ابوالفضل است که بزبان لری وَابوفَض میگویند) انگاری همین الان داریم وارد فرودگاه مهر آباد میشویم تا صندوق های رأی را گرد گیری و توی حوزه ها بر نیمکت ها سوار کنیم: "کمیته انتخابات"، "منشور"، "منشور91"، "منشور شورای ملی ایران"، "کمیته مشترک" و "شرکت عمومی تر"، "سند سکولار" و....
الف. یکی از آقازاده های آن آقای قبلی، که سایه خدا بود، شرط و شروطی گذاشته است که اهمّ کلمات و جمله های آن، از قول خودش، در گیومه ها، بشرح زیر است:
- بابا جان خشونت بده! باید با آرامش و صلح و صفا وارد تهران بشویم و نگذاریم خون از دماغ کسی در بیاید. صندوق رأی گذاشته و بگذاریم مردم خودشان حکومت خودشان را انتخاب کنند. من قول میدم شاه نمی شوم! (به یک لر گفتند دوست داری شاه بشوی؟ گفت نه! این شغل ترقی نداره!) ....
- برای اطمینان خاطر به اینکه انتخابات در نهایت آرامش انجام شود و مانند تهران سه سال پیش، ایضا در درعا و حمص و حلب و دمشق و پیشترها هم در بنغازی، برادران پاسدار و شبیحه و نیرو های ویژه کلنل، ما را از بالا و پایین و یمین و یسار با آر پی جی و خمپاره های مارک سازمان صنایع نظامی جمهوری اسلامی، و یا با میگ های برادر پوتین زیر آتش نگیرند، در پیام خودمان در صدای آمریکا گفتیم که ما "عفو عمومی" و فرمان "آشتی ملی"... داده ایم و باز: "ما از آندسته از مأمورین حکومتی، نیروهای انتظامی و دستگاهای اطلاعاتی و امنیتی کشور....که سهم خود را دراین حرکت ملی ایفا کنند.... "میخواهیم که امنیت صندوقهای رأی را حفظ کنند! ......" این پیام الان روی فیس بوک "افق" است.... البته اگرخدای نخواسته آن نیروهایی که به این فیس بوک نپیوسته و "به این منشور رأی مثبت" نداده اند، به زدن و کشتن مأموران پای صندوقها و رأی دهندگان مبادرت کرده و گروهی را هم به بخش دویست و نه اوین و یا به کهریزک بردند و مردم هم که در چنین شرایطی طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر حق دست بردن به سلاح دارند خشن شدند، من یکی نیستم. اینها مجاهد بازی است. اگر در لیبی و سوریه مردم اینکار را از روی اجبار، بعد از سی خرداد خودشان، کردند به خودشان مربوط است، من برای ایران کار میکنم!.... میگویند حسن آقای تنومند و گردن کلفت در بازار تهران حسین آقای باریک و نحیف اندام را زیر مشت و لگد گرفته بود. یک آدم خیری سعی کرد حسن آقا را متوقف کرده و حسین آقای بیگناه را نجات دهد اما وقتی موفق نشد سرش را پایین آورد و در گوش حسین آقا گفت: شما کوتاه بیا!!.
- بله! آقا زاده ادامه میدهد اگراینکاری که ما میگوییم مردم ایران نکنند "این فرصت طلایی را ازدست خواهند داد، اصلا ایرانی نخواهد ماند که بنده و شما بخواهیم دلمان بحالش بسوزد". پس این کارها را بکنند تا "بتوانند حق رأی شان را پس بگیرند" همان حق رأیی که قبلا خدایگان بزرگ پدران خدابیامرز من و خاتمی و موسوی و کروبی به آنها دادند..... ما باید بقول مهندس موسوی، در پشت میز هفت سین و زیر تمثال خمینی، یا به عصر طلایی امام خمینی برگردیم و یا چند کیلومتر عقب تر به عصر طلایی و سفید آن بزرگ ابوی که در صف تمدن بزرگ در سطح جهانی در مقام ششم و پشت سر ژاپن قرار داشت. دنیا هم که فهمیده بود ما یکسال دیگر از ردیف ششم به مقام اول میرسیم زود جنبیدند و در کنفرانس گوادولوپ تصمیم گرفتند که شاه تشریف ببرند.
- وقتی مردم(بخوانید حسین آقا!) با این راحتی و بدون خشونت میتوانند "انتخابات سالم و عادلانه" داشته باشند دیگر چه لزومی دارد که دست به اسلحه ببرند. مجاهدین هم اگر میخواهند در انتخابات شرکت کنند اول باید در تقاضای کتبی شان (ما در فُرم شرکت در انتخابات یک بَند ویژه برایشان میگذاریم) قید کنند که "روش های قبلی" خود را کنار بگذارند. مقصود کاری است که بعد از قتل عام تظاهرات مسالمت آمیز سی خرداد شصت و بعد از قتل عام هزاران هزار زندانی سیاسی کردند و منتظری هم گول شان را خورد و عفو بین الملل هم، که آن قتل عام را جنایت علیه بشریت نامید، تند روی کرد. دوم باید قبول کنند که"صندوق رأی بشه مسأله نتیجه" (عین جمله خودش). سوم اینکه تمام حرفهای آنهایی که "الآن دیگه در آن سازمان نیستند" را تأیید کنند. مقصود همان حرفهای مرتبطین وزارت اطلاعات است که در تیف برای رفتن به آمریکا و یا در پایتختهای غربی برای گرفتن پاس پناهندگی می زدند و یا با همین شرط از ایران خارج می شدند که فک و فامیلشان هم امنیت داشته باشند. مجاهدین باید حرفهای آن چند ده نفر را تأیید کنند و از چند هزار نفر در اشرف بعلاوه آن بیش از صد هزار نفر که هر سال به پاریس می آیند، بخواهند که از خود انتقاد کنند. چهارم اینکه درست است که "ما نمیخواهیم از گردونه خارج کنیم... اما یک صافی در کار هست" سازگاری بخرج دهند که از گردونه بیرون نیفتند. پنجم اینکه صریحا در فرم شرکت در انتخابات بنویسند که "هر ادعایی قبلا داشته ایم باطله"!. البته یادشان نرود که در حاشیه فرم هم با دست خط بنویسند که: در آمدن ما از لیست تروریستی آمریکا هم "در جهت استحکام رژیم کمک خواهد کرد و هم درتضعیف بقیه اپوزیسیون دمکراتیک".
- ما بضمیمه درخواست تقاضای مجاهدین یک برگه هم گذاشته ایم که باید امضا کرده و فورا با پست سفارشی به وزارتخارجه آمریکا بفرستند. متن بشرح زیر است: عالیجناب هیلاری رادهام کلینتون. احتراما بدینوسیله برای تسهیل شرکت در انتخاباتی، که عنقریب آقای میرپنج زاده و کدیور و شرکا در تهران و شهرستانها برقرار میکنند، تقاضا داریم در اسرع وقت نام ما را مجددا به لیست تروریستی خود اضافه فرموده و مراتب را به وزارت خزانه داری و دادگستری و همچنین نایاک اعلام فرمایید. قبلا از همکاری شما نهایت تشکر را داریم. یورز سینسرلی، امضاء
- شنیدن این مطالب باحال، که من خودم آن را ترجمه لُری کردم، در اوج وظایف روزمره که وقت سرخاراندن برایمان نگذاشته است، وَابوفَض، خستگی درکُن و بسی نشاط انگیز است. دوست و همرزم مازندرانی من، آقای روحانی، جمله ای بمن گفت که عینا آنرا مینویسم: «میچکا و غاز مارغانه» ترجمه ساده: گنجشکی که میخواهد تخم غاز بگذارد. لطفا تفسیر آنرا، که از ترجمه مهمتر است!، از خودشان بپرسید.
جادارد که در این قسمت داستانی نیز از ایران سالهای قبل از شهریور بیست نقل کنم. رضاخان میرپنج، به بازدید یک دیوانه خانه در تهران رفته بود. با یک دیوانه احوالپرسی کرد. دیوانه از او پرسید اسمت چیه و چند وقته اینجا آمده ای. پاسخ داد که من امروز آمده ام و رضا شاه هستم. دیوانه دستی از روی همدردی به شانه او زد و گفت انشاالله اینجا شفا پیدا میکنی. من هم روزی که به اینجا آمدم ناپلئون بناپارت بودم!
ب. پیش از لغو برچسب تروریستی یک بیانیه به امضای سی و هفت نفر، بله سی و هفت محقق وکارشناس و پروفسور و مدافع حقوق بشر و طرفداران دمکراسی در بخش آگهی های وب سایت روزنامه تایمز مالی منتشر شده بود.
دراین بیانیه آمده است که ای استیت دپارتمنت و ای خانم کلینتون عزیز! زنهار، زنهار! که اسم این ها را از لیست تروریستی در بیاورید. درست است که اینها هیچ اهمیتی ندارند و یک گروه بسیار کوچک و سکت هستند، اگر آنها را از لیست در بیاورید این یک "فاجعه" است و به جنبش سبز و سرخ و زرد و طوسی و حنایی و مغز پسته ای و به همه رنگهای جنبش لطمه زده و رنگ ها را مثل اثر نور آفتاب می پراند.
بقول معاون پارلمان اروپا ما تا حالا سکتی با چندین و چند هزار هوادار درخارج یک کشور ندیده ایم. گروهکی که بقول رژیم هم در عراق فعال است، هم اخیرا شش هزار نیرو برای کمک به"معارضین" ”بخوانید ارتش آزادیبخش“ سوریه اعزام کرده است!، هم در افغانستان شیطنت وعملیات میکند و هم اینکه عامل مهمی در چپه کردن بازار ارز در داخل ایران است! اما هیچگونه حمایتی ندارند و مهم نیستند و قابلی ندارند که حتی در باره آنها فکر کنیم.
ظاهرا نوه سرکاراستوار میرپنچ میخواسته نفر سی و هشتم این بیانیه باشد اما دیر رسیده، یا جوهر خودکارش تمام شده بوده و امضایش معلوم نیست. در میان 37 امضا سه امضا نیز با اسامی فرنگی و خارجی مانند جان لمبرت، اسکات لوکاس و استفان کینزر را هم گذاشته بودند. بقول یکی ازرفقایمان اینهم اُگوست کونت اش! تا همه خوب بدانند که سه خارجی با نام خلص آمریکایی هم جزو امضاکنندگان هستند. البته این سه نفر مانند آن صدها سیاستمدار درجه یک آمریکا، از نماینده کنگره و وزیر دادگستری و وکیل مبرز و روسای ستاد نیروهای مسلح و سفیر و استاندار و شهردار نیویورک و کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا، نبودند که همه شان داشتند از گرسنگی و بی پولی میمردند، شهریه مدرسه بچه هاشان پرداخت نشده بود و طلبکار آمده بود پشت در منزلشان که بناچار خود را در مقابل دریافت یک سری چک و سفته به مجاهدین بفروشند.
آری! این است بخش خارج کشوری ذوب شدگان در ولایت در فرنگ و احترام آنها به ملت و دولت و مقامات طراز اول و رهبران سیاسی و تاریخ و حیثیت و شرافت ایالات متحده آمریکا که انجمن دوستی ایران و آمریکا (نایاک) برایش راه انداخته اند!.
دوتا از این سی و هفت تا در مقاله ای نوشته اند که درست است که این گروه اصلا هیچ ارزش و اهمیتی ندارد و حمایتش در بین ایرانیان صفر و زیر صفر است و محلی از اعراب نداشته و ندارند و بعدا هم نخواهند داشت، امّا و امّا زنهار و زنهار "ما دولت آمریکا را ترغیب میکنیم که در حال حاضرکه آمال دموکراتیک مردم ایران در شرایط معلق قرار گرفته (ترجمه هم از خودشان است) از دست زدن به چنین اشتباه سرنوشت سازی! پرهیزکند..."
حالا سؤال دوم، که درحقیقت، گفته بودیم که سؤال اول امتحان تجدیدی پاییز امسال است:
اگر این گروه که هیچ محلی از اعراب در ایران و در تحولات ایران ندارد و تا کنون این بلوف سالاران، بدستور حاج آقا مصلحی یکهزار و چهار صد و بیست و پنج و هشت دهم بار آن را از جامعه ایران که چه عرض کنیم از کل صفحه روزگار پاک کرده اند، پس چرا به ناگهان در لیست گذاشتن و یا از لیست در آوردنشان سرنوشت ساز میشود؟. توجه! از روی دست دیگری نوشتن و بکار بردن تلفن دستی و آیفون و آیپَد در سالن امتحان اکیداً ممنوع است.
تا شما دنبال پاسخ این سؤال میروید، عجالتا یک کمکی به شما کرده باشم: شما که خود را در میدان سیاست از همه با کیاست تر میدانید و نسخه های آب درمانی برای تشکیل شورا و کمیته ملی برای آینده و حتی آگهی انتخابات آزاد در ایران را هم منتشر کرده اید، و مجاهدین و شورای ملی مقاومت را هم ناچیز و بی ارزش می شمارید، بنظر من و بسیاری از پزشکان متخصص در دُز مصرفی آب درمانی افراط کرده و بقول ما لرها هیزه (رودل) کرده اید و مصداق حرف یک مقام اداری هستید که به یک مراجعه کننده گفت: آقا من بشما قول میدهم که کارتان نود و نه درصد درست میشود و بعد یواشکی ادامه داد اما احتمال آن یک درصد بیشتر است!.
پرویز خزایی
دهم اکتبر 2012