خروج نام سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت ایران از لیست سازمانهای تروریستی وزارت خارجه آمریکا، تکانهایی در محافل مختلف بوجود آورد که انتظار میرود ادامه پیداکند.
نه تنها رژیم در بالاترین سطح، بلکه بعضی از اشخاص و «جریانات سیاسی» ایرانی در خارج کشور این امر را مهم تلقی کردند و در مورد آن بحثها و موضعگیریهای گوناگونی نمودند.
از گنده گویی دهانهای هرز در دنیای بیمار سیاست سازش با حاکمان خونریز در ایران که بگذریم، موضعگیریهای مثبت و منفی در این مورد را بعد از تحلیل و کشیدن مو از ماست، می شود به دو دسته تقسیم کرد:
دسته اول ،که طیف متنوعی از مدعیان مبارزه با رژیم را شامل می شود، بشکلی بچه گانه وبه منظور عرامفریبی، خروج از لیست را دست پخت «سیاست جهانی» -لابد «امپریالیسم» -دانستند و سفارشهای خود را برای جلوگیری از ورود (بزعم آنها) این «عنصر جدید و جدی»، به سیاست تاکنون خیالی «رژیم چنج» در ایران، تاکید و تشدید کردند.
جواب ما به این دسته از خیالبافان، اینست که بروند حداقل تاریخ معاصر را با دقت بخوانند و سیر وقایع را، که خوشبختانه مدت زیادی از آن نمی گذرد، مروری دوباره کنند تا به این چاله های خودساخته نیفتند و اگر رمقی برایشان مانده، آن را در جهت دفع این فضولات فکری که ناشی از اغتشاش ذهنی خودشان است، بکار گیرند. مسیر مبارزاتی مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت روشنتر از آن است که توضیحش احتیاج به تئوری بافیهای این چنینی داشته باشد.
در این دسته، بشکلی بسیار غریب، طیفی از مدعیان راست و چپ قرار گرفته اند که خود این ترکیب جدی بودن "منطق "آنها را زیر سئوال می برد: از خیالبافان مدعی دفاع از مردم گرفته تا رضا پهلوی وارث شاه سابق ایران.
شخص اخیربا اظهار نظرش در مورد خروج نام مجاهدین از لیست سیاه، در تلویزیون صدای آمریکا، خود را مضحکه خاص و عام کرد. این جوان عاقل و بالغ و شیک پوش و منطقی و خوشفکر» و غیره (اینها صفاتی هستند که تاکنون برخی برایش قائل شده اند)، در یک جست و خیز لفظ پردازانه، تمامی آرزوها و انتظارات طرفداران خود را بر باد داد. طرفدارانش تا کنون فکر می کردند که نامزد مورد علاقه شان، یعنی همین رضا پهلوی، ارتباطات بسیار محکم و نزدیکی با محافل دست اندرکار «رژیم چنج» دارد و کاندیدای برتر آنها برای جانشینی است. اما خود وی، در این گفتگوی کوتاه، زمانی که با سرخوردگی و گلایه توام با عتاب و خطاب به دولتها و کشورهای مورد نظر، گفت:
«بهنظر من برخوردی که تا بهحال سازمان مجاهدین داشته و بر آن مبنا حمایت از این سازمان، هم در جهت استحکام رژیم کمک خواهد کرد و هم در تضعیف بقیه اپوزیسیون دموکراتیک، اگر یک دولتهایی یک کشورهایی بخواهند به شکل اخص از یک سازمانی ،آن هم سازمان مجاهدین، حمایت بکنند. من الزاماً این خروج از لیست رو بهعنوان یک تقویت سازمان نمیبینم یا یک نوع در واقع تأیید رفتارشون»، بند را آب داد و نشان داد که ادعاهای او و طرفدارانش که طی سالها گوش فلک را کر کرده بود، باد هوا بوده و واقعیت نداشته است.
کسانی که به هر شکل در دسته اول قرار می گیرند، علیرغم هر ادعا و تلاشی که کرده اند یا می کنند، در این عرصه، در سر هر پیچ و خمی، از روی ناتوانی، به «تئوری توطئه» چنگ می اندازند تا خیال خود را راحت کنند. این امر در جهان دوقطبی مد روز بود و مدافعانش برای خنثی کردن این «توطئه ها» از فرمول ساده ولی ننگ آور قرار گرفتن در کنار یک قطب برای کوبید ن قطب دیگر استفاده می کردند.
امروزه در جهان یک قطبی (تا جایی که به رابطه قدرت بر میگردد)، اتفاقاتی در جهان رخ داده اند که شناخت درستشان، برای تشخیص سیر منطقی یا غیر منطقی تحولات آتی بسیار ضروری است. در چهار سال گذشته دولت آمریکا، بعنوان قطب اصلی اقتصادی و نظامی جهان، در سیاستهای منطقه ای خود در خاورمیانه مسیری را رفته که با هیچ منطقی نمی توان نتیجه گرفت که حرف آخر را در تغییرو تحولات این منطقه زده است. در هماوردی با بنیادگرایی مذهبی و نطفه شوم آن، فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران، سیاستی ضعیف و تسلیم طلبانه داشته است.
همین امروز در تحولات سوریه، با چراغی بی فروغ در دست، بدنبال نیروهایی می گردد که با سیاستها و «ارزشها» ی مورد قبولش همخوانی داشته باشند، تا آنها را، به احتمال ضعیف، کمک کند.
اینها و بسیاری دلایل دیگر حاکی از آن است که سرنوشت و آینده میهنمان در چشم انداز نزدیک، باید توسط خود مردم رقم زده شود و اراده ای خارجی برای تحقق سرنگونی این رژیم نه متصور است و نه موجود. شورای ملی مقاومت در تمامیتش همین اعتقاد را داشته و دارد و سیاست های مبارزاتی خود را با تکیه بر قدرت مردم و مشروعیتی که از آن می گیرد تنظیم می نماید.
نتیجه اینکه رفتن در وادی «تئوری توطئه» برای توجیه ادعاهای خود در تفسیرخروج مجاهدین و شورا از لیست سیاه، ناشی از ضعف و بزدلی سیاسی است.
در میان برخوردهای نسنجیده، مسخره و گنده گوییهای بی پایه و اساس بعضی از جریانات و محافل رنگارنگ در خارج کشور، یک خط مشخص و شناخته شده، که از ریشه تا شاخه و برگ توسط وزارت اطلاعات آخوندها تولید و تبلیغ شده، وجود دارد که از مدتها پیش وسیله ارتزاق فکری تعدادی از این جریانات خارج کشوری بوده و هست. بر اساس این خط مشمئزکننده تبلیغاتی، هر اتفاقی که در رابطه با سازمان مجاهدین خلق می افتد، در یک کر هماهنگ یک جواب مشخص بیشتر ندارد.
اگر اتفاق مزبور به ضرر مجاهدین باشد، مهم نیست ،اشکالی ندارد و حقشان است. تقصیر خودشان وسیاستهایشان است. وقتی در اشرف کشتار می کنند ،آنها با دادن یک اطلاعیه و انداختن تقصیر به دوش رهبری مجاهدین، برای «اعضای فریب خورده و کشتار شده» اشک تمساح می ریزند. اما اگر از بد حادثه اتفاقی که میافتد به نفع مجاهدین باشد و آنها مجبور به پذیرشش باشند، باد به غبغب میاندازند و به دادن اندرز و نصیحت به مجاهدین می پردازند که گویا حالا زمان تغییرشان فرا رسیده و لازم است که آنها دست از شعارهای تند بر دارند و منطقی شوند وبه جنبش مسالمت جو به پیوندند و در صدد آشتی با جامعه مدنی برآیند و لابد به «تغییرات تدریجی» در این رژیم چشم امید ببندند.
جواب کسانی که قصد تغییر این رژیم را دارند و می خواهند یک حکومت سکولار، مترقی و مردمگرا در ایران حاکم شود، به این ترهات یک چیز بیشتر نیست: «عرض خود می برید و زحمت ما می دارید».
دسته دوم کسانی هستند که بدرستی خروج از لیست را نتیجه تلاشهای سازمان مجاهدین با استفاده از ابزار حقوقی ارزیابی می کنند. این منطق، شناخت واقعی تری از سیاستهای جهانی دارد و در تفکر صاحبان این منطق، نیرو و اراده انقلابی آزادیخواهان در جهت دادن به سیر تحولات سیاسی، جایگاه اصلی را بخود اختصاص داده است.
مبارزات شورای ملی مقاومت ایران در سی سال گذشته با رژیمی این چنین خونخوار، و پابرجا ماندن و قوی تر شدنش، قطعا نمی توانسته جز با طرد تمایلات ارتجاعی استعماری در رابطه با ایران محقق گردد.
از گذشته های دور تلاشهای زیادی در مقاطع مختلف، چه در دوران جنگ سرد و چه بعد از آن، برای به دام انداختن شورای ملی مقاومت ایران و وارد کردن آن در کلاف سیاستهای این چنینی که همراهی و ائتلاف با وابستگان سیاستهای استعماری، چه غربی و چه شرقی، را می طلبیده، صورت گرفته است. امتناع نیروهای سیاسی شرکت کننده در این ائتلاف تاریخی، از ورود به چنین «همه با هم» های خمینی گونه، سابقه درخشانی ازمردم گرایی این نیروها بر جای گذاشته است. پس این مساله برای شورای ملی مقاومت امر تازه ای نیست. حالا چنین است ودرآینده هم چنین خواهد بود.
اعلام طرح و تصویب «جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی»، در ده سال پیش و درخواست از نیروهای سیاسی جمهوریخواه و سرنگونی طلب و خواهان جدایی دین از دولت، نشانه های روشنی از سرزندگی و اعتماد به نفس و پایه ها و ریشه های قوی این شورا در بین مردم ایران است. این طرح اکنون بیشتر از همیشه در برابر همگان قرار دارد و هر نیروی مبارز و سیاسی که بتواند خود را وقف مبارزه قاطع برای سرنگونی تام وتمام این رژیم نماید، می تواند خود را در صفوف این جبهه شناسایی کند و به تقویت آن یاری رساند.
عزیز پاک نژاد 26 مهر 1391 پاریس