حمیدرضا طاهرزاده: هذیانهای واپسین غرق شدگان مردابهای خیانت

نوشته: دکتر حمیدرضا طاهرزاده

خروج خیره کننده و غرورآفرین نام سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست سازمانهای تروریستی وزارت خارجه آمریکا که پس از احکام مؤکد دادگاه استیناف واشینگتن صورت گرفت، بعنوان یک رویداد مهم سیاسی توجه اغلب محافل ژورنالیستی، سیاسی و دیپلماتیک جهان را بخود جلب کرد. این برچسب ناعادلانه  بنا به تمام دلایل و شواهد موجود و اقرار وزیر خارجه اسبق آمریکا مادلین آلبرایت بمنظور نشان دادن حسن نیت آنها به خاتمی نوکیسه که بتازگی از صندوق آرای ولی فقیه بیرون خزیده بود صورت گرفت. همان خون آشامی که ماسک مدره نمایی بر چهره منفورش پوشانده ، با قر و غمزه های آنچنانی دور جهان راه افتاده بود و " گفتگوی تمدنها " را بلغور میکرد! جالب اینکه این بانو که شخصا به خاتمی و ژستهای مدره نمایی او پاک دلباخته بود در همین مصاحبه تأکید کرد که مجاهدین مرتکب هیچگونه کار تروریستی در داخل آمریکا نشده و این اقدام ممنوع سازی سازمان صرفا بنا بدرخواست "پرزیدنت خاتمی"! برای گشودن درها و فرصتهای جدیدی برای "گفتمان"! صورت گرفته است. (گفتمان و حرکتهای چرخشمدار و غیره در زمره همان واژه های چندش آوری میباشند که در انشاء نویسی های ضعیف و دست چندم خاتمی برای ریختن در کام تشنگان ارباب بی مروت دنیای دنی سیاست آن روزگاران تولید میشد!). سالها بعد لوییس فری رئیس سابق اف بی آی در دفاعیات و اظهاراتش مبنی بر خروج مجاهدین از لیست سازمانهای ممنوعه آمریکا از حقیقت دیگری پرده برداشت. او گفت که آنها بعد از نامگذاری مجاهدین توسط وزارت خارجه هرگز دست به هیچگونه کار و تحقیق امنیتی و قضایی در این زمینه نزدند چرا که این پرونده از نظر آنها فاقد هرگونه جنبه و بار امنیتی و تروریستی بوده و این موضوع از نقطه نظر اف – بی –آی امری کاملا سیاسی تلقی میشده است. زیرا که روش کار معمول چنان بوده است که پیشنهاد تروریست نامیدن سازمان و افراد مشخص معمولا از طرف این اداره به وزارت خارجه ابلاغ میشده و نه برعکس! درست بهمین دلیل، مجاهدین هم تا قبل از لشکرکشیهای فرصت طلبانه و خیره سرانه جورج بوش به عراق ، ممنوعیت خاصّی در آمریکا نداشتند و حتّی در بلوک مجاور کاخ سفید هم از امکانات یک دفتر رسمی نیز برخوردار بودند. ممنوعیتها و محدودیتهای بعدی که کالین پاول وزیر خارجه مماشاتگر بوش بازهم زیر فشار خاتمی و دستگاه دیپلماسی اش برای سازمان ایجاد کرد، زمینه های حملات مرگبار و خونریزیهای وحشتناکی را در آن زمان و سالها بعد درکمپ اشرف ایجاد کرد که آمریکا را از این جهت در جهان بشدت زیر سؤال و ضرب برد. امری که بعدها لاجرم راه را برای ابطال برچسب ناعادلانه هموار نمود. بخوبی بیاد داریم که در آن زمان هم برخی از جریانها و افراد سیاسی ایرانی و البته غیروابسته و سالم، آن لیست گذاری فرصت طلبانه منفور آمریکا را بعنوان عمل ننگینی برای خشنود ساختن رژیم و تامین منافع حقیر طرفین بشدت محکوم کردند.

حال بدون تردید این دستاورد به مثابه یک پیروزی بسیار درخشان و بزرگ بطور خاص برای سازمان مجاهدین و همه عاشقان و مشتاقان آزادی ایران زمین از چنگال رژیم خونخوار ولایت فقیه و حامیان مماشاتگرشان تلقی میشود. بهمین مناسبت و درست بدلیل اینکه این حادثه خیره کننده یک رخداد عظیم در صحنه و معادلات سیاسی کنونی محسوب میشود ، کنش و واکنشهای بسیار شدیدی را در طیف افراد و جریانهای سیاسی ایرانی، چه در داخل رژیم و چه مدعیان سیاسی خارجه نشین ایجاد کرده است که توجه به آنها ضروری است – هرچند که آنها عمدتا از جنبه سیاسی بی مایه و حقیرند – اما در جوهره این مواضع خفیف و خائنانه پیامی نهفته است که باز هم با زبانی دیگر و از قول اغیار ، بر اقتدار بی منازعه این مقاومت برای درهم شکستن رژیم خودکامه ولایت فقیه به عیان صحه میگذارد و به همین دلیل مشخص خیلی ها را شدیدا به ورطه خوف و هراس و هذیان گویی درافکنده است!

اگر به زبان آمار و ارقام به این موضوع بنگریم ،قریب 800 موضعگیری کینه توزانه و دشمنانه برعلیه این دستاورد بزرگ سیاسی از سوی رژیم و دارو دسته سوته دلان حاشیه نشین برون مرزیش صورت گرفته که درحقیقت نشاندهنده قدرت متکاثر ضربه مهلکی است که بر فرق این عناصر واداده سیاسی فرود آمده و لاجرم آنها را به این زوزه کشیدنهای حقیرانه و خائنانه سیاسی سوق داده است. آب آنچنان در لانه این مورچگان رخنه کرده که موریس مترلینگی را میطلبد تا با دید ژرف خویش دست و پا زدنهای این دلقک های بیمقدار را به تصویر بکشاند. طبعا ما را با موضعگیریهای سرکردگان خرد و کلان رژیم که از صدر تا ذیل از فرط سوزش و هراس ، داد و فغان سرداده اند کاری نیست. زیرا که طرف حساب ، دشمن جرّار است و بالطبع نمیتواند این شکست فاحش را در عرصه دیپلماتیک تحمل کند و بهایش را بپردازد! ضمن اینکه در این ماجرا رژیم هم هرگز نمیتوانست تصّور کند که دستگاه سیاسی تا گردن فرورفته در لجنزار مماشات  پس از قریب 2سال استنکاف از پیروی از احکام دادگاههای خودشان ، به آن گردن بگذارد و برچسب تروریسم را از سازمان مجاهدین بزداید. سرمایه گذاریهای کلان رژیم و حامیان تجارت پیشه استمالتگرش در آمریکا در این خصوص بیکباره با این سیلی جانانه و محکمی که بربنا گوش ولی فقیه مفنگی نواخته شد کاملا نقش برآب گردید و حضرات کاملا بور شده بناگاه از خواب خرگوشی برخاسته و متوجّه شدند که بدجوری قافیه را باخته اند!

در ورای رجزخوانیهای این جانیان، ضعف و زبونی رژیم هم در این ماجرا به اتّم وجه بارز و به نمایش درآمد. همیشه از گذشته ها می شنیدیم که رژیم خروج مجاهدین از لیست را به مثابه اعلان جنگ از سوی آمریکا بر علیه خودش تلقی می کرد و با شیوه قلدری و رجزخوانی آخوندیش خط و نشان میکشید که اگر آمریکا این خطای فاحش را مرتکب شود باید منتظر عواقب شدید آن از سوی حکومت ولی فقیه باشد که سراسر گیتی عرصه و جولانگاه عملیات تروریستی آنهاست!( نقل به مضمون از اباطیل احمدی نژاد هزار تیر) . مجاهدین به کوری چشم ملایان و همدستان رنگارنگ آنها بر لیست مربوطه مهر بطلان زدند و آخوندهای جلّاد هم دست از پا درازتر هیچ غلطی نکردند و همه آن تهدیدها و رجزخوانیهایشان بطرز کاملا مفتضحانه ای توخالی از آب درآمد.

اما در ورای همه این گنده گوییهای پرطمطراق ، دیدیم که مجاهدین به یمن تلاش و کارگسترده خود و با تدابیرمنطقی و ایستادگی تحسین برانگیز بر اصول و مواضع خویش و با برخورداری از رهبری ذیصلاح، آنچه را که خیلی ها ناباورانه غیرممکنش میدانستند، محقق ساختند. برخلاف آن دسته از خام خیالان مازوخیست ، هیچ دستی از آستین غیر و غیب برون نیامد و هیچ امداد استکباری و سماوی نه تنها  به کمکشان نیامد، بلکه برعکس بر زخمها و جراحات خونفشانشان نیز نمکهای زهرآلود پاشاندند.

اتحاد شوم چپ نمایان فرصت طلب و کودن با آن مواضع ننگین و رذیلانه در همنوایی با زوزه کشیدنهای باندهای استعماری،ارتجاعی و فاشیستی وابسته به رژیم و دارودسته مفلوک بقایای ساواکیها و شاه الهی های شکنجه گربیش از پیش هراس مرگبار خود را از این دستاورد به نمایش گذاشتند.

راستی ما را چه غم که مقاومتمان همواره با نصب العین قراردادن اصل پرحکمت و اصیل « کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من» و به همّت و یمن کد یمین و عرق جبین خویش، «آقای دنیا » را در عالیترین دادگاهها و مراجع ذیصلاح حقوقی و با استفاده از همان قوانین خودشان، به چالش طلبید و در این کارزار ناعادلانه و بسا سهمگین حقوقی پوزه پادوهای خودفروخته مماشاتگران تاجرپیشه را هم مفتضحانه به خاک افلاس و درماندگی مالید. آنها که بیانیه های متعدد صادر میکردند و اندرباب مضرّات خروج سازمان از لیست کذایی، با فریادهای کریه خود گوش فلک را هم کر کرده بودند، هیچ طرفی از این رسوایی تاریخی هم نبردند و رسواتر و مفتضحتر از قبل افشا شدند ! - راستی  وای به حال آن لیست آبروباخته وزارت خارجه آمریکا که بسیاری از سازمانهای قهارتروریستی و آمرین و عاملین جانی و آدمکش در صحنه تروریسم جهانی را هم هنوز در خود جای نداده! در این  لیست نشانی از خامنه ای و احمدی نژاد، سران جانی قوای سه گانه آخوندی، دژخیمان و فرماندهان رژیم وجود ندارد، همان کسانی که جنایت برجهای خبار را در سال 1996طراحی و اجرا کردند. سیاست کثیف دلجویی از خاتمی تا بدان حد پیش رفت که بنا به اظهارات لوی فری رئیس سابق اف بی آی، ریاست جمهور وقت ،بیشرمانه برای خشنودی خاطر رئیس جمهور مدره نمای ارتجاع ، فرمان توقف کامل کلیه تحقیقات اف بی آی را در این زمینه صادر کرد !!!  کارنامه این لیست سیاه بسا سیاه ترو مفتضحتر از آن است که جانیانی مثل بشار اسد و دیکتاتورهای ساقط شده عرب را تا کنون درخود گنجانده باشد !؟ - پرداختن به این موضوع حائز اهمیت بسیاری است که فعلا در حوصله این نوشتار نبوده و شایان توجه مکفی در مقطع دیگری میباشد.

خوب با عنایت به آنچه که فوقا اشاره شد، کاملا روشن و آشکار است که این حادثه چقدر به مذاق دوستان آزادی خوشگوار و به کام اصحاب رژیم و نوکران و جیره خواران رنگینش، ناگوار و تلخ جلوه گر شده است. موضعگیریهای رنگارنگ در این رابطه، محک تعیین کننده ای برای تمیز دوستان و دشمنان آزادی از یکدیگر گشت و البته چه خوش که چنین محک تجربه ای در این کارزار به میان آمد تا هر که را که در او غل و غشی بود افشا کند! همانطور که در بالا عنوان شد موضع رژیم پابگور و درمانده در این رابطه قابل فهم است و نیاز به هیچگونه تفسیر و تأویلی  ندارد. اما وضعیت چندش آور و مشمئزکننده آن دسته از افراد و جریانات خوش نشین برون مرزی که با ضربه مهلک این پیروزی دچار هذیان و هالوسیناسیون سیاسی شدند بسیار مضحک و نیز رقّت آور است. داستان آنقدر شفاف و ساده است که خود بی نیاز از هرگونه تأمل، تعقل و غور و تفسیر سیاسی میباشد. این حضرات در مقابل این سونامی عظیم سیاسی تاب نیاورده و خود را به آب و آتش زده اند تا وزارت خارجه آمریکا را به همدستی، تبانی و توطئه و یا اشتباه محاسبه سیاسی و غیره متهم کنند که وامصیبتا با این کار اسباب کارآزادی و دموکراسی در ایران بخطر افتاد و رژیم استحکام یافت و اپوزیسیون واقعی صلح جوی نازنازی دست پرورده بارگاه ولی امرخودفروختگان و جانیان جهان و در واقع خائنین به ایران و ایرانی متضرر شدند !!؟ عجب خسران مبارک و جبران ناپذیر و مهیجی که کاسه لیسان رژیم را این گونه به تنگنا و دست و پا انداخته است!؟

دارودسته های لابیگر آبروباخته از قبیل خودفروختگان و مزدوران " گند گاو چاله دهان"  همچون تریتا پارسی، امیراحمدی و سایرهم پالگیهایشان قبلا اینگونه " تهوع " سیاسی را بارها نشخوار کرده و در آن لجن پراکنی ها نیز روی این مسئله تأکید کرده بودند. آنها بیشرمانه همه تعارفات را کنار گذاشته و بطور روباز در پیروی از منویات دستگاه ولایت فقیه از وزارت خارجه رسما خواهان ابقای لیستگذاری مجاهدین شده بودند. این گونه افراد که بمثابه بخشی از عناصر کارزار لشکر ماتم گرفته و شکست خورده وزارت اطلاعات عمل میکنند فاقد هر گونه ارزش سیاسی بوده و شایان کمترین پاسخگویی نیزنمیباشند.

در این رهگذر برخی نیز بطور ابلهانه ای از ترس عقب ماندن از قافله اراجیف پراکنان آنتی مجاهدین، دم خروس ماهیت دیکتاتورطلبانه موروثیشان را از زیر قبای ولایت و جقّه و جبه همایونی بیرون داده و همآوا با سایر جیغ بنفش کشهای دسته کر و کور کُرال بارگاه خامنه ای همان ملودی زنجموره آخوندی را با سایر کریستهای مفلوک تکرار کردند. در این میان وضعیت " شازده کوچولو " بسیار مضحک و ضمنا تراژیک میباشد. دومین رضا خان پهلوی، 30 سال پیش در همین فرنگستان تاج بر سرنهاد و خود را رسما " رضا شاه دوم " وارث تاج و تخت ولی فراری و زبونش معرفی کرد و در همه این سالیان آنقدر درگیر دستیابی به "  تاج و تخت " از دست رفته بود که حتی وقتی هم برای انداختن نیم نگاهی به برادر و خواهرافسرده که از فرط دلمردگی و خمودگی به زندگی خود پایان میدادند، نداشت. حالا این" ولی - عهد " بعد از یک عمر بی عملی و بیعاری سیاسی از فرط بیکاری ( که گویا بهترین کاری که از او بر میاید همانا آشپزی غذاهای لذیذ ایرانی است و گفته میشود که شازده جان واقعا آشپز توانمندی است! ) دست به پختن یک آش بلغور جدیدی زده و آن را " شورای ملی ایران" ! نامیده است. به به! عجب آش خوشمزه ای که ولی فقیه هم از خوردن دستپخت ولیعهد مدرنش بوجد میاید و بقول ناصرالدینشاه  دستی بر شکم مالیده و میفرماید" ماشاله چقدرخوشمان آمد " ! شورایی که نه طعم مقاومت و نه بوی مبارزه ای از آن برمیخیزید که میخواهد با شیوه ای اریستوکراتیک و شاهانه، رژیم تا دندان مسلح و جرّار ولی فقیه را تغییر دهد!؟ با این برنامه بیرمق و بی جربزه سیاسی برآن است  انتخابات آزاد هم درست نظیر همان انتصابات مسخره و ننگینی  که پدر جان و پدربزرگ دیکتاتورش تحت عنوان انتخابات مجلس و سنا و غیره براه میانداختند برگزار کند. تغییر همان رژیم سفّاکی که مردم در همه مطالبات سیاسیشان خواهان سرنگونی آن بوده و از اساس دستگاه ولایت را با شعار کوبنده " مرگ بر اصل ولایت فقیه " هدف قرار میدهند با این پروژه آبکی بسیار مسخره و احمقانه مینماید. البته پرواضح است که وقتی سرشکنجه گر قهار و جلاد اوین پرویز ثابتی ،همان مقام امنیتی و دژخیمی که مسئول مستقیم همه بازجویی ها و شکنجه ها و کشتار زندانیان سیاسی دربند در سیاهچالهای آریامهری بود، مشیر و مشاور شازده کوچولو باشد آشی از این بهتر طبخ نخواهد شد. حال این آش کشک خاله ایشان، ارزانی همان ساواکیها و مزدورانی باشد که زیر دستورالعمل آشپزی او نام و نشان بی هویت و بی اعتبارخویش را البته در محافل آنچنانی مبارزاتی و دشمن شکن یعنی صفحات فیسبوک وارد کردند. مضحکتر اینکه خاندان جلیل سلطنت این روزها در این کارزارپرمخاطره فیسبوکی! بسیار آکتیو شده و دست التماس بسوی هم میهنانمان دراز میکنند که به شورای معلوم الحالشان بپیوندند! البته پاسخ انسانهای شریف به این خانواده بدیمن و توتالیترزاده کاملا منفی بوده و چنین بوده است که آنها دست ردّ به سینه این والاحضرتها و شکنجه گران محتشم آریامهری زده اند! . و اما این آقای سوپر دموکرات که طبعا درس دموکراسی را از ابوی آنتی دموکرات خویش آموخته در مصاحبه با تلویزیونی در آمریکا چنین اظهار لحیه فرموده!:

«به‌نظر من برخوردی که تا به‌حال سازمان مجاهدین داشته و بر آن مبنا حمایت از این سازمان، هم در جهت استحکام رژیم کمک خواهد کرد و هم در تضعیف بقیه اپوزیسیون دموکراتیک، اگر یک دولتهایی، یک کشورهایی بخواهند به شکل اخص از یک سازمانی، آن هم سازمان مجاهدین، حمایت بکنند، من الزاماً این خروج از لیست رو به‌عنوان یک تقویت سازمان نمی‌بینم یا یک نوع در واقع تأیید رفتارشون»،

در جایی دیگری هم در همین مصاحبه به تبلیغات مزودران و بریدگانی که در خدمت وزارت اطلاعات رژیم سنگ غیردموکراتیک بودن مجاهدین را به سینه میزنند، استناد میکند. او با فرافکنی کودکانه ای آنچه را که شایسته مکتب پرورشی آریامهرییش میباشد نثار سازمانی میکند که قریب نیم قرن برای آزادی و دموکراسی در ایران، سنگین ترین بهای ممکن و متصور تاریخی را پرداخته است. با کمی تأمل به این چند جمله بخوبی میتوان به موقعیت بسیار ضعیف و بی بنیه سیاسی دن کیشوت وطنی پی برد. او در همین جا دست و چنته خالی خود را بوضوح باز کرده و خواب و خیال دوستانش را هم مشوّش میکند که شازده منزوی تر از آنست که میشد در موردش تصور کرد!

صفحه اول یکی از نشریات کیهان در اسفند 1353 دارای  یک سند تاریخی است که به خوبی نشان می دهد  چگونه جنون قدرت و خودکامگی " اعلیحضرت محمدرضا پهلوی، شاهنشاه آریامهر، خدایگان بزرگ ارتشتاران و سایه خدا برایران زمین " ( عین القاب رسمی شاه خائن)  را در خود فرو برده بود:

« محمدرضا پهلوی: آنها که به قانون اساسی، رژیم شاهنشاهی و اصول انقلاب شاه و ملّت مومن اند و می خواهند فعالانه در زندگی سیاسی سهم بگیرند باید به حزب جدید بپیوندند. کسی حق ندارد جدا بماند. آنها که به این اصول معتقد نیستند، خائن و بی وطن اند که اگر اعمالی انجام دهند جایشان در زندان است، وگرنه باید از ایران بروند ..» برای توضیحات دقیق تر در مورد تشکیل نظام تک حزبی و تاسیس حزب رستاخیز شاه ! به کتاب خاطرات امیراسداله علم وزیر دربارشاه که در زمره وفادراترین و مومنترین " غلامان" وی محسوب میشد مراجعه کنید . وی در آنجا شرح دقیقی از رفتار خودکامه شاه حتی اصرار در مورد تیرباران گل سرخ انقلاب مهدی رضایی 18 ساله و هزاران  نمونه های گوناگون از این دست را با سند و مدرک ارائه میدهد که بیش از هر چیز مبین فساد گسترده و سرکوبی هولناکی است که شاه توسط عمال خود و بویژه شکنجه گران ساواکیش در ایران اعمال میکرد.

حال این شازده کوچولوی وطنی از نوع آریامهرییش ( البتّه با پوزش از نویسنده نامدار فرانسه آنتوان دوسنت اگزوپری و "شازده کوچولو"ی نازنینش ) بعد از عمری بیخبری و بیعملی در وکانس 30 ساله سیاسی در فرنگستان، فیلش یاد هندوستان کرده و دم از رهاسازی ایران میزند!

من به این آقا رضا پیشنهاد میکنم خوبست به وجود مبارک همایونیش قدری تصدیع داده و حداقل کمی تاریخچه دردناک سیاسی « عصر طلایی»  دوران ابوی خودکامه خویش را مطالعه کند و یا دستکم مصاحبه های او را با رسانه های غربی از نظربگذراند. اعترافات و اقرار شاه در مورد بکارگیری روشهای مدرن و پیشرفته شکنجه و توجیه رذیلانه اعدام زندانیان سیاسی که خوشبختانه فیلمها و اسناد اکثر آنها موجود است ماهیت سرکوبگرو ضدخلقی آن نظام ساواک پناه را بسادگی افشا میکند. حال این بعهده اوست که انتخاب تاریخیش را بکند که بداشتین پدری که با آن وقاحت به این جنایات ضدّ بشری در زندانهایش اذعان میکند مفتخر باشد و یا شرمگین! که البته از کرده ها و گفتار وی چنین برمیاید که در طرف سیاه تاریخ و در جایگاه رسمی ملوکانه جلوس کرده است! او هرگز هیچ نقد جدی از رژیم دیکتاتوری پهلوی ارائه نداده و صرفا به ذکر اینکه البته اشتباهاتی هم صورت گرفته بسنده میکند. بسا کمتر از آنچه شاه در نطق آخرینش مبنی بر شنیدن صدای انقلاب مردم به آنها اذعان کرده بود!

آقای مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت ایران با سعه صدر تمام و در مقام مسئولیت یک جنبش مستقل و سرفراز، برای اتّحاد و همبستگی همه  نیروها و افرادی که خواهان سرنگونی نظام ضدبشری و ایران ستیز آخوندی و تحقق یک جمهوری مبتنی برجدایی دین و دولت میباشند شخصا طرح همبستگی ملی برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه را بیش از یکدهه قبل ارائه داد که به تصویب شورای ملّی مقاومت نیز رسید. در همین راستا ایشان مؤکّدا طی سالهای اخیر قدمهای خطیر و بلندی نیز برداشته است. از آن زمره مخاطب قراردادن آقای رضا پهلوی که به اقتضای سنّ و سالش ،بعنوان یک ایرانی در کشتار، شکنجه ، سرکوب و فساد دوران پدری ، شرکت نداشته و ارائه راهنمایی مسئولانه مبارزاتی  به نامبرده برای شرکت در امر مبارزه برای تحقق آرمان والای فوق. اما به مصداق فرمایش شیخ اجل سعدی : تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است، این وارث واقعی همان اندیشه و منش خاندان منفورش آنچه را که سالها درون کوزه اش پنهان شده بود بیکباره برون تراوید.

اما مقاومت سرفراز ایران همچون بیش از سه دهه گذشته در مصاف با رژیم دیکتاتوری مذهبی، با تکیه به مردم محبوبش و با پایداری و ایستادگی بر مواضع دموکراتیک و اصولیش برای برقراری یک نظام مردمسالار، سکولار، مستقلّ و مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشربه پیش میرود  تا بنیان این حاکمیت خونریز، ایران ویران کن و انسان ستیز را بهمراه همه دارو دسته های رنگارنگش به قعر تاریخ بسپارد. سرمایه و سلاح استرابژیک ما در این کارزار اراده های صیقل یافته ای است که در  هزاران زن و مرد شریف و مبارز که مجاهدین اشرفی مینامیمش  و رهبری خردمند و پاکبازی که سی سال است مقاومت ما را از مهیب ترین نشیب و فرازهای مهلک تاریخی عبور داده، میباشد. پیروزی در چشم انداز و در دسترس است و بقول مریم رجوی میتوان و باید این رژیم را سرنگون کرد و در چرخ و فلک سیاسی ایران طرح نوینی درانداخت. ایرانی نوین که مبشر و نویدبخش صلح، دموکراسی و آزادی، آبادی و برابری خواهد بود. به این آرمان باور داریم و برایش تا پای جان میجنگیم. بدون کمترین تردید در کادر یک " همبستگی ملی " ، آنرا با یاری مردم قهرمان و رنجدیده میهن دلبندمان محقق خواهیم ساخت.