نگاهی به تضادها و درگیریهای مختلف جناحها و باندهای درونی رژیم آخوندها نشان می دهد که ما با یک پدیده واقعی روبرو هستیم و این گرد وخاک ها نمایشی نیستند. درگیریها و تضادهای به ظاهر غیرقابل حل میان باند احمدی نژاد در راس قوه مجریه، با باند برادران لاریجانی، که دو قوه دیگر نظام را ریاست می کنند، خارج ازمیل و اراده ما، تا اینجا، به فرسایش بیشتر نظام در کلیت آن انجامیده اند. در همین محدوده، گردنکشی های احمدی نژاد و باند زیر فرمانش در مقابل رهبر نظام و دستگاههای زیرنظرش-اعم از بیتش، دفتر بیتش، پسرش و پیروانش در خیمه نظام - امری محرز و قابل دیدن و ارزیابی است.
در این نوشته کوتاه، سپاه پاسداران با تمام تشکیلات نظامی و نفوذ اقتصادی و مالی اش و همچنین دستگاه اطلاعات رژیم - با وزارتخانه، دستگاههای امنیتی موازی و تاریکخانه های کوچک و بزرگش- کنار گذاشته شده تا فقط روی عملکرد این تضادها، که خود را در منافع اقتصادی باندها( یعنی بیشترین موضوع دعواها) از یک طرف و منافع حیاتی نظام از طرف دیگر نشان می دهد، تکیه شود.
سپاه پاسداران و وزات اطلاعات، در یک کل بهم پیوسته ، با نگرشی تمامیت خواه و جامع، بر این دعواها نظارت دارند و بررسی عملکرد شان بسیار مشکل است، یا حداقل در این مطلب کوتاه، که به درگیری های دستگاه بوروکراتیک رژیم اختصاص دارد، جا نمی گیرد.
ولی فقیه، بیتش، دستگاه های اطلاعاتی موازیش و سپاه پاسداران و بسیج سرکوبگرش، ناتوان از مهار ملیجک لجوجش، در هفت سال گذشته همواره و در سر هر پیچ کوتاه و بلند، با چشم بستن بر سرکشی های غیر معمول احمدی نژاد و باندش، حمایت خود را از وی دریغ نداشته اند، چه در مورد استیضاح وزرای دولت احمدی نژاد و چه در مورد دزدیهای نجومی عوامل جنایتکارش. حتی سرپیچی احمدی نژاد از دستورات مستقیم و احکام حکومتی ولی فقیه، موجبی برای ساکت کردن او یا کنار گذاشتنش نبود. احمدی نژاد با اتکاء به این حمایتهای بیدریغ، هر کاری که خواسته در مقابل باندهای رقیب- نه فقط برادران لاریجانی بلکه همچنین باندهای رقیبش در بیت ولایت و حتی سپاه پاسداران- انجام داده است. گردش کار بشکلی غیر قابل محاسبه همواره به نفع او و دستگاه دولتش شکل گرفته و در نهایت او بوده که حرف آخر را از حلقوم ولی فقیه درهم شکسته، در تایید ضمنی یا صریح ورسمی کارهایش بیرون کشیده است: چه درمورد اخراج وزرای غیروابسته به باندش در دولت، از قبیل متکی در وزارت خارجه و اژه ای در وزارت اطلاعات، و چه درمورد برنامه های اقتصادی و بخصوص سیاست ویران کننده «هدفمند سازی» یارانه ها.
شاید بشود به اینها مساله «انتخابات ریاست جمهوری رژیم» در ماههای آینده را نیز، از جهت تدارک یک جنگ فرسایشی دیگر بین این دو باند، اضافه کرد.
طرح «اصلاح قانون انتخابات ریاست جمهوری» که در کمیسیونهای تحت نفوذ باند لاریجانی برای محدود کردن باند احمدی نژاد تهیه گردیده، فعلا سرنوشت مشخصی ندارد. این طرح باید به تصویب مجلس رژیم برسد تا رسمیت پیدا کند. از الان نمی توان گفت که کارش به کجا می کشد، ولی اگر روند کارها به همین صورت پیش برود امید چندانی به تصویب آن را در چهره نمایندگان مزدور این باند نمی توان خواند.
می شود گفت در بطن بحران عمیق اقتصادی، که ناشی از یک بحران سیاسی عمیق تر و وسیعتر در کل نظام است، ونیزدر اوج بحران خارجی نظام، ناشی از تروریسم و مساله اتمی، و اضافه بر همه اینها بحران موجودیت نظام، که تقابل مردم با آن در همه زمینه ها به اوجی بی سابقه رسیده، خامنه ای و سپاه پاسداران تحت امرش فرصتی برای آرایش جدید قدرت(با احتمال وارد کردن باندهای معتدل تر به درون دایره قدرت) نیابند و مجبور به حفظ وضع موجود و کنار آمدن با باند احمدی نژاد شوند.
البته حفظ وضع موجود بدلیل شرایط پیش گفته با قصابی - «نه جراحی» - مهره ها و باندهای معترض، که بی شک سربلند خواهند کرد، همراه خواهد بود. بسته تر کردن نظام، که راه حلی کوتاه مدت است، در این نظام پوسیده مداومت یافته و هزینه های کلان برایش به بارآورده است. این امر البته برای ترسیم کنندگان سیاستهای کلان رژیم سود سیاسی خاص خود را هم داشته که رژیم در کلیتش از آن متمتع شده است.
حذف خرده جریانها و تغییر شکل و آرایش باندها، همان چیزی است که تقریبا همه افراد و نیروهای فرصت طلب و خائن خارج نظام را برانگیخته تا امید به تغییر خودبخودی در نظام را تقویت و تبلیغ کنند: «بگذا رید، خودش سرنگون می شود»ترجیع بند شناخته شده یی است که توسط این افراد و جریانات تکرارمیشود تا تسلیم و دریوزگی در مقابل ددمنشی نظام را تبلیغ کنند ومردم را از حرکت در مقاطع بحرانی در جهت سرنگونی این نظام پوسیده برحذردارند.
واقعیت این است که از زمان روی کار آمدن احمدی نژاد، رژیم آخوندی در تله و دام او افتاده است. این نظام بر اساس چهره ای که در هفت سال گذشته از خود نشان داده، یک نظام احمدی نژادی است. ولی فقیه افسار نظام را در دست دارد اما با آوردن احمدی نژاد، مجبور است کارهای او را تحمل و زیر سبیلی در کند بدون اینکه قادر به تغییر یا مهمیز زدن به او باشد.
این البته ماهیت رژیم را تغییر نداده و نمیدهد، اما در شکل، نقش احمدی نژاد در سطح جهان برای معرفی نظام ولایت بسیار برجسته تر از تصویرهایی بوده که باندهای دیگر، حتی خود ولی فقیه، از نظام نشان داده اند.
این حقیقتی است که با قرار گرفتن آخوند شیاد محمد خاتمی در راس قوه مجریه نظام، شکل این حکومت دستکاری شد و سروصدای زیادی در داخل و خارج کشور ایجاد کرد. اما خاتمی در نهایت اعلام کرد که یک تدارکچی برای ولایت خامنه ای بیش نبوده و کسی دیگری تصمیمات را میگرفته و او اجرا میکرده است.
فرق بین احمدی نژاد و خاتمی، که قدرت گرفتن اولی حاصل منطقی و دست آورد طبیعی عملکردهای خائنانه دومی بود، در این است که فاصله بین نمایشهای خاتمی با طبیعت نظام بسیار زیاد می نمود، اما کارهای احمدی نژاد دقیقا بیان کننده ماهیت ددمنشانه این رژیم در همه سطوح و تضادهای ناشی ازآن است.
در خارج از ایران مرتجع ترین آدمها جذب رژیم می شدند و در داخل مترقی ترین انسانها را به زندان و چوبه دار می سپردند. آن یکی، دنیا را به آرامش دعوت میکرد و چهره متمدنی از نظام را نشان می داد؛ این یکی، با ایجاد ترس و نشان دادن دندانهای تیز، جهان را به گروگان گرفتن تهدید میکرده و می کند. نتیجه یی که میگیرم این است که بعد ازمانورهای «نرم» خاتمی، امکان نشان دادن چهره واقعی نظام ولایت فقیه امکان پذیر بود- و شد. اما با آمدن احمدی نژاد امکان نشان دادن چهره تازه ای ازرژیم- چه خونخوار تر، چه نرمتر- در قالب یک سمبل، منتقی شده است. جهان چهره های مختلف این رژیم را دیده و بهای گزافی برای آن پرداخته است.
«احمدی نژاد» آخر خط است. او معرف نظام ولایت، هم در شکل و هم در محتواست. به این دلیل حفظ نظام در کوتاه مدت، نه با آمدن افرادی مثل خاتمی میسر است و نه با افرادی مثل موسوی که خواهان «اصلاح» این نظامند. با همین منطق روی کار آمدن چهره ای تازه در این نظام که ددمنشی آنرا بهتر و روشنتر از احمدی نژاد به جهان نشان دهد تا ترس بیشتری ایجاد نماید، غیرقابل تصوربه نظرمیرسد.
قدر یقین، رژیم امید دارد که با ساختن و به کارگیری بمب اتمی چهره نهایی خود را، خارج از افراد و جریانات و سمبلهایش، به دنیا نشان دهد: چهره ای سیاه و ویرانگر که در جهان امروز در قرن بیست و یکم ، آنرا فقط می توان روی پرده سینما و در محصولات هالیوودی یا در بازیهای کامپیوتری دید. رویکردی که در قدم اول ایران و ایرانی قربانی آن خواهند بود.
خوشبختانه با همت و تلاش و پرداخت هزینه های گران، مقاومت ایران تا اینجا، تولد این نوزاد بد یمن و نابهنگام را به عقب انداخته است. دنیا خطر رژیم «ولایت فقیه اتمی» را درک کرده و جدی گرفته است. رژیم در عرصه قانون و نظم، محلی از اعراب ندارد. در عرصه سیاست و بامبولبازی نیز مدتهاست کفگیرش به ته دیگ خورده است. دعای شب و روزش به دست آوردن فرصت و امکان برای رسیدن به بمب هسته ای و بکار گرفتنش برای تحمیل حضوری بی دعوت در میان قدرتهای جهان است. آیا جهان به موقع مانع از «آپوکالیپس» و نابودی نسل بشر می شود؟
*آپوکالیپس:
آپوکالیپس واژهای است که از انجیل یوحنا و کتاب حزقیال گرفته شده و به معنی قیامت است. مختصات این دوران در این کتابها، جهانی مملو از ترس و وحشت و مرگ و خونریزی و قتلعام تصویر شده که نزدیک شدن بشر به آخر زمان را علامت می دهد. این واژه امروزه به وقوع جنگ جهانی اتمی اطلاق می شود.
عزیز پاک نژاد 10 آبان 1391 1 نوامبر 2012 پاریس