با گرامیداشت تلاش و مبارزه نسرین ستوده و سایر زنان آزادیخواه میهنم که زندانهای مخوف ملایان را بهای مبارزه برای آزادی میهن خود قرار داده اند.
39 سال پس از کشته شدن سه تن از خواهران میرابل در 25 نوامبر 1960 توسط دیکتاتوری «تروخیو»، مجمع عمومی سازمان ملل، این روز را که یادآور عزم و اراده زنان در عرصه مبارزه سیاسی پا به پای مردان بود، به عنوان «روز جهانی حذف خشونت علیه زنان» نامگذاری کرد.
پیش از تصویب این قطعنامه، اگرچه برخورداری کامل همه افراد و آحاد جامعه انسانی، ازحقوق انسانی برابر در اسناد حقوقی بین المللی دیگری از قبیل اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق بین المللی حقوق سیاسی و مدنی یا حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، مورد تصریح قرار گرفته بود، اما به لحاظ گستره پدیده خشونت علیه زنان در جوامع متفاوت، به نظر می رسد که تصویب این قطعنامه، تاکیدی مجدد بر اهمیت موضوع و در راستای تقویت روند کنوانسیون «رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان» بوده است.
هسته مرکزی «حذف خشونت علیه زنان»، همانا برابری انسانی و عدم برتری هر یک بر دیگری است. آنان که با آزادی زنان مخالف اند در واقع هم با آزادی سر ستیز دارند و هم تبعیض را مقبول می شمارند.
در مورد تعریف خشونت، انواع و عوامل بروز آن، بحث و گفتگو زیاد صورت گرفته است که به لحاظ افزایش آگاهی های افراد جامعه می تواند تاثیر گذار باشد اما راه مبارزه برای حذف این خشونت ها، تنها از راه مبارزه با حکومت آخوندی و سرنگونی این حاکمیت ارتجاعی می گذرد. طرح مطالباتی چون اصلاح و تغییر قوانینی که به ضرر و علیه زنان هستند، به انحراف کشاندن نیرو و انرژی زنانی است که در 33 سال گذشته تن و روح و روانشان تحت خشونت سیستماتیک واقع شده برآنان، مجروح و تکه تکه شده است. ایدئولوژی ارتجاعی و بنیادگرایانه آخوندهای حاکم بر ایران، در ذات خود همراه با زن ستیزی است و این زن ستیزی، ارتباطی تنگاتنگ با اقتدار نظام و تثبیت یا تزلزل آن دارد و نتیجه هم آنست که خشونت، ویژگی سیستماتیک و نهادینه در این حکومت می گیرد. از نظامی که سرکوب زنان را از ابتدای به قدرت رسیدن، سرلوحه برنامه هایش قرار داده و اساسا سرکوب زنان یکی از قویترین پایه های اقتدارش است چگونه می توان انتظار داشت که به خاطر یک میلیون امضاء از قوانین سرکوبگرانه اش نسبت به زنها عقب نشینی کند. او به خوبی می داند که عقب نشینی همانا و تزلزل پایه های اقتدارش همان. در نتیجه تنها راهی که برای حذف این خشونت در برابر زنان باقی می ماند همانا سرنگونی است، سرنگونی، سرنگونی.
اگر نسرین ستوده امروز در زندان است باید مطمئن بود که در جریان دفاع از موکلینش، صرفا به تعدادی مواد قانونی تکیه نکرده است بلکه با دفاعش، با عدم ترسش، با جسارتش و با به سخره گرفتن آنچه که نظام برای زنان تعیین کرده، زن ستیزی رژیم که همانا اقتدار رژیم است را زیر سئوال برده است در غیر اینصورت چگونه می توان زندانی شدن یک وکیل حقوق بشری در دفاع از موکلش را توجیه کرد؟
سرکوب زنان ایران در سالهای گذشته نه تنها از میزان فعالیت آنان چیزی کم نکرده بلکه همچنانکه در قیام 88 دیدیم آنها را با پتانسیلی که به لحاظ این سرکوب در آنان ذخیره شده به صحنه آورد. در بسیاری از این صحنه های خیابانی می دیدیم که این زنان بودند که در صف جلو بودند و با تمام قوا شعار می دادند و چه بسا در مواردی زنجیره ای برگرد مردان برای حمایت از آنان در مقابل لباس شخصی ها تشکیل می دادند. آری، زنان و نیروی آنان، در حکم پاشنه آشیل یا چشم اسفندیار حکومت آخوندی است. این را مجاهدین بیست و چند سال پیش دریافتند و اندیشه مرد سالاررا که مانع بروز خلاقیتها و توانانی های زنان می دیدند با توسل به یک انقلاب ایدئولوژیک درونی در مناسبات درونی خود حذف کردند. به زنان مجاهد مسئولیت رهبری داده شد و مردان مجاهد با پذیرفتن این برابری به نوبه خود سعی کردند تا زمینه های لازم برای رشد زن رها شده از مناسبات مرد سالار ایجاد گردد.
النهایه، با توجه به ذات زن ستیز حکومت ارتجاعی ملایان، خشونت علیه زنان هرگز از جامعه ایران محو نخواهد شد مگر با سرنگونی رژیم جهل و جنایت آخوندی و استقرار یک نظام دمکراتیک سکولار در میهن اسیرمان و لازمه این امر آن است که تمام نیرو و قوایمان را فقط در جهت سرنگونی آخوندها متمرکز کنیم. حذف خشونت علیه زنان، مبارزه بی امان زنان ایرانی را، پا به پای مردان، علیه حکومت فاسد آخوندی می طلبد.
24/ نوامبر/2012